روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

عشق دورم تا تو هستی من صبورم

سلام

روزتون طلایی

امیدوارم امروز لحظه های طلایی و نابی را تجربه کنید ، لحظه هایی که خاطره ش یک عمر توی قلب و ذهنتون بدرخشه



دیروز روز پرکار و خسته کننده ای داشتم ، به محض اینکه رسیدم خونه با پدرجان و مادرجان شام خوردیم و یه کمی حرف زدیم

همین که نشستم روی زمین جلوی تلویزیون احساس کردم چقدر خسته و له شدم

همین شد که دراز کشیدم و دراز کشیدن همانا و بیهوش شدن همان

یک ساعتی خوابیدم و بعدش که بیدار شدم دیگه اصلا خوابم نمیومد در حالی که تازه ساعت 10 و نیم شب بود

خلاصه که یه کمی با دوست جان حرف زدیم ، یه کمی با خواهر جان و بعد زنگ زدم به آقای دکتر...

آقای دکتر هم گفتند که خیلی دلتنگ هستند و پاشو چراغ اتاق را روشن کن تا تصویری بشینیم به گپ زدن ....

این گپ چیزی حدود سه ساعت طول کشید و رسید به خاطره بازی و در نهایت رد و بدل کردن عکس صفحات منتخب کتاب آقای دکتر و بعد هم خوندن کتاب...

اصلا نفهمیدم چی شد که خوابم برد...

و اینگونه بود که ساعت 7 صبح با صدای گوشی بیدار شدم .... بازم آقای دکتر بودند که داشتند میرفتند برای جلسه و میخواستن که منم خواب نمونم!!!!

من زیادی خوابالو هستم یا ایشون زیادی اکتیو؟؟؟

من کلا به خواب بیشتری نیاز دارم ، بهر حال آدمها با هم متفاوت هستند

و من باید حداقل 8 ساعت در شبانه روز به طور مداوم و پشت سر هم بخوابم وگرنه کل روز خسته ام ....

کار جالبی که آقای دکتر دیشب برام کرده بودند این بود که یه سری کلمات کلیدی از توی حرفهامون درآورده بودند و بعد از اینکه من خوابم برده بود اونا را واسم نوشته بودند... خیلی خوندنش مزه داد... انگار یه چراغ توی ذهنم روشن شد که چه چیزایی برای ایشون پررنگ تر هست و چه چیزایی برای من ....




پ ن 1: عنوان مربوط به آهنگی هست که دیروز آقای دکتر برام فرستادن


پ ن 2: با یه دوست بسیار عزیز و نازنین که خیلی از شماها میشناسینش صحبت میکردم و به یه خودشناسی عمیق تر از خودم رسیدم

بعضی از دوستها از جنس طلا هستند و باید عین یک جواهر ازشون مراقبت کنی و مراقب اون رابطه باشی که خیلی ارزشمنده و نباید از دستش بدی


پ ن 3: فکر میکنم یکی از دوستای نازنینم داره عاشق میشه و الان در مرحله انکار هست...

براش بهترینها را آرزو میکنم ... لطفا دعاش کنید


پ ن 4: مادر رافائل جان مریض هستند، لطفا دعاشون کنید ...

آثار این انرژی های خوب و مثبت اول به زندگی خودمون برمیگرده

برای سلامتی همه عزیزانتون دعا کنید و مادر رافائل را هم یاد کنید


پ ن 5: دیشب اونقدر خسته شدم بودم که توی آسانسور تا برسم به طبقه خودمون ، بوتم را از پام درآوردم

دوستم هم برام تعریف کرد که دقیقا دیشب اونقدر خسته بوده که دقیقا همین کار را کرده !!!!!!

دنیا خیلی کوچیکه و ما آدمها خیلی به هم دیگه شبیه هستیم

همونطوری که آدمها بی نهایت با هم متفاوت هستند، بینهایت هم به هم شبیه هستند....

نظرات 9 + ارسال نظر
الهام یکشنبه 8 دی 1398 ساعت 10:19 https://im-safe-in-your-arms.blogsky.com/

سلام تیلو جانم.
این حرف زدن های طولانی که یهو میبینی دو ساعته تلفن به دست هستی و از دردی که توی دستته متوجه گذر زمان میشی...این عاشقی ها رو خیلی خوب میشناسم. و معنی فاصله و دوری رو...
خدا برای هم هرروز عاشق تر نگهتون داره...


سلام به روی ماهت
از عشق راه دورت بنویس
بزار منم از خوندن عاشقی دورادور شما کیف کنم

الهام یکشنبه 8 دی 1398 ساعت 10:35

به روی چشمام میدونی همیشه برام سخته از چیزی که دربارش حرف زیاد دارم بگم... بیشترین فضای ذهنم رو گرفته ولی کمترین کلمات رو براش دارم

خدا چشمای خوشگلت را نگه داره
اینو درک میکنم
برای همین مدتها بود اصلا از آقای دکتر نمینوشتم
الان به خاطر اعتراض دوستان و تذکر یادم اومد بهتره از این بعد زندگی هم بنویسم

انه یکشنبه 8 دی 1398 ساعت 11:03 http://manopezeshki69.blogsky.com

ای جانم عشقتون پایدار

مهدی یکشنبه 8 دی 1398 ساعت 11:13

عشقتون مستدام تیلو تیلوی مهربان


ممنونم

کاترین یکشنبه 8 دی 1398 ساعت 11:15 http://onclouds.blogfa.com

خواب .....
من فک کنم هر شبانه روز 7 ساعت می خوابم .. کلا نمی دونم چرا خوابگ اینقدر سبکه یعنی در هم باز و بسته شه من از خواب می پرم ....

سیستم بدن آدمها با هم فرق داره دیگه

لیلی۱ یکشنبه 8 دی 1398 ساعت 12:34

الان ما باشور و شوق بیشتری پیام میدیم افرین دختر حرف گوش کن مهربون عاشق فهمیم و یکی ی دونه خودم


چقدر ازم تعریف کردی
ذوق کردم و نیشم تا بناگوش باز شد

پیشاگ یکشنبه 8 دی 1398 ساعت 15:32 http://bojboji.blogfa.com/

در عشق باش که مست عشقست هر چه هست

بی کار و بار عشق بر دوست بار نیست


متشکرم

الی یکشنبه 8 دی 1398 ساعت 21:23 http://elhamsculptor.blogsky.

ای جاااان به شما دو تا
این صحبتهای عاشقانه و طولانی تلفنی بهترین خاطرات زندگی آدمه
والا من سابقه داشته توی آسانسور از خستگی و اینکه میخواستم زود بپرم تو تخت یکم بیشتر از بوت پیش رفتمچیزای دیگه هم در آوردم

قلب من بدون نقاب یکشنبه 8 دی 1398 ساعت 23:05 http://Daroneman.blog.ir

پروسه خواب خیلی به عادت بستگی داره
من خودم خوابم خیلی زیاد نیست و هفت ساعت خواب برام زیاده در طول روز
اصلا هم مدلم اینجوری نیست که هر وقت اداره کنم بخوابم


چه خوب بوده اون حرف زدنه
و فرستادن جمله ها

من فکر میکنم خواب هم مثل خیلی دیگه از مسائل در هر فردی متفاوت هست و شاید زیاد هم به عادت ربطی نداشته باشه، من حس میکنم این هم جز نیازهای جسمی هست ، البته عادت هم بی تاثیر نیستا...
من خودم هر وقت اراده کنم میتونم بخوابم
و اینکه اگه 8 ساعت پشت سر هم و بدون وقفه نخوابم کلا حالم خوب نیست انگار
نیاز بدنم هست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد