روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

من عاشقتم تا ابد ، دور شود چشم بد ...

سلام

روزتون زیبا

دیگه زمستان حسابی خودش را نشان داده و من منظره های زمستانی را با شوق تماشا میکنم

خانمی که شال گردنش را تا زیر چشماش کشیده بالا و کلاهش را تا پشت ابروهاش و من فقط میتونم چشمها و مژه هاش را ببینم

پسربچه ی کوچولویی که دستاش تو جیبش هست

آقایونی که کت های خوش دوخت پوشیدند و با وجود سرما خم به ابرو نمیارن

دخترخانم هایی که با بوتهای بلند و پالتوهای خوش دوخت رد میشن

دختربچه های خوشگل با کاپشن های رنگی رنگی

گربه کوچولوهایی که به گرمای ماشین ها پناه میارن

گنجشک هایی که دنبال دانه تا پشت پنجره ها میان

زمستان یعنی شال گردنهای خوشگل...

تازه فکر کن چقدر زیباتره که این شالگردن باعشق با دستای معشوق بافته بشه و چقدر قشنگه همچین هدیه ای...

یعنی توی روزهای سرد زمستانی دل آدمها به محبت و مهربانی همدیگه گرمه

به اون سوپهای داغی که با عشق پخته میشه

به لبو و شلغم هایی که پشتشون یه عالمه مهربونی هست

به لباسهای گرمی که برای عزیزانمون میخریم

به دستکش هایی که هدیه میگیریم و پشتش یه عالمه حس خوب هست

مهربانی سخت نیست ...

گاهی میشه با یه فلاسک کوچولو و دوتا دمنوش خوشمزه حال دل کسی را خوب کرد

گاهی میشه ساده مهربون بود


دیشب یه آقایی اومده بود و ازم کمک میخواست

این روزها تعداد مراجعات اینطوری زیاد و زیادتر شده

کاملا مشخص بود که معتاد هست

وارد که شد گفت: من از خودم خسته شدم ... دلم میخواد منم آدم بشم ....

یک لیوان کاغذی یک بار مصرف برداشتم و از دمنوشی که روی بخاری داشتم براش ریختم

دوتا شکلات کاکائویی هم داشتم که هر دوتاش را بهش دادم

انگار دلش گرفته بود

دستش را گرفت روی بخار دمنوش و رفت بیرون

خیلی وقتا یه قسمتی از خوراکی های اینطوری که مامان برام میزارن را نمیخورم و کنار میزارم تا بدم به آدمهای دیگه

مثلا امروز که برام کلوچه گذاشتن نیت کردم که دوتاش را بدم به کسی ....

هوای رفتگرها را هم داشته باشیم

خلاصه که مهربونی حس خوبش اول ماله خودمون هست

تا میتونیم مهربون باشیم





پ ن 1: من و مامان جان داریم مشترکا بافتنی میکنیم و از این بابت پر از حس خوبیم


پ ن 2: دیشب یه چیزی گفتم و یه چیزی دلم خواست که آقای دکتر رنجیدن

من از برداشت و رنجیدنشون رنجیدم

در این جور مواقع هر دو از کنار موضوع عبور میکنیم و در یک فرصت دیگه در موردش حرف میزنیم

تا گوشی را قطع کردم برام نوشتند: وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافریست رنجیدن....

لازمه بگم چقدر حال دلم خوش شد؟


پ ن 3: وقتی چیزی که دلم میخواد و براش تلاش میکنم به دست نمیارم ، یعنی خدا داره برام تصمیم بهتری میگیره؟؟؟؟؟

یعنی باید منتظر یه سوپرایز بزرگتر باشم؟


پ ن 4: نزارید تلخی ها ته دلتون ته نشین بشن و رسوب کنند

از بین بردن رسوب تلخی ها خیلی سخته ...

نظرات 11 + ارسال نظر
soly دوشنبه 23 دی 1398 ساعت 10:10

اینجا هم داره برف میاد...
بیایین انرژی های مثبت خوشجلمونو امروزی باهم شریک بشیم.یوهووووووووووووووووووووووو

خیلی خوبه
عالیه
مرسی از انرژی خوبت
ما که کلا برف نمیبینیم ... خوش به حالتون

لاندا دوشنبه 23 دی 1398 ساعت 10:29

از پیام آقای دکتر خوشم اومد
هیچ شیرینی ای هم نیست این تلخیا رو بشوره ببره

لاندا منم میدونم هیچ شیرینی ای در کار نیست
ولی تلخی بی پایان در وجودمون رخنه کنیم آروم آروم از دست میریم

بهار دوشنبه 23 دی 1398 ساعت 10:58

تیلوی مهربون و نازنین.
فکر کنم هر جا هستی پر از انرژیهای خوب خوبه. بقیه را جذب میکنه به اون محل.
قوریت همیشه پر ازدمنوش عشق باشه و روح مهربونت همیشه گرم و آروم.

الهی که دل همه ی مردم سرزمینم همیشه به عشق و مهربانی گرم باشه

سعید دوشنبه 23 دی 1398 ساعت 11:48 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی گل
خوش حالم که حالت خوبه
آره وقتی دو نفر به رابطه شون اهمیت بدن و رابطه براشون ارزشمند باشه نمیذارن این سوء تفاهم ها بینشون فاصله ایجاد کنه
بلکه از این فرصت جوری استفاده می کنن که رابطشون محکم ترم بشه
من رشته ی محبت خویش از تو می برم
شاید گره خورد به تو نزدیک تر شوم

به به
پسرعموی عزیز
بیا اعتراف کن ببینم چطوری اینهمه عشق را خوب میشناسی؟

پیشاگ دوشنبه 23 دی 1398 ساعت 13:08 http://bojboji.blogfa.com/

چقدرررآقای دکتر قشنگ جواب داد چقد قشنگ تورو درک کرد
قدر عشقتونو بدون

شک نکن خدا برات سوپرایز ویژه داره ، چقد خوبه که همه چیو به خدا میسپری این عالیترین روشه

آقای دکتر در سنخوری و دلبری از من حرف ندارن!!!
میدونم که خوب عشق را میشناسی و قدر عشق را میدونی
ممنون از توصیه ت
انشاله که خداوند برای همه ی مردم این سرزمین خیر و خوشی مقدر کنه

رافائل دوشنبه 23 دی 1398 ساعت 13:56 http://raphaeletanha.blogsky.com

چه خوبه که مینویسی با خوندت دلم شاد شد.

ممنونم رافائل نازنینم
خدا همیشه دل مهربونت را شاد کنه

فرشته دوشنبه 23 دی 1398 ساعت 14:28 http://femo.blogfa.com

وای که امروز زمستون واقعی بود با برف سنگین وتعطیل نشدن مدرسه دلم خواست من جای پسرم میرفتم مدرسه
تو بهترین مثبت اندیش دنیایی تیلو من ازت یادمیگیرم نگاه جدید رو

یادش بخیر دوست داشتیم روزای برفی مدرسه رفتن را
بهم لطف داری فرشته ی عزیزم

مامان یک فرشته دوشنبه 23 دی 1398 ساعت 15:42

مگه شما هم رنجوندن بلدی؟ مطمئنم که این کارو اصلا بلد نیستی وقتی انقدر مهربونی
شاد و سلامت باشی همیشه


اینطوری خجالتم ندید ... بهم لطف داری عزیزم

لیلی۱ دوشنبه 23 دی 1398 ساعت 19:40

خدارو شکر که اقای دکتر رو داری و ایشونم ترو دارن دعا میکنم همیشگی باشه
حتما خدا چیز بهتری در نظر گرفته گندم مهربونم

متشکرم از دعای خوبتون
انشاله که خداوند برای همه مردم سرزمینم بهترین ها را مقدر کرده باشه

سعید دوشنبه 23 دی 1398 ساعت 21:05 http://www.zowragh.blogfa.com

باشه خودم اعتراف می کنم
من عشق رو از دو چیز فهمیدم و یاد گرفتم
اول رابطه ی آقاجون با مامان
پدر و مادر من همدیگه رو خیلی دوست دارن از همون زمانی که ما بچه بودیم وقتی مامان یه چایی برای آقاجون میاورد آقاجون بهش میگفت من این محبتاتو چطور جبران کنم
دوم خب من ادبیات خوندم
ادبیات ما هم پره از مضامین عاشقانه ی پاک و درست
چه در داستان ها چه شعر ها چه حکایت ها
و مخصوصا غزلیات سعدی

این اعترافاتی که کردی قشنگ بود
منم عشق را تو گوشه گوشه های زندگی از آدمهای مختلف دیدم و تجربه کردم
ولی میدونی که از چه عشقی حرف زدم و اون عشق را فقط میشه از یه رابطه درست یاد گرفت و تجربه کرد

اینک چهارشنبه 25 دی 1398 ساعت 21:47 http://Inak.blogsky.com

ببخشید تیلو جان


من از اول وبلاگت باهات نبودم. در جریان دوری اقای دکتر نیستم.
گرچه خیلی وقته دارم می خونمت...

چرا شما دوتا زیر یه سقف نیستید؟

سلام عزیزدلم
ما همدیگه را دوست داریم ولی به خاطر شرایط هر دو طرف ازدواج میسر نبوده
و البته من معتقدم تمام رابطه ها لازم نیست صرفا به ازدواج ختم بشه و شرایط و آدمها هستند که نوع زندگیشون را تعریف میکنند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد