روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

میرسی به حرف من....

سلام

صبحتون زیبا

امیدوارم هرجا هستید حال دلتون خوب باشه

هیچ فرقی نمیکنه آفتاب باشه یا ابری

بارون بیاد، برف بیاد

حتی فرقی نمیکنه الان کدون فصل سال هست

اگه دلمون گرم باشه ، اگه دلمون خوش باشه، اگه امید به زندگی در وجودمون موج بزنه همه چیز قشنگ و زیبا میشه ، حال دلمون خوب میشه



امروز یکی از معمولی ترین روزهای پاییزی هست که با کمی همت و تلاش میتونه تبدیل بشه به یه خاطره قشنگ

با یه سوپرایز کوچولو

با یه پیام هیجان انگیز

حتی با یه شاخه گل

خلاصه که مراقب باشید زندگی از دستاتون لیز نخوره

نکنه یهو نگاه کنید پاییز تمام شده باشه و هیچ خاطره ی هیجان انگیزی ازش نداشته باشید



من صبح ها برای حال دلم یه سری ذکر دارم که با خودم زمزمه میکنم

نه تعدادشون را میشمارم نه در مکان و زمان خاصی انجام شون میدم

همین که از خونه میزنم بیرون شروع میکنم برای خودم زمزمه کردن تا برسم دفتر

گاهی احساس میکنم تمام زمین و زمان دارن با من ذکر میگن... گاهی احساس میکنم تمامی کائنات دارن تسبیح میگن

تا حالا این حس را داشتین؟

در لحظه ای واقع بشین که انگار تمام عالم دارن تسبیح میگن؟



من اینجا در یکی از بهترین جاهای زمین زندگی میکنم

جایی که همسایه های مهربونی دارم

دیروز خانم همسایه را توی کوچه دیدم و یه حال و احوالی کردیم

گفت چرا ماسک زدی...

عصر یه کاسه بزرگ گل سرخ پر از شلغم داغ برام فرستاده بود باورتون میشه قلبم گرم شد....

مامان جان هم یک ظرف خیارشور ، از اون خیارشورهای قلمی خوشمزه برای خانم همسایه فرستادند

راستی آقای همسایه که پیر بود و یک کمی آلزایمر داشت را یادتونه؟

همون که چند هفته پیش موقع خرید دیدمش و گلدونی که خریده بود را نمیتونست با خودش بیاره و من گلدونش را از مرکز خرید تا خونشون براش آوردم ؟؟؟

شایدم یادم رفته اینجا تعریف کنم...

بهر حال پیرمرد حال چندان خوبی نداشت، آلزایمر هم اذیتش میکرد

گاهی با لباسهای خونه میزد بیرون و حاج خانمش را حسابی حرص میداد

دیروز عصر فوت کرد

من که کلی غصه خوردم ، با خودم گفتم حالا حاج خانم داره با خودش میگه کاش هنوزم بودش و حرصم میداد...

کاش زنده بود و با لباسهای خونه از خونه میزد بیرون...

عمر کوتاهتر از اونچیزی هست که در باورمون بگنجه

تا نگاه کنیم دیر شده...

مهربونی یادتون نره

نظرات 8 + ارسال نظر
نل سه‌شنبه 19 آذر 1398 ساعت 10:18


مهربونترین دختر وبستان خوشحالم از داشتنت

لاندا سه‌شنبه 19 آذر 1398 ساعت 10:21

عاشق نگاهت به زندگیم. واقعا اگه بخوایم میتونیم یه جور دیگه نگاه کنیم. همون روزایی که بنظرمون چرت و مسخره ان، میتونن به بهترین نحو سپری بشن.
مرسی که هستی
چه همسایه ی مهربونی
روح اون پیرمرد شاد

لاندا میدونم که نگاه زیبا به زندگی را خیلی خوب بلدی و لابلای زندگی حال خوب را خوب میشناسی
منم از بودن تک تک تون سپاسگزارم

پیشاگ سه‌شنبه 19 آذر 1398 ساعت 11:25 http://bojboji.blogfa.com/

واقعا عمر کوتاهه و وقتی به خودمون میایم که خیللیی دیر شده
حال دل آی گفتی
نمیدونم چرا بعصیا اینقد مقاومت میکنن که یه جور دیگه به زندگی نگا کنن
اره همه میدونیم داره سخت میگذره ولی اگه ناله کنیم بهتر میشه ؟ !!!!
کاش همه یاد بگیرن با خودشون و اطرافیانشون مهربونتر باشن

عمر کوتاهه و لحظه ها به چشم بر هم زدنی از بین میرن
میدونی عزیزدلم زندگی سخت و سخت تر شده و اگه رهاش کنیم توی ناله ها غرق میشیم
من دارم دست و پا میزنم که غرق نشم
باید هممون تلاش کنیم
روزهای سخت را به اطرافیانمون آسون کنیم

رز سه‌شنبه 19 آذر 1398 ساعت 11:27 http://mysky.blog.ir

سلام. در حال قدم زدن تو کریدر مترو مطلبت رو خوندم و بغضم گرفت.
امروز اینجا هوا عالیه. افتابی، تمیز، نه چندان سرد.
قبلش داشتم به این فکر میکردم ازین هواها کم گیر میاد و باید یه فکری برای امروز بکنم. که تمیزی و لطافت امروز خاطره بشه

رز عزیزم سلام
امیدوارم این بغض از شوق و هیجان و حال خوب بوده باشه
امیدوارم امروزت تبدیل به همون خاطره زیبا بشه

الهام سه‌شنبه 19 آذر 1398 ساعت 11:31 https://im-safe-in-your-arms.blogsky.com/

سلام تیلو جانم.
زمین و زمان کیف میکنن از اون ذکر گفتنه و اینکه یه نفر تصمیم گرفته یه روز معمولی رو تبدیل کنه به روزی که هیچی کم نداره، برای همین همه چیز باهات همراهه تو گفتن ذکرها...

سلام الهام عزیزم
پست هات منو میکشن....

الی سه‌شنبه 19 آذر 1398 ساعت 12:22 http://elhamsculptor.blogsky.com/

مهربون باشیم

نگار13 سه‌شنبه 19 آذر 1398 ساعت 16:22 http://www.negar13.blogfa.com

دلم خواست درمورد این بیماری بدونم اگه اشکالی نداره البته؟

چه اشکالی داره عزیزم
بهتره گوگول کنی به سادگی متوجه میشی چیه

آویشن سه‌شنبه 19 آذر 1398 ساعت 18:58 http://dittany.blogsky.com

چقدر خوب که نگاه مثبتی داری به زندگی . واقعا زندگی کوتاهتر از اون چیزی که فکرشو می کنیم ، پس بهتره قدر تک تک لحظاتی که پیش عزیزانمون هستیم و بدونیم و الکی همدیگر و آزرده خاطر نکنیم

دقیقا حرفت درسته
باید مراقب تک تک لحظه ها و عزیزانمون باشیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد