روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

همین که حواست به من هست خوبه

سلام

صبحتون قشنگ

صبحتون قشنگ برای من یعنی چشمام را باز میکنم و پامیشم یه راست میرم تو تراس... با دیدن گلهای ریز و درشت صبحم قشنگ میشه

سرک میکشم تو حمام و از بوی حوله ای که مامان با یه مایع خوشبو شسته صبحم قشنگ میشه

بعدم صبحانه ... مربای آلبالوی ترش و شیرین

بعدترشم بطری آبم پر از خوشمزه جات

حسن یوسف های دم در

دخترچه ی فسقلی با کفشای جیک جیکی



رسیدم دفتر دیدم خانم همسایه (نسبتا مسن) بعد از سلام و احوالی که باهاش کردم داره پا به پا میکنه و یه چیزی را میخواد بگه و نمیگه

گفتم : حاج خانوم چیزی شده؟

با کلی خجالت گفت: دوست ندارم کارت بانکیم را بدم دست کسی و الانم پول کرایه ماشین ندارم...

منم یه لبخند گنده زدم و بهش پول کرایه را دادم...

گفت: دخترم تا ظهر نشده پیداش میشه...

گفتم : میدونم



دیشب که رفتم خونه مامان و بابا منتظرم بودند که با هم بریم خونه عمه

یه شام کوچولو خوردیم و سه تایی حاضر شدیم

یه کمی معطل شدیم چون زنگ زده بودیم به تعمیرکار تاسیسات...

خونه ی نو تا بیاد راه اندازی بشه دردسرهای خاص خودش را داره و هر روز یه برنامه تازه

تکلیف آقای تاسیساتی که روشن شد راه افتادیم

تا نزدیک 12 اونجا حرف زدیم و دور همی خوش گذروندیم

موقع برگشتن از گل ناز دم درشون یه عالمه قلمه به من دادند

تا رسیدم خونه معطلشون نکردم و با بابا جان شروع کردیم به کاشتن

بعدم رفتم تو تراس و حسابی به گلها رسیدگی کردم

از بس هوا گرمه حتی یک روز هم نمیشه بیخیال گل و گیاهای توی تراس و راه پله بشم ...

بعدشم دیگه خوابم نمیومد

کلی کتاب خوندم تا خوابم برد... صبحم پر انرژی بیدار شدم...



پ ن 1: یک سال و نیم پیش که داداش و زن داداش ایران بودند، موقع رفتن یه قلمه از «هویا» بردند...

هویای ما هنوز همون یه گلدون هست ولی اونا اندازه یک تراس بزرگ هویا داشتند... آب هوای حسابی مرطوب ایتالیا کار خودش را کرده بود

قلمه بگونیایی هم که برده بودند غرق گل بود... در صورتی که بگونیای من اینجا حتی یه گل هم نداده

یه ساکولنت هم براشون خریده بودم که الان شده بود یه عالمه ساکولنت خوشگل...


پ ن 2: یکی از دندون های فندوق یک نوک کوچولو ازش پیدا شده...

دلم غنچ میره براش


پ ن 3: فردا یا پس فردا مغزبادوم برمیگیرده و هنوز براش هیچی نخریدم


پ ن 4: برای دوستای بلاگفایی نمیتونم کامنت بنویسم


پ ن 5: آقای دکتر در سفر هستند


پ ن 6: دارم برای آخر هفته نقشه های باحال میکشم

نظرات 11 + ارسال نظر
قلب من بدون نقاب یکشنبه 30 تیر 1398 ساعت 10:28 http://daroneman.blog.ir

چرا وبلاگ ها بهم ریخته؟
من وبلاگ های بلاگ اسکای رو نمی تونم با گوشی بخونم دیگه
وبلاگتون برام باز نمیشه!!

آب و هوا روی گل خیلی اثر داره
امسال هم که خیلی گرم
خدا به داد برسه زودتر گرما از بین بره و بریم به سمت خنکی

والا بلاگ اسکای گل کاشته .. البته انگار تغییرات به سمت مثبت بوده
نمیدونم چی بگم
یکی از دوستام گفت اگه مرورگرت را عوض کنی باز دوباره باز میشه و مشکل برطرف میشه
امتحان کن
گرما که واقعا هلاک میکنه همه را ...

مهربانو یکشنبه 30 تیر 1398 ساعت 10:28 http://baranbahari52.blogsky.com/

سلام تیلو جانم .
الهی برادر و خانمش تن درست باشند داشتم فکر میکردم یکسال و چند ماهه خانم برادرم رفته و برادرم منتظره که بگن بلیط بخر و بیا و من همه ش دعا میکنم زودتر بره گناه دارن اینهمه از هم دورن .. بعد خودم چقدر دل تنگش میشم و حسرت روزایی که خیلی راحت میدیدمش رو خواهم خورد .
امیدوارم به اقای دکتر خیلی خوش بگذره و یه ملاقات عاالی در انتظارتون باشه

سلام مهربانوی عزیزم
آخیش ... دوری براشون خیلی سخته
ولی وقتی برادرت بره با اینکه میدونی جاش خوبه و راضی هست و خودش انتخاب کرده خیلی دلتنگش میشی... این حفره ی بزرگ همیشه تو دلت میماند... اونقدری که بعضی روزا نمیدونی از دلتنگی چیکار کنی
اوایل که رفته بود شبها که برمیگشتم سمت خونه تو ماشین گریه میکردم ... طاقت نداشتم برم خونه و نبودنش را ببینم
ولی روزگار همینه... عادت میکنیم.. این عادت چیز وحشتناکیه...
حالا دلخوشیم به دیدن تصویرشون ... به یه تماس اینترنتی
اگه یادت باشه پارسال رفتیم و یه سری بهشون زدیم ولی خودشون یکسال و نیم هست که نیومدند ایران
این روزها هم ما و هم خودشون به شدت بیقرار دیدار هستیم

الی یکشنبه 30 تیر 1398 ساعت 10:55 http://elhamsculptor.blogsky.com/

خیلی خوبه که داداش میاد و میبینیش
حتما غربت و دوری سخته

الی غربت سخته عزیزم ، اما سخت تر از اون بودن با آدمهایی هست که وسطشون به آدم حس غربت دست میده
گاهی تو غربت با عشق و آرامش زندگی کردن خیلی آسون تره
از غربت نباید ترسید

مهدی یکشنبه 30 تیر 1398 ساعت 11:42

سعی کن آب پاشی و آبیاری گل ها رو غروب تا اول صبح انجام بدی. وقتی هوا گرمه انجام نده. ضرر داره.

ممنون از یادآوریت
من اصلا تو ساعتهای گرم تو خونه نیستم
همون غروب که میرسم این کارها را میکنم و اصولا اول صبح قبل از اینکه از خونه بیام بیرون

جزرومد یکشنبه 30 تیر 1398 ساعت 12:41

من صبح ها در حالیکه هنوز صورتمو و نشستم و موهام در آسمان سیخ سیخی هستن اول گلامو آب میدوم و حسودی به شما که اینقدر قلمه گل دارین، زندایی من استاد پرورش گل هست اما روم نمیشه قلمه بگیرم میگم نکنه زشت باشه، زشت نیست؟

نه
چه زشتی داره
خیلی هم قشنگه
در ضمن منم اینهمه قلمه گل ندارم
فقط چیزایی که دارم پررنگ میبینم و زیاد ازشون حرف میزنم

هدی یکشنبه 30 تیر 1398 ساعت 13:10

سلام بر تیلوی زیبا ودوست داشتنی خودم

سلام به روی ماهت
خیلی وقته نیستی
تو چند پست قبل تر سراغت را گرفتم
دلم برات تنگ شده بود
خوبی؟

صحرا یکشنبه 30 تیر 1398 ساعت 15:00

من اعتراف میکنم هر وقت پستهای مزه دار تو رو میخونم هوس شیرینی و شربت و مربا می کنم.
اروپا کلا آب و هواش یه چیز دیگه است، یکی از دوستام نروژ زندگی میکنه اینا کلا انگار تو جنگل و کوهپایه زندگی می کنن بس که همه چی سرسبز و رویاییه.
ما هم نزدیک دو ساله اومدیم و هنوز هم برنامه ی رفتن نداریم‌. آخرین بار عید فطر سه سال پیش بود که پیش مامانم بودم

اخیش
میپزی از این خوشمزه جات ؟
اره والا ... همه چی اونجا قشنگتر و رویایی تره... مناظر بکر و سرسبز
اخیش... میفهمم که چقدر دلتنگی... چرا یه سر نمیای آب و هوا عوض کنی؟

هدی یکشنبه 30 تیر 1398 ساعت 15:08

فدای محبتت زیبا رو انشاالله همیشه موفق باشی یه مدت وبلاگت برام باز می شد تا می امدم بخونم می پرید مرورگرم عوض کردم درست شد


نبودنت کاملا محسوس بود
جای خالیت را هیچی پر نمیکرد

شهره یکشنبه 30 تیر 1398 ساعت 20:25

چقدر انرژی مثبت و باحالی خیلی دوست دارم متن های زیبا و روزانه های پر از انرژیتو. همیشه شاد و سرحال باشی


متشکرم دوست خوبم
بهم لطف داری

رسیدن یکشنبه 30 تیر 1398 ساعت 22:10

سلام خوبی عزیزم. بازم پر انرژی بودی ای ول .
من برای کامنت گذاشتن برای تو کلا از یه مرورگر دیگه باید بیام وگرنه نمیتونم نظر بذارم.

شما همین که تشریف میارید منو کلی خوشحال میکنید
نیاز به کامنت نیست
خودتون بمب انرژی هستید ساره خانم

نسترن دوشنبه 31 تیر 1398 ساعت 01:36 http://above-sky.blogfa.com

دندون نی نی...آخ قلبم

آخ آخ ... دلم رفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد