ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
سلام
روزتون به شیرینی عسل
نمیخوام از آخر هفته م تعریف کنم ، ولی امیدوارم حال خوب تری در انتظارمون باشه
در انتظار هممون...
بعد از مریض داری و مراجعات مکرر به بیمارستان و دکتر ، تازه قدر سلامتی میاد دست آدم...
امروز صبح وقتی بیدار شدم اونقدر بی انرژی و بی انگیزه بودم که حتی حوصله خودم را هم نداشتم
لحاف زرد گل دارم را کشیدم روی سرم و گفتم : هوا که آلوده ست ... منم که حال ندارم ، پس تعطیل...
اصفهان امروزم به خاطر آلودگی یه سری از مدارس را تعطیل کرده...
دیشب با آقای دکتر حرف نزدم... خیلی بی حال بودم و یه پیام نوشتم که حالم زیاد خوش نیست و بدون اینکه منتظر جواب بشم خوابیدم...ایشون هم از کله سحر (بعد از نماز صبح) داشتند پیام میدادند... یکی دوبار هم زنگ زدند که واقعا در توانم نبود جواب دادنش...
خلاصه که تصمیم گرفتم تعطیل کنم و به خودم یه استراحت حسابی بدم... دیدم یکی از مدارس داره بهم زنگ میزنه... نگاه کردم به ساعت 7 و 15 دقیقه بود..
به خودم گفتم : اول هفته را از دست نده...
هرجوری بود بلند شدم و یک لیوان شیر گذاشتم گرم بشه...
لباس پوشیدم و شیر را با دوتا خرما خوردم و یک ماسک زدم و اومدم بیرون....
ماشین را از پارکینگ آوردم بیرون و چشمم خورد به گنجشک هایی که وسط کوچه توی آفتاب کم رنگ پاییزی داشتند هیاهو میکردند... توی ماشین یه کمی گندم داشتم ، یک مشت برداشتم و پاشیدم وسط کوچه... از صدای جیک جیک و اون هیاهوشون خیلی خوشم اومد
دوتا زاغی کوچولو هم کمی اونطرفتر سر یه چیزی با هم کل کل میکردند...
به خودم گفتم زندگی همینه... تکون بخور... باید برسی به برنامه هات
رسیدم دفتر ... جارو را برداشتم و با بیحالی تمام یه جارو جلوی در زدم ... دوتا بطری آب آوردم و زیکزاک آبها را پاشیدم جلوی دفتر... رد آب روی زمین و بوی نم خاکی که بلند شد یه کمی حالم را جا آورد... اومدم داخل... میخواستم یه کمی تمیزکاری کنم ولی اصلا انرژی نداشتم... برنامه های امروزم را نگاه کردم ... یه لیست آماده کردم ...
یه کمی با یه دوست حرف زدم ... و بعد فهمیدم امروز بیخود از خونه زدم بیرون...
هرچند همچنان روی کاناپه کنار مبل توی دفتر نشستم و حتی حال ندارم میزکارم را مرتب کنم
بعضی از روزها را باید بیخیال زندگی شد...
بعضی از روزها را میشه همونطور تنبلانه توی رختخواب لم داد و به هیچی فکر نکرد
پ ن 1: گوشه ی ناخنم خوب شده... ناخنم را بد کوتاه کرده بودم
هم عسل زدم بهش ... هم الکل سفید
و الان خبری از اون عفونت نیست
پ ن 2: باید جواب تلفن های آقای دکتر را بدم ... حرف زدن باهاش میتونه بهم انرژی بده
پ ن 3: دوتا کار بزرگ باید امروز تحویل بدم...
برای اولی پیام دادم و دو روز وقت گرفتم... دومی را هنوز موندم چیکار کنم
سلامتی خیلی مهمه. این الودگی هوا تموم بشه ان شالاه زودتر.منم حس کارکردن نداشتم امروز. روز خوبی داشته باشی.
سلام نازنینم
انشاله که درست بشه
برات خوشی و شادابی آرزو میکنم
مطمئن باش حالا که اومدی حالت حتما بهتر میشه حتی اگر کار نکنی . بذارم پاهات امروز با دلت حرکت کنن نه با عقلت. عقل و منطق و برنامهریزی گاهی واقعا خسته کننده ست . گاهی باید خودمون رو ول کنیم و بدیم دست بی برنامه گی ها .
تندرست باشی
تو خیلی خوب و مهربونی
دلسوزی و مهربونی توی تک تک کلماتت موج میزنه
سلام تیلو تیلو جان.
همون اندازه که شادی خوب و لازمه غم و بی حوصلگی هم لازمه.
چون توی شادی سطح انرژی ما بالاست و قلب ما تو حالت هیجان و فشاره بعد نیاز داریم به این روزهای بی حالی تا قلب و خودمون آرامش بگیریم.
این رو تو درس های مراقبه خوندم و روزهایی که ناراحتم باعث میشه دیگه از اینکه چرا ناراحتم ناراحت نباشم
سلام به روی ماهت
تاحالا به این تعادل بین غم و شادی فکر نکرده بودم ... خیلی جالب بود
آخی عزیزم... ایشالا سلامتی باشه همیشه.
واقعا باید یه روزایی استراحت کرد فقط. کاش میموندی خونه، یا حداقل اگه کار فورس نداری، الان پاشو برو خونه استراحت کن که واسه فردا انرژی داشته باشی.
هوا هم انقدر کثیفه که، بدتر میکنه حال آدم رو
نمیشه... وقتی یه سری کار قول دادم باید بیام... حتی اگه آروم آروم انجامشون بدم
سلام دختر عمو جان
اول هفته ت به خیر باشه
خب من که خیلی وقت پیش بهت گفتم یکم به خودت استراحت بده
یادته
سلام بر پسرعموی خوبم
متشکرم
راست میگی
ولی الان هم وقت استراحت اونطوری ندارم
ولی الان کارم سنگین نیست... اما بهر حال باید بیام و کارها را پیش ببرم
شغل آزاد و کاری که حقوق ثابت نداره یعنی همین... یعنی باید بیای کار و تلاش کنی تا پول در بیاری
شنبه ها روز خوبی برای تنبلی و ولو شدن روی تخت نیست :) باید روز دیگه ای رو برای تنبلانگی انتخاب میکردی :)
ما هم اینجا نمیتونیم نفس بکشیم. :( کاش هوا تمیز میشد ... تهران که کلن فقط دود میبینی ... :(
اصلا هیچ روزی برای تنبلی خوب نیست... من از تنبلی گریزانم... اما گاهی عین پیچک میپیچه به دست و پای آدم
ما هم نمیتونیم نفس بکشیم
نبینمت بی حال باشی گندمک خوشرنگ
تو به همه ما انرژی میدی
ولی اشکال نداره ی روزو ب استراحت خودت اختصاص بدی اونم بدون عذاب وجدان و فکر کردن به کارای مونده
شاد باشی دوست قشنگم
محبت داری لیلی قصه های عاشقانه
با سلام
شراب در جام زر در دست کافر
حرام اندر حرام اندر حرام است
هوا آلوده مدارس که عمده کارهای شما برای مدارس است نعطیل و شما هم کم انرژی و کم توان و بی حوصله گی هم که باشد مصداق شعر بالاست.
از قدیم گفته بودند وای به روزی که بگندد نمک .حالا من میگم وای به روزی که منبع انرژی ته کشیده باشه انرژی هاش.
در این بین فقط چیزی که می چسبه خواب است بشرطی که کسی هی صدات نزنه پاشو و ظهر شد و اله و بله. اینقدر بخوابی که کمر درد بگیری .
انشالله که توان ات با اتصال عشق به ماکزیمم برسه
سلام به دوست خوبم
انشاله
سلام و روزت بخیر.
اگه فقط عذاب وجدان بعدش نباشه دیگه عالی میشه
سلام عزیزم
عذاب وجدان چی؟
از کله سحر اومدم... فقط دلم خواست
هوا وحشتناک آلوده اس،کاش بارندگی بشه و کمی هوا تمیز
زندگی یعنی همین
عاشق طرز نگاهتم تیلو
خیلی خیلی شدید
ممنونم بهامین عزیزم
برات بهترینها را آرزو دارم
هوا وحشتناک آلوده اس،کاش بارندگی بشه و کمی هوا تمیز
زندگی یعنی همین
عاشق طرز نگاهتم تیلو
تو خودت یه نگاه خاص و جذاب داری به زندگی
تلاشت ستودنیه