روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

چنانم مست میدارد...

سلام

شنبه تون پر از نگاه مهربون پروردگار

انشاله که این هفته براتون هفته ای بینظیر و پر از حال خوب باشه

امیدوارم روزهای زیبا و متفاوتی را در این آخرین ماه تابستان تجربه کنید

ته تغاری تابستان داره دلبریهاشو هزاربرابر میکنه و چقدر دلچسب تر هست این ماه آخر تابستان...

نسیم خنکی که صبحها و آخر شبها میوزه را نادیده نگیرین...


خب باید از قرار عاشقانه بنویسم

از عاشقانه ای که عاشقانه بود

از لحظه ای که آقای دکتر راه افتادند و دلشون تندتند میزد

از تلفنهای مکرر تا رسیدنشون...

از تُنگ خوشگلی که خریدم و قلمه های خوشگلتری که گذاشتم داخلش و هدیه کردم به آقای دکتر

باید از انگور قرمزهای باغچه بنویسم که بیشتر از هزارتا شراب میتونن منو مست کنند و چندتا شاخه ش را با وسواس جدا کردم و شستم و سلفون کشیدم

باید از مزه عسل انجیرها بگم که برای آقای دکتر بردم

از شربت خوشمزه ی عسل و آبلیمو و تخم شربتی و خاکشیر

شایدم باید از کِرمی که هدیه گرفتم بگم...

اما اینها ظاهرماجراست...وقتی دیدمشون دلم باز لرزید

خوشم نمیاد از اینکه چشمام خیس میشن اما شدند... خدا را شکر کردم... سجده شکر را همون ظهر به جا آوردم بعد از نماز ظهر

بعدش هم حرف و حرف و حرف...

اما اینبار یه چیزی فرق کرد، یه چیزی فهمیدم که شاید دیدار عاشقانه بعدی را خیلی خیلی دور و غیرقابل دسترس کنه... شاید ...

همه چیز را مثل همیشه میسپارم به خداوندی که مرا کفایت میکنه و بازم از لحظه ها لذت میبرم

آقای دکتر یک متن خیلی زیبا را برام آورده بودند که با خط خودشون نوشته بودن روی یک صفحه ی تقویمشون و برام خوندنش... یک کلیپ هم دیدیم که چشمای دوتامون خیس شد...

بعد با هم یه آرزوی قشنگ کردیم...

خلاصه ی قرار عاشقانه این بود که لحظه ها را دوبار زندگی کردیم

لحظه ها را نفس کشیدیم با بوی یار در جوار حضرت عشق

ولی لحظه ها میگذرن... چاره ای نیست... خیلی زود وقت تمام میشه...

سعی کردم بغض نکنم... سعی کردم تلخ نشم... سعی کردم لبخند بزنم و بعدش سعی کردم رفتنش را تماشا نکنم...

همه چیز عین خواب تمام شد... باورش سخت بود... بیداریش سخت بود

اما عاشقانه ای بود که توی دلم جاودانه شد

لحظه های ناب زیادی داشت

و رگه ای تلخ عین زهر...




پ ن 1: نگران یک اتفاق هستم ... لطفا دعام کنید


پ ن 2: این روزها خیلی خیلی شلوغم ... نمیتونم به تک تک تون سر بزنم... گاهی حتی برای تایید کامنتها مشکل دارم... منو به بزرگواری خودتون ببخشید و لطفا همینجا منو از حال خودتون خبردار کنید


پ ن 3: سعی میکنم صبح ها زودتر بیام سرکار تا به کارهای بیشتری برسم


پ ن 4: دیروز آنچنان بد حال بودم که گمان کردم جان از تنم رفته

حس کردم آقای دکتر اینبار جان منو با خودشون بردند...

اما امروز پر انرژی بیدار شدم و تصمیم دارم تا وقتی پروردگار بهم مهلت میده زندگی را پرشور ادامه بدم


پ ن 5: مدتها بود دلم یک اتوی مو میخواست و هیچوقت براش وقت نمیزاشتم

مادرجان دیروز بهم یک اتوی مو هدیه دادند

نظرات 17 + ارسال نظر
هدی شنبه 2 شهریور 1398 ساعت 08:33

سلام بر عزیز دلم خوبی به به این شد پست دلم حال اومد
انشالله کامتون همیشه شیرین باشه واین روزهای هجران به وصل برسه تولایق بهترینی الهی امین

سلام به روی ماهت
متشکرم
بهم لطف داری

مهربانو شنبه 2 شهریور 1398 ساعت 08:43 http://baranbahari52.blogsky.com/

تیلوی عزیزم سلااام روز و هفته ت بخیر باشه . چندتا پست نخونده ازت داشتم ، انگار زندگی همه مون رو دور تند افتاده چرا انقدر وقت کم میاریم ؟؟
خوبیش اینه که به موقع رسیدم و تازه از قرار عاشقانه ت نوشتی باید بگم چشمت روشن عزیزم نه چشم دلت . چشم دلت که هر لحظه و همه جا آقای دکتر نازنینت رو می بینه . الهی دل نگرانی هات ختم به خیر بشه و بازم بگذرونیشون .
عزیز دلم چه هدیه های قشنگ و باارزشی به آقای دکتر دادی دستت درد نکنه مبارکشون باشه . و البته کرم تو هم مبارک باشه عزیزم . مطمئنم اگه خودت می خریدی تاثیر به این خوبی که ایشون خریدند نداشت
نازنینم برات دعا میکنم و دلم میخواد حال دلت همیشه خوب خوب خوب باشه

سلام مهربانوی جان
منم روی دور تند زندگی هستم و همش وقت کم دارم
ممنون از حرفای خوب و دعاهای خوبترت

الی شنبه 2 شهریور 1398 ساعت 08:59 http://elhamsculptor.blogsky.com/

اینم از خواص قرارهای عاشقانست
" گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق ساکن شود بدیدم و مشتاق تر شدم"
تو از پس همه این دلتنگی ها بر میای
برای این قرار عاشقانه خیلی خوشحالم الان انگار خودم قرار عاشقانه داشتم
مطمئنم خیلی زودتر از اونی که فکرش رو میکنی قرار بعدی شکل میگیره

ای جان
دقیقا همینطوریه الی عزیزم
الهی که قرارهای عاشقانه بینظیر داشته باشی و بیای قصه ش را برامون بگی

روشنک شنبه 2 شهریور 1398 ساعت 09:00

سلام

چقدر عاشقانه زیبایی ولی یهو رسیدم به خط رگه هایی.....

دلم هوری ریخت....

از صمیم قلب از خدای بزرگ میخوام که شیرین

مثل عسل کنه تا همیشههههههههههههههههههههه

سلام روشنک عزیزم
خداوند دل مهربونت را شاد و سالم نگه داره...
ممنونم

مردیت شنبه 2 شهریور 1398 ساعت 09:19

چقدر قشنگ
اتو مو مبارک
اصلا شنبه آدم وبلاگتو میخونه کلی حالش خوب میشه

بهم لطف داری خانم دکتر
روزتون را با تاخیر تبریک میگم
انشاله که همیشه حال دلت خوب باشه

soly شنبه 2 شهریور 1398 ساعت 09:56

برات آرزوی تندرستی و سلامتی رو دارم همیشه . خدارو شکر دیدار شد میسر
مراقب دل مهربونت باش


ممنونم دوست خوبم

جزر و مد شنبه 2 شهریور 1398 ساعت 12:10

آخیش بالاخره دیدار ممکن شد.
هدیه هاتون مبارک باشه و به دل خوش استفاده کنید، انشالله اگر گره و مشکلی هست برطرف بشه

اوهوم... بالاخره شد.. دقیقا بعد از دو ماه
متشکرم
متشکرم

فرساد شنبه 2 شهریور 1398 ساعت 12:46

سلام دوست عزیز و مثبت اندیش
بسیار خوشحالم یک قرار عاشقانه داشتید
امیدوارم این قرارهای به دیدار هر روز تبدیل بشه
من مطئنم شما همه بحرانها و مشکلات مدیریت میکنید و عاقلانه ترین تصمیم اتخاذ میکنید
منتظرم از یه قرار عاشقانه نزدیک و رفع تلخی ها بنویسید

سلام به دوست خوبم
مدتها بود دیگه به من سر نمیزدید.... خوب هستید؟
منم امیدوارم و به دعاهای شما دلخوش

mahtab شنبه 2 شهریور 1398 ساعت 14:29

سلااام
چقدر خوووب که بعد از مدتها یه قرار عاشقانه داشتین. چقدر خوبه یه نفر تو رو همون اندازه دوستت داشته باشه که تو دوستش داری.
امیدوارم برعکس اون چیزی که گفتین بشه و این دیدارها زود به زود پیش بیاد
حس خوبتون تو اون لحظه ها کاملا قابل درکه واسم. خیلی خوب میفهممش.
راستش خیلی دلم می خواد منم با اون کسی که دوستش دارم رابطه امون درست بشه.
انشااله که نگرانیتون هم زود برطرف بشه تیلوی خوش قلب و مهربون

سلام به روی ماهت
من آرزو میکنم خیلی زود بیای و از عاشقانه ای نزدیک و خیلی صمیمی بنویسی
از یک عشق پرشور

زیتون شنبه 2 شهریور 1398 ساعت 14:32

سلام عزیزم
امیدوارم که همیشه شاد باشى و بهترین ها برات پیش بیاد و هیچوقت این انرژى مثبتت تمومى نداشته باشه. چقدر خوبه که اینقدر قوى هستى.
در ضمن من منتظرم که پاییز زیبا و زمستون سخت ( اینجا خیلى سرد مى شه) از راه برسن و من سعى کنم با توصیف هاى قشنگت از اون فصل ها هم، مثل این تابستان دوستداشتنى،بیشتر لذت ببرم.
مراقب دلت باش.

سلام زیتون نازنینم
منم برات یه عالمه انرژی و نور و شور و هیجان آرزو میکنم
زمستون سرد و دلچسبی پیش رو داشته باشی... از همین الان بیصبرانه منتظر یه عالمه خاطره های خوب و بینظیر باش

رز شنبه 2 شهریور 1398 ساعت 15:27 http://mysky.blog.ir

سلام. منم روزگار عاشقی و تب و تابش رو تجربه کردم. خوب میفهمم چی میگی.
چون سر آمد دولت شبهای وصل
بگذرد ایام هجران نیز هم
تو عاشقی همیشه نیش و نوش همراهه.
ان شاالله روزگارت پر از نوش باشه

نمیدونم تونستی از وبلاگت بک اپ بگیری یا نه، ولی به هر حال، داشتم وبگردی میکردم، این نوشته رو دیدم. امیدوارم به کارت بیاد.
https://mehrekhaterat.blogsky.com/1398/05/04/post-541/چگونه-از-وبلاگ-خود-بلاگ-اسکای-بک-آپ-بگیریم-؟

سلام به روی ماهت دوست خوبم
دقیقا همینطوریه که گفتی
الان وقت ندارم ببرم ببینم چی به چی هست ولی همین که نوشتی عالیه و مطمئنم دوستامون ازش بینهایت استفاده خواهند برد
متشکرم

لیلی۱ شنبه 2 شهریور 1398 ساعت 15:30

گندم نازنینم تک تک کلماتت رو با جان دل خوندم با استرس هات قلبم ایستاد با ذوق کردنت ذوق کردم
خیلی کم پیش میاد اینطوری بشم الان نگرانتم عزیزدلم

لیلی نازنینم ممنون که اینهمه باهام نزدیک و همدلی
نگران نباش
به لطف خداوند همه چیز درست میشه

قلب من بدون نقاب شنبه 2 شهریور 1398 ساعت 15:38

پس قرار عاشقانه با طعم گس داشتی تیلو
تلخ و شیرین کنار هم

امیدوارم که شرایط تغییر کنه و براتون روی دور خوبش بچرخه


میدونم که خوب میدونی که قرار عاشقانه شیرینه... خیلی شیرین
انشاله که دنیا و روزگار برای همه به خوبی بچرخه

نل شنبه 2 شهریور 1398 ساعت 16:23

ی عاشقانه دلنشین با یک عالمه حسهای خوب
خیلی خوشحالم برات عزیزم
دعای ما همیشه کنارت هست
میگم ادم وقتی تو رو داره.مگه میشه دلش خوش نباشه؟
نگاهت به همه چی عالیه.
قرار عاشقانه اتون مستدام و زود به زود.
همه هدیه و کادوها مبارکت باشه
خیلی ممنون که بین شلوغیها هوای منو داری

همواره بغل خدا نشسته باشی ایشالا


چقدر حرفای خوب خوب بلدی دخترجان
باید نزدیک باشی تا آدم بغلت کنه و ببوستت و ازت تشکر کنه
از راه دور هرچی بگم حق مطلب ادا نمیشه

رسیدن شنبه 2 شهریور 1398 ساعت 22:53

چه خوب که تونستید همو ببینید. خوشی تون مستدام . انشاءالله چیزی که تو دلت هست به خیر پیش بره .

ممنونم عزیزدلم

بهامین یکشنبه 3 شهریور 1398 ساعت 02:24 http://notbookman.blogsky.com

ای جانم
امیدوارم قرار عاشقانه بعدی خیلی زود باشه .
همیشه دعات کردم و میکنم تیلوی مهربونم
همیشه خوب باش و شاد


فدای محبتت
من به دعاهای شما عزیزانم دلخوشم

لاندا یکشنبه 3 شهریور 1398 ساعت 15:33

ای جان. چقدر دلم برای عاشقانه هاتون تنگ شده بود.
دعا می کنیم واسه اتفاقی که تو راهه. به بهترین شکل ممکن رخ بده

عزیزمی لاندای مهربون
متشکرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد