روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

یک روز تازه

سلام

روزتون زیبا

وارد ماه محرم شدیم

پرچم های سیاه برپاشدند و علم و کتل ها مهمان کوچه ها و خیابان ها...

چقدر دلم میخواست به جای اینهمه تبلیغ اشتباه کمی سیره و راه و روش امامانمون را یاد میگرفتیم

به جای اینکه بساط چای و خنده و دور همی و تیپ های عجیب غریب سرچهارراه ها راه بندازیم، چند تا جمله از عمق ماجرای عاشورا به نسل بعدیمون یاد بدیم

توی اینستا پر از تبلیغ لباس و شال و تم های عزاست... ولی من حتی یک تبلیغ اثرگذار از اینکه چه کتابی بخونیم و چه فیلمی ببنیم و به چی فکر کنیم تا شاید بفهمیم در روز واقعه چه اتفاقی افتاد ندیدم...

انشاله هیچکس بعد از سالها نفهمه که راه را سالها اشتباه رفته... چون اون پشیمانی خیلی دردناکه!



از دیروز با پدرجان اومدیم سرکار

نیاز به کمکشون دارم تو روزهای خیلی شلوغ ...

دیروز از شدت شلوغ بودن و رفت و آمد زیاد اصلا نتونستم خوب کار کنم و امروز میخوام جبران کنم...

برای همین صبح زود دوش گرفتم و صبحانه خوشمزه خوردم

تو آینه آسانسور به خودم دلداری دادم و به خودم لبخند زدم

رسیدم دفتر و اولین کاری که کردم یه جاروی حسابی بود

بعدش روی میزها را دستمال کشیدم و همه چیز را به سرجای خودش منتقل کردم و حسابی همه جا را مرتب کردم

یه تی کشیدم و سرامیک ها را برق انداختم

برای مشتریها آب یخ و شکلات گذاشتم روی میز

برای خودم بطری آبم را که اول پر از مهربونی مادرجان هست را گذاشتم ... یه خوشه بزرگ انگور سیاه....چندتا انجیر دلبر

به گلدون پتوس روی میزم آب دادم...

الان هم پست را مینویسم و میرم که یه روز بینظیر را در سایه الطاف پروردگارم شروع کنم

یه لیست بلند و بالا نوشتم که این هفته برم بازار... و من برای بازار رفتن همیشه شوق دارم....




پ ن 1: حرفای تازه یک دوست منو بدجور به فکر فرو برده...

شاید رسالتش برای زندگی من همین بوده که بفهمم گاهی باید یه طور دیگه فکر کنم

شاید من زیادی زندگی را رنگی رنگی و گل و بلبل میبینم و گاهی باید اون روی سکه را هم ببینم



پ ن 2: با یک دوست در مورد یک کسب و کار تازه حرف زدیم

قلبم از حرفاش گرم شد

دوتا ایده خیلی خوب از حرفاش به ذهنم رسید

و از ته قلبم براش آرزوی موفقیت کردم



پ ن 3: آقای دکتر در یک کشمکش انتخاباتی قرار گرفته

و این روزها فقط در حال خوندن کتاب و مقاله و سرچ و نوشتن هست

سعی میکنم این چند روز دختر خوبی باشم و کمتر دلبری کنم



پ ن 4: یکی از دوستام خاله شده ... خاله شدن انقلاب زندگی من بود

حالا زندگیم به دوبخش قبل از خاله شدن و بعد از خاله شدن تقسیم میشه



پ ن 5: کمرنگ بودنم را ببخشید

نظرات 13 + ارسال نظر
مردیت یکشنبه 10 شهریور 1398 ساعت 10:25

سلام.خوبی؟ نههههه تو دنیا رو خیلی خوب میبینی.این نعمتیه که هرکسی نداره.لطفا همینطور خوب باش

سلام مردیت عزیزم
بهم لطف داری دختر مهربون

الی یکشنبه 10 شهریور 1398 ساعت 11:00 http://elhamsculptor.blogsky.com/

شهریور ماه معمولا ماه شلوغیه
روزهات خوش و رنگی رنگی

الی جان الهی که همه ی شلوغی ها پر از حال خوب باشه

لاندا یکشنبه 10 شهریور 1398 ساعت 11:22

به به چه خوبه نظافت
وای آره خاله شدن یکی از بهترین حس های دنیاس
خیلی موفق باشی تو این روزای شلوغ

نظافت انگار ذهن آدم را مرتب و تمیز میکنه...
خیلی حس خوبیه خاله شدن ...حرف نداره
متشکرم

مهدی یکشنبه 10 شهریور 1398 ساعت 12:18

چقدرررررر بده که حرمت نگه نمی داریم, حداقل همین چند روز..
اصلا موافقِ این توجیه هم نیستم که مهم دل هست و...
خداروشکر هیئت ما تا حد خیللللی زیادی این مشکل رو نداره. چون خانم ها و آقایون کلا هم جداست.
حتما که روز خوبی خواهی داشت تیلویِ مهربون.
پ ن1: شاید هم رسالتت زنده نگه داشتنِ رنگ ها و مهربونی هاست.
هرکس با نگاهش به زندگی تعریف میشه. نگاهت رو از روزمرگی ها بدزد و همین باش که هستی.لطفا
پ ن: خیلی دلم میخواد عامو یا دایی بشم. می دونم که حس فوق العاده ایه.

حرمت ها کم رنگ شده ... همه چیز رنگ و بوی دیگه ای گرفته ... کلا هیچی سرجاش نیست
خدا را شکر که هیأت خوبی دارین
پ ن 1: کاش اینطوری باشه
ممنونم از این تعریف خوبت... سعی میکنم همیشه خوب باشم... حالا چقدر موفقم را نمیدونم
پ ن : خیلی خوبه... انشاله که زودی میشی...

لیلی یکشنبه 10 شهریور 1398 ساعت 12:41

من هر کسیو دوروبرم میبینم از این بساط های روزای محرم شاکیه فقط نمیدونم این ملتی که روزهای 9 و 10 میریزن بیرون کین؟!!!!!!
جدا چرا به خودشون نمیان مردم
چن روز پیشا با همسرم داشتیم میرفتیم بیرون تو کوچه کلی اراذل و اوباش بودن که چادر میزدن و پرچم و از این کار
همسایه بالاییمون با خانمش اومده بود برن بیرون
پیرمرد میگفته ما از این وضیعت کوچه ناراضی هستیم یعنی چی که راهو بند آوردن
میخام بگم پیر و جوون نداره همه از این همه افراط بدشون میاد
والا تو محله ما هرکسی پای این خیمه ها و چادرا وایساده باور کنید همون اراذلی هستن که روزای عادی تو کوچه عربده میکشن
چرا همه چیو قاطی میکنن جدیدا مردم
تا از این حرفا میزنی میان میگن باید به عقاید هم احترام بزاریم
آخه شماها تا 3 صبح میکوبید و سرو صدا میکنید من چه احترامی دارم به عقایدتون بزارم شما به حریم من احترام میزاری ؟

من از بساط محرم شاکی نیستم ... از این رسم ها و اتفاقاتی که همه چیز را زیر سوال میبره شاکیم
باید به خیلی چیزها دقت کنیم
اصول یادمون رفته و به فرعیات چسبیدیم

قلب من بدون نقاب یکشنبه 10 شهریور 1398 ساعت 12:43 http://daroneman.blog.ir

سلام بر تیلو جانم
کاش می نوشتی اون دوست چی گفته که باعث به فکر فرو رفتن تو شده
اینجور صحبت های دوستانه رو خیلی دوست دارم
صحبتی که اثر مثبت داشته باشه

سلام عزیزدلم
حتما سرفرصت یه بخشی برای این حرفهای به درد بخور باز میکنم

سعید یکشنبه 10 شهریور 1398 ساعت 13:39 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی گلم
اولا شما همیشه با مهربونیات پررنگی
با حرفات در مورد محرم به شدت موافقم
بعضیا از این ایام سوء استفاده می کنن و دکان و دستگاه راه میندازن
شاد باشی و تندرست دختر عموی خوب من

سلام پسرعموجان
بهم لطف داری
متشکرم

بهامین یکشنبه 10 شهریور 1398 ساعت 21:02 http://notbookman.blogsky.com

التماس دعا دراین شب های عزیز
اقای دکتر موفق باشن در پروسه مقاله و نوشتن .
حال دلت خوب تیلو جانم

محتاج دعای شما خوبان هستم
الهی آمین

الی دوشنبه 11 شهریور 1398 ساعت 12:27 http://elhamsculptor.blogsky.com/

کمرنگ و پر رنگت رو دوست داریم


تامام

رافائل دوشنبه 11 شهریور 1398 ساعت 16:56 http://raphaeletanha.blogsky.com

سلام تیلو جانم.
رنگی بودن و شاد بودن هیچ وقت بد نیست. در دنیای خاکستری دیگران رنگی باش و رنگ بپاش تا اونها رو شاد کنی.

سلام رافی مهربونم
چه تعبیر خوبی
سعی میکنم همین باشم

مهربانو دوشنبه 11 شهریور 1398 ساعت 17:14 http://baranbahari52.blogsky.com/

سلام عزیز دل
مگه دست خودته دلبری نکنی ، دلبر جانم ؟؟
الهی حال دلت خوب باشه عزیزم . چقدر خوشحالم در مورد کار تازه و ایده نو فکر میکنی من عاشق تغییر و تحول و هیجانم .
میبوسمت دوست من .
راستی من هنوز خاله نشدم .. زیاد هم امیدوار نیستم ابجی جان اهل مامان شدن نیست

سلام مهربانوی جان
ای جان
متشکرم
مهردخت جان میتونه مادر نمونه ای بشه که با نی نی ش بهترین حس های دنیا را بهت بده

نل سه‌شنبه 12 شهریور 1398 ساعت 05:08

+مشهد که مصرعهایی از شعر قیصر امین پور زدن کاملا بی مفهوم:-/
مصرع یا بیتی که باید سرهم باشه چند خط که مفهوم بگیره..من که نمیدونستم از قیصره تا جلوتر رفتیم..
+بچه بودم اطلاعات دینیم بیشتر بود.الان دلم نمیاد کتاب دینی ایرانی بخونم.بس که تحریف کردن.
+دلبریتو یکم بیشترش کن..اینوری اونوری...
یادم نیس کی میخوند.
+بوس بوس

از این کارهای بی فکر.... بدون در نظر گرفتن تاثیر و محتوا

لاندا سه‌شنبه 12 شهریور 1398 ساعت 09:56

کجایی تیلو؟ نگران شدیم

ببخشید که نگرانتون کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد