روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

آخرین یکشنبه بهمن

سلام دوستای خوبم

روزگارتون شاد و شیرین



دیروز بعد از ظهر آقای نصاب آبسرد کن تشریف آوردن و گارانتی آبسردکن را فعال کردن و تحویل دادن

گویا دیروز ماشین لباسشویی یه مشکلی پیدا کرده بود که پدرجان با همون آقای نصاب صحبت کردند و قرار شد که امروز بره برای چک کردن ماشین لباسشویی

جالب این بود که از دیشب فریزر هم داشت صدا میداد و گویا اونم به جناب تکنسین نیازمند بود

خلاصه که یهو همه چی با هم فیل شون یاد هندسون کرده   (با این اصطلاح آشنا هستید؟)



دیشب آخرین ذخیره کاپوچینوی توی دفتر را دادم به آقای نصاب و پدرجان و مادرجان نوش جان کردند

امروز باید حتما یه سری بزنم فروشگاه و یه کمی کافی میکس و از این جور نوشیدنی ها بخرم


بعد از اینکه از سرکار برگشتم خونه مغزبادوم و خواهر و شوهرش خونمون بودن

برای روز مادر اومده بودن تبریک بگن

شوهر خواهرم به طور یهویی دچار مشکلات ستون فقرات شده و خیلی داره اذیت میشه

خدا بهش کمک کنه

دیگه یک ساعتی نشستن و دور هم بودیم و بعد رفتند

بعد از رفتنشون یه سری زدم به گل و گیاههای سرسرا

احساس کردم هوا بهتر شده و میشه پلاستیک های روی گلها را جمع کرد

امیدوارم دوباره سرمای ناگهانی نیاد و آسیب به گیاه ها نزنه

راستی حالا که حرف از گل و گیاه شد بگم که اون گلدونی که از توی کوچه آوردمش تا بهش مهربونی کنم و حالش خوب بشه یه عالمه جوانه زده

جالبه که حسابی حالش بهتره

تازه مامان هم امروز براش یه عالمه پوست موز خشک شده دادن که بریزم روی خاکش و حالش زودتر خوب بشه




پ ن 1: دعواهامون با آقای دکتر تمام نشده

روزها با هم حرف میزنیم و در صلح و آرامش به هم دیگه انرژی میدیم و شبها تا پاسی از شب با هم دعوا میکنیم

باشد که رستگار شویم


پ ن 2: به اسفند که برسیم دیگه همه چی اونقدر روی دور تند میفته که باورمون نمیشه زمستون کی تمام شد


پ ن 3: کسی اینجا نیست که شغلش خیاطی باشه تا من ازش بپرسم این خیاط من چرا هیچ کاریش روی برنامه نیست؟


نظرات 14 + ارسال نظر
لیلا یکشنبه 27 بهمن 1398 ساعت 09:54

سلام تیلو جان، من نگران رافائل هستم

سلام عزیز نازنینم
رافائل جان درگیر مراسمات و کارهای مادرشون هستند
برای صبوری و آرامش دلشون دعا کنید

soly یکشنبه 27 بهمن 1398 ساعت 10:22

ابسردکن سبب خیر شده تا بقیه هم یه فیضی ببرن .ان شالاه مشکلشون جدی نباشه .
باشد که رستگارشود

بابا چه فیضی
امیدوارم تو این گرونی بی حد و حصر این دوتا وسیله خیلی خیلی گرون تومنی مسخره بازی درنیارن

پیشاگ یکشنبه 27 بهمن 1398 ساعت 10:22 http://bojboji.blogfa.com

مهربون کی بودی تو ؟ من جات بودم گلدون رو میزاشتم در خونشون از رو برن


حالا شایدم خیلی مهربون باقی نمونم و گلدون را بردارم برای خودم

رسیدن یکشنبه 27 بهمن 1398 ساعت 10:23

دعوا چرا دختر خوب .
خیاط ها معمولا به بهانه کار زیاد ، گاهی بدقول درمیان. مخصوصا آخر سال که همه حسابی سرشون شلوغ

والا من که دختر خوبیم حتما دکتر پسر خوبی نیست که دعوامون میشه
من دقیقا آذرماه پارچه هام را دادم بهش

لاندا یکشنبه 27 بهمن 1398 ساعت 11:14

برنامه دعواها خیلی باحاله امیدوارم زودتر و خوب تموم شه
من شغلم خیاطی نیست ولی میتونم بگم تا حالا خیاط خوش قول ندیدم

یادته قبلا هم گفتم من کلا دوست ندارم برم خیاطی

لاندا یکشنبه 27 بهمن 1398 ساعت 11:17

برنامه دعواها خیلی باحاله امیدوارم زودتر و خوب تموم شه
من شغلم خیاطی نیست ولی میتونم بگم تا حالا خیاط خوش قول ندیدم
(فکر کنم 3بار این کامنت رو گذاشته باشم!)

کجاش باحاله؟ هرچی انرژی داشتیم گذاشتیم برای دعوا
اخ اخ اخ ... برای همینه که کلا از خیاطی رفتن خوشم نمیادها

سعید یکشنبه 27 بهمن 1398 ساعت 12:57 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموجان
مثل این که وسائل دیگه هم حسودیشون شده
بوی نوی شنیدن
سعی کن اگه میشه تعمیر کنی الان همه چی خیلی گرون شده نمیشه به راحتی بخری

سلام پسرعموی راهنما
از راهنمایی سپاسگزارم واز این به بعد میتونم بهت بگم راهنما
بیخود کردن توی این گرونی بوی نو بشنون

لیلی۱ یکشنبه 27 بهمن 1398 ساعت 15:29

سلام گندم جان پس حدسم درست بوده کلا با دیدن اخرین پستش حدس میزدم خدا واقعا بهشون صبر بده بسیار ناراحت شدم براش

اوهوم
برای آرامش دل رافائل عزیز و صبرشون دعا کنیم

قلب من بدون نقاب یکشنبه 27 بهمن 1398 ساعت 18:04 http://Daroneman.blog.ir

سلام عزیزم
دیدی همه چیز با هم خراب میشه!!

آب سرد کن مبارکت باشه

چرا دعوا؟؟ ای بابا
دعوا از من کلی انرژی می گیره

سلام نازنینم
اصلا انگار دست به یکی کردن

مریم یکشنبه 27 بهمن 1398 ساعت 18:19 http://navaney.blogfa.com

کمترین آرزویم این است:
هرگز با چشمان مهربانت، نامهربانی روزگار را نبینی ناز بانو!
“روزت مبارک”
خانوم مهربون،مواظب خودتون و عشقتون باشید

ممنونم نازنینم
چرا دیگه وبلاگ نمینویسی عزیزدلم
شما که قلم خوبی داری و وبلاگ هم سر میزنی ، بنویس... نوشتن حال دل آدم را خوب میکنه

سعید یکشنبه 27 بهمن 1398 ساعت 19:51 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عمو
راهنما هستم
خوشحال میشم بتونم کمکی بهت بکنم
هر سئوالی که در مورد لوازم خانگی داشتی بپرس در خدمتم

سلام پسرعمو جان راهنما
اتفاقا کمکت خیلی به موقع و به جا بود
ازت بینهایت ممنونم

کاترین یکشنبه 27 بهمن 1398 ساعت 21:56 http://onclouds.blogfa.com

من خالم خیاطه
اگه خیاط تو خونه کارکنه این اتفاق بیشتر میافته چون درگیر خانواده و... میشن و تمرکزشون روی خیاطی نیست ..
ولی اگه مغازه باشع شاید چون کار های زیاااااادی می گیرن بی نطمی پیش میاد ولی خوب تو مغازه معمولا کمتره ..
من یه پارچه دادم خاله ام اول مهر از این پالتوای ها احتمالا سال دیگه تابستون اماده میشع

اوه اوه
پس حتی با پارتی بازی هم اوضاع قول دادنشون خوب نمیشه؟

امیر دوشنبه 28 بهمن 1398 ساعت 00:53

سلام نمیدونی چقدر دلم برای پست هایت تنگ شده بود. من هم متاسفانه دو ماه است بیمارم از بس دارو و قرص و شربت خوردم دیگه کلیه برام نمونده عکس و آزمایش و سیتی هم جای خودش . سرفه های خشک می کنم که دل و روده ام میخاد بیاد تو دهنم . البته از طب سنتی و داروهای گیاهی هم بی بهره نبوده ام . تازه کمی بهتر شده ام به محض اینکه چیزی بخورم شروع می کنم به سرفه کردن . بدنم به خوردن واکنش نشدن میده .
امشب از هیجده بهمن تا امروز را خواندم و لحظه لحظه هایت را درک کردم

سلام
امیدوارم خیلی زود حالتون خوب بشه و همیشه سلامت و شاد باشید

خانمـــی دوشنبه 28 بهمن 1398 ساعت 08:40 http://harfhaye-dele-khanomi.mihanblog.com/

عههههه عهههه عععععع دعوا چرا، صلح کنین بره به شما دو تا نمیاد دعوا کنین
وای اون گلدون رو به راه شد دستت درد نکنه

دیگه صلح کردیم
بالاخره زندگی نمک هم میخواد به قول دوستان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد