روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

کی بهتر از تو که بهترینی ؟

سلام 

امیدوارم سرحال و شاد باشید

حال بد را بزارید کنار و چند تا حرکت پروانه بزنید

حتی اگه مثل من سرکار هستید ، بلند شید و همونجا پشت میزتون چند تا حرکت پروانه بزنید

بعدشم چند تا حرکت طناب....

مطمئن باشید بعد از این کار لبخند میاد رو لبتون

چند تا کشش عمیق هم به دست و پا و کمرتون بدید

اگه توی خونه هستید و دسترسی به حلقه هولاهوپ دارید که دیگه عالیه... 5 دقیقه حلقه بزنید و این حال خوب را به خودتون هدیه کنید

راستی یادم رفته بهتون بگم که توی این فصل سرد از زنجبیل عزیز غافل نشید

انرژی ش معجزه ست

عطر و طعمش که گفتنی نیست

اگه تندیش را دوست ندارید با عسل مخلوط کنید

یا مثل من با دارچین بزارید توی دمنوشتون

یه کوچولوش را بریزید توی غذاتون

به کوچولوش را هم خشک کنید و بزارید برای فصل های بعدی


دیروز برف تندتند و ریزریز اومد و اومد و حسابی حال ما را خوب کرد

بعد هم یهو قطع شد و آفتاب پیدا شد

اونم چه آفتاب دلچسبی

برف ها شروع کردند به آب شدن... چکه چکه آب از سرشاخه ها میچکید و منظره ش فراموش نشدنی بود

اونقدر زیبا شده بود همه چیز که دلم نمیومد از آسمان و منظره بیرون چشم بردارم

موقع ناهار هم مامان برام کشک و بادمجون گذاشته بودند (جای همه اونایی که دوست دارن خالی بود)

با کشک محلی خوشمزه و یه عالمه پیازداغ و نعناداغی که مزه بهشت میدادو گردوهایی که سرحوصله خرد کرده بودند

کنارش برام ریحان و تربچه گذاشته بودند ، تربچه های قرمزی که خودشون یه تابلوی زیبا و تمام عیار بودند

نان سنگکها را روی بخاری گرم کردم و عطر نان پیچید تو کل دفتر

خلاصه که دیروز بعد از برف حال دلم خوب بود

دائم هم به آقای دکتر فخر فروشی کردم که ببین ما برف داریم و شما ندارین

حالا خوبه یه ذره برف اومد اینجا

یه عالمه هم هی فیلم و عکس گرفتم ، نمیدونم اگه یه جایی زندگی میکردیم که تا زانو برف بود چیکار میخواستم بکنم




پ ن 1: سعی میکنم توی هر روز یک چیز کوچولو پیدا کنم و یه کوچولو دیزاینش کنم و ازش عکس بگیرم

انگار اینطوری برای دقایقی هم که شده از همه دنیا جدا میشم و توی دنیای زیبایی عکس ها زندگی میکنم


پ ن 2: گاهی قرآن را برمیدارم و یک صفحه را به طور شانسی باز میکنم و آروم آروم میخونم

انگار کلمه ها و نورش توی جان و روحم ته نشین میشه

به معنی ها نگاه میکنم و اون حس ناب کلمات به دلم میشینه

امتحان کنید


پ ن 3: کمرنگ نشید

زندگی میتونه با تمام سختی هاش پر از لحظه های ناب باشه

باید چشماتون را باز کنید


نظرات 9 + ارسال نظر
soly چهارشنبه 25 دی 1398 ساعت 11:01

ووی تصور منظره ای که گفتی رو داشتم چند سال پیش...بعد برف یه افتابی زد که گرماش فوق العاده بود.حتی میشد چندین ساعت قدم زد زیر اون افتابی پرحرارت...وووی


پس میدونی چه کیفی داره
چه حال خوبی داره

الهام چهارشنبه 25 دی 1398 ساعت 11:08 https://im-safe-in-your-arms.blogsky.com/

سلام تیلو جانم. نوشته هات رو با یه لبخند بزرگ میخونم این روزا
پ ن 1. آدم اینجوری متوجه قشنگی قاب میشه انگار
پ ن 2. منم دعا کن
آخر هفته خوبی داشته باشی

الهام نازنینم به من لطف داری عزیزدلم
اگه قابل باشم همه دوستام را دعا میکنم همیشه

لاندا چهارشنبه 25 دی 1398 ساعت 11:14

فک کن بلند شم اینجا پشت میزم پروانه بزنم
درجا اخراج میشم

کاترین چهارشنبه 25 دی 1398 ساعت 17:40 http://onclouds.blogfa.com

خوب ما تو مدرسه از ورزش صبحگاهی فراری هستیم تو اون سرما اول صبح ورزش ولی در کل ورزش خیلی خال ادم رو خوب می کنه .
اممممم کشک بادمجوون خدا مادرتون رو حفظ کنه


یادمه ما هم از ورزش صبحگاه فراری بودیم

سعید چهارشنبه 25 دی 1398 ساعت 19:10 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عمو
خوبی؟
خاله من عاشق سبزیه مخصوصا تربچه
موقع غذا خوردن نمیذاره کسی دست به تربچه ها بزنه
اتفاقا از این حلقه هام داره من هر وقت میرم خونشون حلقه رو میندازم دور کمرم یه چند تا قر باهاش میدم شاد میشم

سلام پسرعموجان
متشکرم
شما خوبی
منم سبزی خیلی دوست دارم

لیلا چهارشنبه 25 دی 1398 ساعت 21:59

وقتی میام اینجا چیزی که خیلی معلومه انسانیته.موج میزنه.انقدر خوبی که ازکلمه هات پیداست.

متشکرم لیلای نازنینم
بهم لطف داری

فرشته چهارشنبه 25 دی 1398 ساعت 23:18 http://femo.blogfa.com

تیلو جان افتاب امروز منو حسابی گول زد و وقتی خواستم از ساختمان خارج بشم متوجه شدم که همه جا یخ وبرفه وافتاب هیج اثری از گرما نداره میخواستم برگردم ولی به خودم قدرت دادم و با سلام وصلوات رفتم خرید برگشتم

آفرین
کار بینهایت خوبی کردی
انرژی خوب به خودت دادی و خریدت را انجام دادی

رسیدن شنبه 28 دی 1398 ساعت 10:55

من که هیچ وقت بارش برف ندیدم . اینجا گدازه نباره ما خدا را شکر میکنیم . یه سال رفتیم شمال هنوز تو جاده برف باقی مونده بود البته تبدیل شده بود به برفک و یخ اما من دقیقا ندیده ( نه عین ندیده ) رفتم تو برف حالا میخواستن منو دربیارن دلم راضی نمیشد . حالا حساب کن بارش برف ببینم چی میشه احتمالا دیونه میشم

اخیش
یادمه یک جایی تو وبلاگت اینو خوندم که نوشته بودی
انشاله که خیلی زود موقعیتش برات پیش میاد و تو فصل بارش برف به یه منطقه ی زیبای برفی سفر میکنی و یکی دو هفته ای را توی برف میگذرونی و حسابی ازش لذت میبری

سعید شنبه 28 دی 1398 ساعت 13:25 http://www.zowragh.blogfa.com

دختر عموجان سلام
خوبی؟
کجایی

سلام بر پسرعموی خوبم
خوبم
ببخشید میام میگم براتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد