روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزهای پاییزی

سلام

صبح تون زیبا و پر انرژی


هفته ی گذشته جمعه ، طبق قول و قرارمون نتونستم بیام... از بس که کارهام درهم و نامنظم و شلوغ شده بود

تمام تلاشم را کردم و حسابی لحظه ها را قدر دانستم تا یه کمی اوضاع را مرتب کنم...خلاصه که عذرخواهی میکنم


من به نوشتن عادت دارم

نوشتن را دوست دارم

و کلمات حال دلم را خوب میکنند

حتی وقتی که نمیام اینجا و نمینویسم توی ذهن و قلبم کلمات را ردیف میکنم و گاهی با تک تک شماها حرف میزنم

باهاتون سوال جواب میکنم... باهاتون حال و احوال میکنم ... دلتنگتون میشم

خیلی وقتا صبح خیلی زود وقتی دارم رانندگی میکنم به سمت دفتر کارم ، شیشه های ماشین را میدم پایین تا هوای پاییزی بخوره به صورتم

از لابلای شال و روسری بخوره به گردنم... به پوست تنم.... انگار از این فصل تازه انرژی میگیرم

من نمیتونم بدون لحظه های ناب زندگی کنم... زندگی برام سخت میشه ... برای همین میگردم دنبال لحظه ها

دنبال اون لحظه ای که چشمام را میبندم و چند قلپ بزرگ از بطری آبم... آب و بهار نارنج سر میکشم...

دنبال لحظه ای که شب آخر شب وقتی دارم به سمت خونه رانندگی میکنم، برگهای کوچولوی پاییزی که روی زمین ریختند، توی باد جلوی ماشین میرقصند و من آرومتر میرانم تا بتونم یه لحظه ی ناب را زندگی کنم

یا اون لحظه ای که مزه ی مهربونی یک دوست را میچشم که بدون چشمداشت سراغم را میگیره و بهم پی ام میده و من چشمام را میبندم و لبخند میزنم

خلاصه که من توی لحظه ها زنده ام



از روزمرگی گفتن تو پستی که آدم داره بعد از 15 روز مینویسه ، لطفی نداره ... چون زندگی هر روز یه بازی تازه داره

توی این مدت با مشکلات دردپای بابا دست به گربیان بودیم ... البته خدا را شکر که زانوشون نشکسته... خدا را شکر که رو به بهبود هستند

مامان جان توی هفته گذشته خیلی خیلی مریض بودند، دل دردهایی که دلیل درستی هنوزم براش پیدا نشده ، مشکوک به مشکلات صفرا... و هنوز پیگیر قصه ی بیمارستان و دکتر و مداوا هستیم

فسقلیا هر دوشون خوبن... خدا را شکر

خواهرا هم خدا را شکر خوبن

ولی روابط عاشقانه ام اصلا تعریفی نداره... نمیدونم دوتا آدم که حتی از نگاه و سکوت هم حرف هم را میفهمند چی میشه که یهو حتی با زبان مشترک هم حرف هم را نمیفهمند... و ما الان در دورانی هستیم که زبان مشترکمون را از دست دادیم....البته دلتنگی و دوری و شلوغی به تمام این موارد دامن میزنه...

توکل برخدا...

داداش و زن داداش هم اوضاع بورس و خوابگاهشون بهم ریخته شده ... دارن تلاش میکنن اوضاع را مدیریت کنند ... دنبال خونه هستند و یه کمی کارهاشون پیچیده شده ، میسپارمشون به خداوند بزرگ...انشاله که درست میشه


یه عالمه بذر شب بو خریدیم و به رسم هرساله ، شب بو کاشتیم

به امید اینکه توی بهار ، تراس و راه پله ها و سرسرا، مست بشن از بوی شب بو

خیلی کم وقت میکنم به گل و گلدانها رسیدگی کنم... اما مامان هوای همشونو داره... با هوای خنک پاییزی تمام قلمه ها پر از ریشه شدند و حسابی قد کشیدند

گلها یه عالمه برگ تازه دادند... اما درخچه های مرکباتم امسال میوه ندادند و ما را از زیبایی کامکوات و پرتقال و نارنگی محروم کردند



حرف برای گفتن زیاد دارم

اما فرصت کم...

به یاد تک تک تون هستم.... گاه گاهی با گوشی میخونمتون


نظرات 12 + ارسال نظر
لیلی۱ جمعه 19 مهر 1398 ساعت 11:36

سلام عزیزم صبح اول وقت که چشمامو باز کردم اومدم سراغت که شاید پست گذاشته باشی خداروشکر که خوبین
انشاله زودتر حال مامان و بابا هم خوب بشه

نل جمعه 19 مهر 1398 ساعت 12:50

سلام دوست من
خداروشکر که خوبی و کمی گر اوضاع درهم تنیده شده.باز هم تحت کنترلت هستند و با مدیریت و عشقی که داری تونستی از پسش بربیای.
فصل پاییز همه عاشقانه دارند و من محو تماشای رنگهای پاییزی میشینم ساعتها به برگها نگاه میکنم و لذت میبرم..
تیلوی عزیزم امیدوارم پای پدر..شکم مادر..بورسیه برادر..زندگی خواهران..دلبری وروجکها...عشق اقای دکتر...همه چی،همه چی ،همه چی به خوبی و زیبایی و اوج سلامتی طی بشه و بزودی دیگه درد و دوری و رنج و...نباشه و جای اونو صدای قهقهه از شادی و نسیم عطر دوستی و زمزمه های عمیق عاشقانه جاشو پر کنه.
چقدر خوشحالم از اینکه هنوز هم هستی.مینویسی.به زندگی تشویق میکنی و زندگی را زندگی میکنی.
دوست من امیدوارم زندگیت پر از برکت از بهترین چیزها باشه
ظهر پاییزیت پر از نسیم ها دوست داشتنی
ممنونم بابت اشاره به شب بو..اگر بتونم من هم عملی میکنم

نل جمعه 19 مهر 1398 ساعت 12:50

سلام دوست من
خداروشکر که خوبی و کمی گر اوضاع درهم تنیده شده.باز هم تحت کنترلت هستند و با مدیریت و عشقی که داری تونستی از پسش بربیای.
فصل پاییز همه عاشقانه دارند و من محو تماشای رنگهای پاییزی میشینم ساعتها به برگها نگاه میکنم و لذت میبرم..
تیلوی عزیزم امیدوارم پای پدر..شکم مادر..بورسیه برادر..زندگی خواهران..دلبری وروجکها...عشق اقای دکتر...همه چی،همه چی ،همه چی به خوبی و زیبایی و اوج سلامتی طی بشه و بزودی دیگه درد و دوری و رنج و...نباشه و جای اونو صدای قهقهه از شادی و نسیم عطر دوستی و زمزمه های عمیق عاشقانه جاشو پر کنه.
چقدر خوشحالم از اینکه هنوز هم هستی.مینویسی.به زندگی تشویق میکنی و زندگی را زندگی میکنی.
دوست من امیدوارم زندگیت پر از برکت از بهترین چیزها باشه
ظهر پاییزیت پر از نسیم ها دوست داشتنی
ممنونم بابت اشاره به شب بو..اگر بتونم من هم عملی میکنم

امیر جمعه 19 مهر 1398 ساعت 16:25

با سلام
خوشحالم که با پاییز هزار رنگ و هزار جلوه هزاران بار عاشقانه لذت همنشینی را می چشی و با تک تک سلول هایت خنکای شب های پاییزی را استشمام می کنی . زندگی چه بخواهیم و چه نخواهیم جریان دارد و ما باید زندگی کنیم نه اینکه فقط زنده بمونیم .
شاید باور نکنی اما ترا در خیالم تصور می کنم و نه تنها تصور بلکه می بینم و نه تنها می بینم بلکه معاشرت می کنم نه تنها معاشرت می کنم بلکه عشق می ورزم و چون یک دوست پاک و صادق دوستی می کنم . در خیالم دختری پر و با قد و قامت بلند و رعنا اما جا افتاده و کاردان ولی جوان می بینم . که صادقانه عشق می ورزد و تلاش می کند . من جمع اضداد را در تو می بینم . دلبری را فوت ابی و در عین حال چون رزمنده ای چابک و چالاک می جنگی. شیوه ات غزارانه است اما شیر مردی در وجودت است . بهار را می شناسی اما از خزان هم لذت می بری . وجودت سرشار از گرمای تابستانی است اما برف و زمستان برات بیگانه نیست. زندگی ات مملو از گل های بهاری است اما از خار گل ها رنجیده نمی شوی. شمع سوزان و منور هستی اما از ذوب شدن و فنا رفتن باک نداری. ناخدای دریا دیده و با مهارت هستی اما هرگز از طوفان و کولاک واهمه نداری. از همه مهمتر انسان هستی و وجودت سرشار از انسانیت است ولی کینه و عقده و بغض در قلب ات راه ندارد . کاش میشد منم هم مثل تو باشم .

جزر و مد جمعه 19 مهر 1398 ساعت 22:28

سلام، من هر روز سر می زدم که چی شده و چرا نیستین، امیدوارم آرامش برگرده به همه چیز، دعاتون می کنم، دعام کنید که دعای در حق دیگری نیک هست


سلام به روی ماهت
ممنونم از اینکه اینقدر بهم لطف داری

لاندا شنبه 20 مهر 1398 ساعت 08:54

ای جان. دلمون براتون خیلی تنگ شده خانوم.
ایشالا همه مشکلات به زودی حل میشن


لاندای نازنینم
تو چنین خوب چرایی؟

رسیدن شنبه 20 مهر 1398 ساعت 09:45

سلام عزیزم. خوبی . من خصوصی نمیام چون گفتی سرت خیلی شلوغ . چندبار خواستم بیام اما دلم راضی نشد . امیدوارم مادر و پدر خوب خوب بشن و لباس عافیت تن کنن .
چون سرت شلوغ عاشقانه هات ریخته به هم . نگران نباش درست میشه چون اصل و ناب . چیزی نابودش نمیکنه

سلام به روی ماهت
هرچقدر هم شلوغ باشم برای تو همیشه وقت دارم و از بودنت به خودم میبالم

سعید شنبه 20 مهر 1398 ساعت 11:40 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عمو جان
خوبی ؟خوشی؟ سلامتی؟
خوب کردی اومدی و نوشتی
منم دلم برات تنگ شده بود
برای بهبودی حال پدر جان خوشحالم
روابط عاشقانه گاهی خیلی ساده و لذت بخشه گاهیم پیچیده میشه و مدیریت بیشتری میخواد
به همه ی اعضای محترم خانواده ت از این جا سلام و عرض ارادت می کنم
شاد باشی و تندرست دختر عموی جانم

سلام پسرعموجان
ممننونم بابت اینهمه حال خوب
منم برات آرزوهای خوب دارم

الی شنبه 20 مهر 1398 ساعت 11:49 http://elhamsculptor.blogsky.com/

امیدوارم حال دلت همیشه خوب باشه
منتظر برگشتت هستیم دختر جان


الی بودنت بهم دلگرمی میده

فرساد شنبه 20 مهر 1398 ساعت 13:55

سلام خوشحالم نوشتید
ترک عادتهای خوب، بعدا برای آدم حسرت میاره
البته تغییرات خوب از ترک عادتهای بد شروع میشه
در مورد آقای دکتر، تجربه خودم میگم، زبان مشترک به خاطر دل خوری های کوچیک تحت تاثیر قرار میگیره
گاهی دلخوریهای کوچیک روی هم جمع میشن، و نا خودآگاه دلها از هم فاصله میگیره
دوتا راه حل داره، یا باید یک دفعه عشق بی توقع دوباره فوران کنه
یا باید بهش فرصت بدی تا دوباره دلتنگ بشه، دلتنگی مرحم خوبی برای این درده
پاییز فصل افسرده شدنه برای مردها

سلام فرساد جان
میدونی لابلای کلماتت یه دردی را حس کردم که گفتنی نیست
میدونی حس کردم عشق را با گوشت و پوست و استخونت حس کردی؟
امیدوارم همیشه قلب گرم و شاد باشه

شهره شنبه 20 مهر 1398 ساعت 18:58

آخه چقدر شما انرژی مثبتی


چقدر شماها بهم انرژی میدید

Zari یکشنبه 21 مهر 1398 ساعت 21:56

چقدر اون قسمت شب بوها را دوست داشتم
من هم دلم همچین خونه ای میخواد

خونه ی خاصی نیست
حیاط هم نداریم
یه تراس فسقلی
فقط چیزی که هست من از این جور کارها خوشم میاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد