روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

بدون تو نگاه کن ،خرابتر ز بم شدم..

سلام

صبحتون شاد

شنبه تو پر از حال خوب

و امیدوارم این هفته تون متفاوت و پر از هیجان باشه


من که اصلا نفهمیدم این دو روز که تعطیل بودم را چطوری گذروندم

پنجشنبه که از صبح دوتا بانک کار داشتم و اونقدر طول کشید که دیگه واقعا حوصله م سر رفته بود

بعد هم سریع رفتم سمت پاساژ طلا فروشی (ارکیده)... یه جای پارک نزدیکای پاساژ به سختی پیدا کردم و رفتم داخل

با کمی مشورت تصوری با آقای دکتر یک انگشتر انتخاب کردم

از گالری وگاس خرید کردم ، همه فروشنده ها خانم بودند، رفتارشون خیلی خوب بود، و روی بسته بندی خرید یک شاخه گل رز خوشگل هم هدیه میدادند که خیلی از این کارشون خوشم اومد

z0fc_untitled-1.jpg

بعد هم ماشین را برداشتم و رفتم بدترین جای ممکن (توی خیابون نظر) پارک کردم و یه پیرهن صورتی خالدار خوشگل برای مامان خریدم و برگشتم

بعد هم بدو بدو پیش به سوی نانوایی

تا برسم نانوایی زمان پخت نان تمام شده بود ... در عوض داشتند نان شیرمال میختند... چقدر هم خوشمزه و خوش عطر

چندتایی خریدم و بعد هم پیش به سوی هایپر مارک... لیست خرید مامان را اونجا هم تکمیل کردم ... بعد هم نزدیک 2 و نیم رسیدم خونه

هلاک بودم از گرما

البته بطری آب و خوشمزه جاتم همراهم بود

شب مهمان خواهر بودیم به خاطر ولیمه زیارتی که رفته بودند

برای فردا هم قصد داشتیم عمه اینا را دعوت کنیم

این شد که عصر تصمیم گرفتم کیک درست کنم که فردا حسابی دستم باز باشه

من شروع کردم به آماده کردن کیک ، که زنگ زدند و خبر دادند بره ای که پدرجان از دهات سفارش داده بودند برامون بکشند و بفرستند ، رسیده

رفتیم پایین و دیدم وای... آقای قصاب گوسفند را کشته و پوست کنده اما بدون تکه تکه کردن فرستاده ...

این شد اول یک عالمه کار... بدو بدو اومدیم بالا ... کیک را گذاشتم داخل فر و سپردمش به مامان

بعدش با بابا شروع کردم به تقسیم و تکه تکه کردن بره ...

هنوز وسطای کار بودیم که مامان گفتند داره برای مهمونی دیر میشه ...

خواهر خونه ش کوچیکه و مهمونی را انداخته بود خونه عمه (مادرشوهرش)

خلاصه بدو بدو رفتیم به سوی مهمانی... مهمانی خوبی بود.. انشاله که زیارت و مسافرتهای خوب قسمت همتون بشه

همونجا عمه گفتند که فردا نمیتونن بیان خونمون و بمونه برای یه وقت دیگه...

آخر شب با مغزبادوم برگشتیم خونه و تا نیمه های شب دستمون بند بود

تا بالاخره این کار سخت و طاقت فرسا تمام شد

بعدش تازه یادم اومد کیک پخته بودم و کلی کار دارم

کیک را گذاشتیم یخچال و رفتیم برای خواب

صبح چشمام را که باز کردم اول رفتم سراغ درست کردن کرم برای وسط کیک و شکلات برای روی کیک...

بعدم که خواهرا اومدن

فندوق کوچولوی خوش اخلاقمون این روزها بهانه گیر شده ... آخر داره دندونای کوچولو در میاره

خلاصه که روزمون  پر از سر و صدا و بازی با کوچولوها بود

آخر شب نفهمیدم چطوری بیهوش شدم...





پ ن 1: یادم رفته بود به گلهای دم در خونه آب بدم ... صبح که میومدم دیدم ای وای... یه کوچولو بیحال شدند... وقت نداشتم بایستم ... زنگ زدم به بابا...


پ ن 2: روز پنجشنبه یک موتوری یه جایی توی خیابون با بی احتیاطی تمام زد به ماشین من و بدون لحظه ای توقف پا گذاشت به فرار... یه قسمتی از رنگ ماشین را خراب کرده


پ ن 3: آخر شب به گلهای تراس و سرسرا رسیدگی کردم ...


پ ن 4: این دو روز اونقدر با آقای دکتر کم حرف زدیم که امروز صبح از دلتنگی از خواب بیدار شدم ... قبل از اینکه بیام سرکار یه کوچولو با هم گپ زدیم


پ ن 5: یک نمونه دیگه از کارت پستالهام را براتون گذاشتم

ah8k_۲۰۱۸۱۲۱۸_۱۲۵۰۴۰.jpg

نظرات 15 + ارسال نظر
رسیدن شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 11:03

بهت حسودی میکنم . برای این همه خوب بودنت. برای حس های خوبی که سعی میکنی همیشه از زندگی بقاپی. برای پدر و مادر مهربونت که الهی 120 سال عمر باعزت داشته باشن و تن سلامت .
ببخش حسودی کردم .
خوش باشید همیشه

تو حسودی کردنت هم خوشگل و دلبره
اخه اونقدر مهربونی که حسودی کردنت هم به دل میشینه دختر جان

الی شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 11:08 http://elhamsculptor.blogsky.com/

هفته خوبی رو شروع کرده باشی عزیزم
و امیدوارم با یه قرار عاشقانه هم به پایان برسونیش

متشکرم الی نازنینم
هرچند هیچ برنامه ای برای قرار عاشقانه نداریم
ولی من بهش امیدوارم

قلب من بدون نقاب شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 11:53 http://daroneman.blog.ir

سلام تیلو جانم
شنبت پر انرژی
من خنگ شدم فکر کنم .......انگشتر برای کی بود؟

چه کار سختی!!! تقسیم کردن و تکه کردن گوشت
از کارهایی هست که من اصلا دوست ندارم
و اینجور وقتا فقط ی چاقوی تیز می تونه حالم رو جا بیاره برای انجام دادن کار

چه آخر هفته ی شلوغی
همیشه خوش باشی

سلام روی ماهت
دقیقا منم توی وبلاگ شما بودم... چه تله پاتی جالبی
انگشتر خریدم برای خودم ...
چاقوی تیز موجود بود... ولی از سختی کار کم نمیکرد... البته که این کار فقط و فقط کار پدر بود وگرنه من اصلا سررشته ای ندارم و فقط میتونستم کمک کنم
خیلی شلوغ بودم این آخر هفته

قلب من بدون نقاب شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 12:26

مبارکت باشه عزیزم
به خوشی بپوشی


متشکرم عزیزم

نل شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 12:49

سلام تیلوی خوشگل و خوشحال
اول از همه انگشتر مبارکت باشه و دوم از همه چقدر خووشگل بود رنگش..دلم رفت.ادم دوست داره کلا بره از اونجا خرید کنه
همه کادوها و مهمونی ها و.... مبارک باشه

باید بگم من از تکه تکه کردن گوشت خوشم میاد
البته استخونهای درشت درشت نداشته باشه.

کارتهات جذابن.خوش به حال اصفهونیا
خداروشکر که خودت خوبی.ماسفانه این روزها زیاد میزنن و میرن یا عملا میان جلوی ماشین که بهشون بزنی..

و اینکه ما منتظر قرار عاشقانه ایم
هفته ات پر نشاط و برکت

سلام نل عزیزدلم
دیدی چقدر رنگ دلبری داشت هم شاخه گلی که دادند و هم باکس و ...
متشکرم عزیزدلم
والا من تو کار تقسیم و تکه کردن گوشت هیچ مهارتی ندارم ... ولی کمک دست پدرجان بودم
متشکرم که اینهمه بهم لطف داری
منم منتظر قرار عاشقانه هستم ولی فعلا هیچ خبری نیست...
متشکرم نل عزیزم

دیشب حال دلم را بدجور خوب کردی... انشاله که خداوند هزاران برابر حال دلت را خوب کنه

نازلی شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 12:50

سلام تیلو مهربونم
روزت بخیر و شادی
انگشترت مبارک انشااله همیشه با دل شاد خریدهای خوب و عالی داشته باشی
دختری که بلده گوشت تکه کنه گلی ست از گلهای بهشت
امسال ما دوتا روی دور تندیم و 24 ساعت شبانه روز برای ما کمه

سلام نازلی نازنینم
متشکرم
بله ... اون دختر گلی از گلهای بهشت هست ولی من اون گل نیستم
من که کلا همیشه آرزو میکنم یه کمی روزها ساعتش زیادتر بود

رسیدن شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 13:17

واااااااای

مهدی شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 13:18

چه 5شنبه یِ شلوغ و مفیدی. خداروشکر که اخر هفته خوب و شادی داشتین.
پ ن2: این ها همون هان که دید ادم رو نسبت به بقیه مردم و جامعه عوض می کنند. ادم رحم کردن رو سخت انجام می ده دیگه
پ ن3 : امان از این عشق بازی های اول صبح و اخر شب با گلدون ها..
پ ن4: لطفا کم کاری نکنید.
پ ن5: گرافیست ها, نقاش ها و معمارها, دنیا رو قشنگ تر از بقیه مردم میبینند. و همینطور رنگ ها رو.

آخر هفته شلوغ و در عین حال مفید...
با حرفاتون دقیقا موافقم
گلدونهای عزیزم...
چشم
اخ اخ ... دنیای من که کلا رنگی رنگیه

مریم شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 13:27

سلام عزیزم.الان به خدا گله کردم که چرا خواهر یا دختر مهربان و بی نظیری مثل شما را به من نداد.اینم از حسودی من پایدار و سلامت و عاقبت بخیر باشید

سلام به روی ماهت
بهم لطف داری
مطمئنم اونهایی که شما را در کنارشون دارند به شما می بالند

مهربانو شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 14:07 http://baranbahari52.blogsky.com/

تیلو جونی شنبه و اول هفته ی تو هم بخیر و خوشی .
عزیزم یهوو با خوندن انگشتر از دلم گذشت تیلو و اقای دکتر نامزد کنن چه حاال خوبی برای همه مونه
الهی هر چی خیر باشه پیش بیاد عزیزم .
چشمتون روشن که از زیارت برگشتن . اتفاقا برعکس تو من چه پنجشنبه جمعه ی شولکسی داشتم
اون کوچولوی خوشگلو از قول من ببوس حالا دندوناش دربیاد تیزه همه تونو گاز می گیره
دستت طلا دختر با سلیقه چه کارت خوشگلی درست کردی عزیزم

مهربانوی جانم ... متشکرم
اخ دلم یه حالی شد از فکر کردن به اون انگشتر نامزدی ....
انشاله
پنجشنبه جمعه را باید ریلکس کرد و فقط استراحت ... اینطوری بهتره
منتظرم که گاز گرفتن یادش بدم تا شیطونیهاش شروع بشه

چشمای خوشگل شماست که همه چیز را زیبا میبینه

هلناز شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 17:00 http://helenaaz.blog.ir/

مبااااارکت باااشه :)
منم اگر امتحان ۲۴ مردادم رو قبول شم شاید یه چیز کوچولو برای خودم بخرم ...
وای من عاشق سلیقه و کارت پستالهاتمممم


هورا
منتظرم ببینم چی به خودت کادو میدی

ریحانه شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 19:01

اووه. چقدر شلوغ بود. حالا در عوض امروز رو استراحت کن.

مگه میشه یه شنبه شلوغ را به استراحت گذروند؟

نسترن شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 19:01 http://above-sky.blogfa.com

چه رنگی و رنگی و قشنگن کارت پستالها... البته قبلش یکبار برای من عکسشون رو فرستاده بودی و عاشق رنگی رنگی بودناشون هستم از قبل

خب این مدل خیلی زیاد طرفدار داره و دائما تکرار میشه ... اونم به تعداد زیاد

روشن یکشنبه 6 مرداد 1398 ساعت 00:19

چقدر رنگ
وچه گل قشنگی:)
دلم برات تنگ شده بود ...
مبارک باشه عزیزم


روشن نازنینم چقدر از اینکه بازم بهم سر میزنی خوشحالم

جزرومد یکشنبه 6 مرداد 1398 ساعت 08:15

اونجا که قصاب گوشت رو بدون تیکه کردن آورده بود گفتم واااای، بقیه گفتن چی شد و عمه خانم وقتی انصراف دادن از مهمونی من جای شما خوشحا شدم


کلی خندیدم
اخر براشون تعریف کردی چی شد؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد