روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

تو چی میخوای از این دنیا... بگو ... غول چراغ اینجاست...

سلام

روزتون خوش و خرم


دستگاه ما قصد درست شدن نداره!!!

فعلا که تکه تکه شده و هر تکه ش دست یه تعمیرکار و سرویس کار هست ....

توکل برخدا

دارم تلاش میکنم طراحی ها و کارهای جانبی را ببرم پیش و از نبودن دستگاه حرص نخورم

البته که کارهای دم دستی را با دستگاه دیگه انجام میدم و کارهای روزمره را پیش میبرم....


دیشب یکی از عمه ها به طور سرزده اومد خونمون

دور همی کوچیک و ساده و خوش مزه

گاهی حس میکنم همه چیز لازم نیست حتما امروزی و ویژه باشه

لازم نیست حتما به سبک امروز زنگ بزنن و هماهنگ کنند... گاهی هم بد نیست یکی بدون خبرقبلی زنگ در خونه را بزنه و بیاد تو

سریع چای زعفران خوش رنگ آماده کردم ، غنچه های گل محمدی را کنار قندهای داخل قندان گذاشتم

انگور و انجیر و آلو و خیار توی ظرف چیدم

روی میز هم گز و شکلات بود

خلاصه که دیشب حس کردم بعضی وقتا مهمان سرزده هم حس و حال خودش را داره... یه هیجان خوب


بعدش یکی از مشتری های قدیمی یهو و بدون مقدمه سراغمو گرفت

حالمو پرسید... حال پدرجان را ...

بدون مقدمه گفت که یادم افتاده و یهو دلش برام تنگ شده

و این چقدر بهم حس خوب میده که بدونم از خودم خاطره و یاد خوب به جا میزارم و آدمهایی که باهام کار میکنند اونقدر راضی هستند که بعدها حتی اگه کاری باهام نداشته باشن یادم میفتند و دلشون میخواد باهام گپ بزنند


آخر شب آقای دکتر بدون مقدمه زنگ زدند و اسم و مشخصات یک کِرِم را بهم گفتند و ازم خواستند یه سرچی بکنم و ببینم به دردم میخوره یا نه

یه سرچ کوچولو کردم و دیدم چه کرم بینظیر و خوبی هست ....

بعدش فرمودند یکیش را برات خریدم....

شاید این برای خیلی از شماها عادی و معمولی و روزمره باشه... ولی کلا آقای دکتر آدم هدیه خریدن نیستند

این کارشون یعنی دلتنگیشون را دارن به یه روش تازه بروز میدن





پ ن 1: صبح رفتم بانک ، بدون اینکه نوبت بگیرم یک راست رفتم جلوی باجه ای که کسی نبود!!!! و کارم در چند دقیقه راه افتاد


پ ن 2: یکی از دوستای مجازی رفته سفر، با اینکه کل رابطه مون نوشتاری بوده ، الان احساس دوری و دلتنگی دارم

شماها کی اینهمه واقعی شدین؟


پ ن 3: همچنان دعاگوی همتون هستم... آمین به دعاها و آرزوهای قشنگتون


پ ن 4: املتهای خوشرنگ را دست کم نگیرید... میتونن یک وعده ی پر از خاطره را رقم بزنند

نظرات 10 + ارسال نظر
آتشی برنگ اسمان چهارشنبه 23 مرداد 1398 ساعت 10:25 http://Atashibrangaseman.blogsky.com

تو چنین خوب چرایی


بهم لطف داری عزیزدلم

الی چهارشنبه 23 مرداد 1398 ساعت 10:37 http://elhamsculptor.blogsky.com/

به به
آفرین به آقای دکتر

نسترن چهارشنبه 23 مرداد 1398 ساعت 11:05 http://above-sky.blogfa.com

چقدر بد که درست نشده هنوز. نمیشه ببریش پیش یک تعمیرکاردیگه؟

+ خیلی ناراحتم که دیربه دیر قرارعاشقانه میذارید. کاش میشد اون مشغله هایی که مانع میشن رو برداشت و دوباره پنجشنبه هات عاشقانه بشن.همه ی پنج شنبه هات.

تعمیرکارم ، تعمیرکار خوبیه... مشکل از خود دستگاه و قطعات هست
منم دلم میخواد همه پنجشنبه ها عاشقانه باشه... ولی مسافت زیاد و گرمای هوا مانع میشه

سعید چهارشنبه 23 مرداد 1398 ساعت 11:49 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عمو جانم
خوبی؟
روزت به خیر
یهو دیدی منم سر زده زنگ در خونتون رو زدماااا
اصلا منم از اون چای زعفرونای تزئین شده ی اون جوری می خوام
نگران دستگاه هم نباش اگه نمایندگی اومده برای تعمیر حتما درست میشه

سلام بر پسرعموی جان
متشکرم
تشریف بیارید قدمتون روی چشمای من
در ایران نمایندگی ندارن.... ولی تعمیرکارم ماهر هست... نگران نباشید

رسیدن چهارشنبه 23 مرداد 1398 ساعت 11:58

سلام عزیزم. تو چقدر با حوصله ای . با همه مهربون و مهمان نوازی. خوش به حال دلت .
چه آقای دکتر خوبی !!!! خدا سلامتی بده . بیا کرم به منم معرفی کن که صورتم خشک خشک شده . اینجا نه بیا پیشم .

سلام به روی ماهت
نه بابا ... منم بداخلاقیای خودم را دارم
آقای دکتر که ماه هستند... اصلا نگفتنی
انشاله...
بزار کرم به دستم برسه... حتما عکس و توضیحات برات میزارم

مهدی چهارشنبه 23 مرداد 1398 ساعت 12:45

اووووووو چقدررررر حال و اتفاق خوب
خداروشکرررررر
حالا که فکر می کنم, میبینم من هم دلم واسه این مهمونی هایِ سرزده و به سبک 20سال پیش تنگ شده
دستگاه چیه؟ پرینتر یا پلاتر؟

البته همه این سبک مهمون اومدن را دوست ندارن
مثلا خواهر من... اصلا خوشش نمیاد از مهمون سرزده
ولی من انگار سوپرایز میشم
پرینتر...

طیبه چهارشنبه 23 مرداد 1398 ساعت 13:51 http://almasezendegi.mihanblog.com/

تصورت می کنم در حال مهمان داری
خیلی هم عالی
ایشالا در خونتون همیشه باز باشه و پر رفت و آمد و مهمون


متشکرم
انشاله چراغ خونه ی همه ی دوستان همیشه روشن و پرفروغ باشه

قلب من بدون نقاب چهارشنبه 23 مرداد 1398 ساعت 15:34

وای تیلو من کلی ذوق کرم رو کردم
دست جناب دکتر درد نکنه واقعا.... گفته بودی اهل هدیه دادن نیست... خوب هر کس ی مدلیه دیگه... دلیل نمیشه که چون تیلوی ما همه چیز تمومه... جناب دکتر هم همین طور باشه (شوخی میکنم)
اگه استفاده کردی و راضی بودی حتما معرفی کن
هر چند نمیدونم کرمت اصلا برای چی هست ولی خوب معرفی کن اگه راضی بودی

مهمون سر زده؟ قبل تر ها خیلی مزه میداد نه؟
بچه که بودیم... خونه مادر بزرگم نزدیک ما بود
هر کس می رفت خونش بعدش می اومد خونه ما
تابستون ها بچه های عمو و عمه هام که تابستون رو اومده بودن خونه مادربزرگم
تا مهمون ها پا میشدن...
حمله می کردن سمت خونه ما که به ما خبر بدن مهمون داره برامون میاد
چه عشقی می کردیم از این ماموریت های خودمون
کلی خاطره برام زنده شد

بذار کامنتم رو سیو کنم... ی پست شد

منم ذوق کردم خیلی زیاد
میدونم که خوب میدونی دکتر همه چیز تمامه...
بزارین به دستم برسه و استفاده کنم ... خبرش را میدم بهتون
من هنوزم گاهی مهمان سرزده را دوست دارم

شهره چهارشنبه 23 مرداد 1398 ساعت 18:48

آفرین آقای دکتر.مرام داره. اسم کرم چی بود حالا؟ بگو شاید به درد یکی مثل منم خورد

کرم به دستم برسه و استفاده کنم و راضی باشم حتما حتما بهتون میگم

شهره پنج‌شنبه 24 مرداد 1398 ساعت 12:12

مرسی مهربون


دیشب به طور ویژه به یادت بودم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد