روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

اسب نفس بریده را طاقت تازیانه نیست

سلام

صبح تون زیبا

صبح ما که حسابی زیبا شده ، عین تابلوهای نقاشی

نم نم بارون پاییزی، برگهای زردی که زیر درختها را پر کردند و هوای ابری....

امروز چندمین روزیه که هوا ابریه؟

من همیشه عاشق بازی نور و سایه هستم و آفتاب برام حکم طلا را داره...

اما نمیدونم با این خلقیات چطوری همزمان عاشق هوای ابری هم هستم...



تمام دیروز بعدازظهرم را با فندوق سرو کله زدم

بمب انرژی هستند بچه ها

بخصوص اگه خوش اخلاق و خوش خنده هم باشند

فقط میخنده... بازی میکنه... البته از در و دیوار بالا میره

تلاش میکنه برای حرف زدن

تلاش میکنه برای کشف محیط اطرافش

تلاش میکنه برای راه رفتنهای بدون کمک و طولانی تر

دیگه اخر شب هیچ نفسی برام نمونده بود، از بس دنبالش راه رفتم و باهاش بازی کردم

آخر شب به یه مسواک ساده رضایت دادم و پروسه کرمهای قبل از خواب و مسواک مفصل را کلا بیخیال شدم



امروز صبح دوباره با گلو درد بیدار شدم

آثار آلودگی هوا همچنان بر جسم من آشکار هست

مامان برام شیر و عسل گرم کرده بودند

تندتند لباس پوشیدم و راه افتادم

توی آسانسور یه نگاهی به خودم کردم و دیدم همچنان انرژی های منفی دور و برم هستند

این شد که کیف و وسایلم را گذاشتم توی ماشین و بیخیال ساعت و زمان شدم

رفتم سراغ گل و گیاههایی که منتقلشون کردم پشت شیشه هایی که آخر پارکینگ هستند

حسابی قد کشیدند، حسابی هم خوشرنگ و آب شدند

معلومه که جاشون خوبه و دمای محیط براشون مناسبه

خلاصه که هرچی برگ خشک و زرد داشتند جدا کردم ، دور و برشون را جارو زدم

بهشون آب دادم

دوتا گلدون خیلی بزرگ آلوئه ورا هم یه طرف دیگه پارکینگ دارم ، یه سری هم به اونا زدم

اصلا ساعت برام مهم نبود

بعدش رفتم سراغ فلاورباکس جلوی در...

براتون گفتم که تمام حسن یوسف ها را از اونجا کندیم و پدرجان به جاش یه عالمه شب بو کاشتند؟

حالا که فقط برگای سبز هستند ولی برای بهار میشن غرق گل...

یه عالمه شب بو هم توی تراس داریم

بعد از عشق بازی با گلها زیر بارون ریز ریز پاییزی ، اومدم سمت دفتر

میخوام امروز را متفاوت باشم

میخوام امروز را نفس های عمیق بکشم و به زندگی لبخندهای پررنگ بزنم




پ ن 1: قلمه های پتوس خوشگلم پر از ریشه شدند


پ ن 2: مامان امروز توی بطری آبم ، آب هویج ریختند، رنگ قشنگش روی میزم داره دلبری میکنه


پ ن 3: دیشب نفهمیدم کجای حرفهامون با آقای دکتر خوابم برد، فقط صبح که گوشی را از زیر تنم کشیدم بیرون یادم اومد که داشتیم حرف میزدیم


پ ن 4:قبلا هم بهتون گفته بود که تازگی دوست دارم دانه های میوه هایی که میخورم را بکارم و پر از حس خوب میشم؟

حالا زیر تختم ، پر از پلاستیک های گره خورده ست .... (میزارمشون توی دستمال کاغذیهای ضخیم ، آب میزنم بهشون، میپیچم توی پلاستیک)

یکی پر از هسته های خرما

یکی پر از هسته های نارنج

یکی پر از هسته های لیمو

سه تا دانه ی خرمالو هم دارم



نظرات 6 + ارسال نظر
soly سه‌شنبه 12 آذر 1398 ساعت 09:52 http://www.soly61.blogsky.com

ووی خیلی عالیه..
همیشه رشد و تعالی و جوانه زدن

الهام سه‌شنبه 12 آذر 1398 ساعت 10:16 https://im-safe-in-your-arms.blogsky.com/

سلام تیلو تیلوی عزیز.
میتونی هرجوری که دلت میخواد باشی. هرچقدر متفاوت. چون نعمت ها و شادی هایی که خدا برامون گذاشته بی حده

سلام دوست جانم
دقیقا همینطوریه
منم براتون شادی آرزو میکنم

قلب من بدون نقاب سه‌شنبه 12 آذر 1398 ساعت 11:41 http://daroneman.blog.ir

سلام بر تیلو جانم
میدونی تیلو کلا آلودگی انرژی و توان می گیره و کسل میکنه
باز خداروشکر دیروز بارون شروع شد
من کلی خداروشکر کردم
تو این روزها فقط امیدمون به بارون آسمون خداست

سلام بر نازنیم دوست من
اره راست میگی

فرنوش سه‌شنبه 12 آذر 1398 ساعت 13:37

خداروشکر که حالت بهتره عزیزم. خیلی خوشحالم که داری برمیگردی به همون حالت های تیولی همیشگی


ممنونم دوست خوبم

جزر و مد سه‌شنبه 12 آذر 1398 ساعت 13:51

کاش همسایه بودیم من هر روز می اومدم با پررویی قلمه گل بگیرم، گل ها و کاشتنشون حال آدمو خوب می کنن

اصلا پررویی نیست
کاش همسایه بودیم
من دوست دارم با بقیه قلمه هام را به اشتراک بزارم
اگه یادت باشه حتی قلمه های گل به بقیه هدیه میدم

اعظم 46 پنج‌شنبه 14 آذر 1398 ساعت 20:19

چقدر پر انرژی وخوب می نویسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد