روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

دنیای وبلاگستان

سلام

روزتون زیبا


اول از همه در مورد پست قبلی بگم که حرفای خیلی از شماها دلم را روشن کرد

و دلایل خیلی های دیگتون منو قانع کرد

اینکه منو میخونید چه کامنت بدین چه به هر دلیلی برام چیزی ننویسید ، دلم را گرم میکنه

ازتون ممنونم

ولی دوست دارم بدونید که کامنتهای گاه و بیگاه تک تک شماها قلبم را روشن میکنه و خیلی وقتی چراغی میشه برای ادامه راه و انگیزه ای برای انرژی بیشتر...

رمزی نمینویسم به احترام تمام شماهایی که حتی اندازه یه لبخند کوچیک مهمون وبلاگ من هستید...

دنیای وبلاگستان موازی دنیای واقعی ، در زندگی من پررنگ و زیباست...



بعدش صبح که از ماشین پیاده شدم تا یه نگاهی به حسن یوسف های دم در بندازم ، دلم نیومد که براتون عکس نگیرم

این عکس را فقط و فقط به عشق دوستای وبلاگیم گرفتم

qdh_۲۰۱۹۰۷۱۷_۰۹۱۱۳۵.jpg

اون هایی که تازه کاشتم هنوز خیلی رشد نکردند ولی همشون خوش آب و رنگ و حسابی جون دار شدند...




دلتنگی انگار رنگ خیلی چیزا را عوض میکنه و وقتی دلتنگی پر رنگ و پررنگ تر میشه آدم را مجبور به اعتراف میکنه

دیشب لابلای خواب یه بغض خیلی بزرگ اومد تو گلوم... نمیدونم چی خواب دیدم... نمیدونم چی شد... ولی یهو دیدم شماره آقای دکتر را گرفتم و صدای خواب آلودش مپرسه: چی شده عزیزم؟؟؟؟

گفتم : نمیدونم!!!  یه خرده حرف زد ... یه کم حرف زدم ... خواب بودم ... اونم خواب بود...اصلا یادم نیست چی گفتم...تهش گفتم ببخشید که اذیتت کردم... گفت: اذیتت را به جون میخرم... و حالا خوب یادمه که چقدر قلبم گرم شد و چقدر خوب خوابیدم....



این روزها با داداش که حرف میزنم ، چشماش برق میزنه ... ذوق اومدن داره

دلتنگیهاش پررنگ شده

چشمای ما هم برق میزنه... سر به سرش میزاریم... باهاش شوخی میکنیم...

گاه گاهی داداش و زن داداش از وسط فروشگاه بهم زنگ میزنن و یه چیزی را بهم نشون میدن و میگن کدوم رنگش را برات بخریم؟؟؟

مهربونی خیلی کار سختی نیست... مهربونی همین خرد ریزهای روزمره ست که باید بهشون توجه بشه... باید جدی گرفته بشن... نباید بیخیال از کنارشون بگذریم

بعضی وقتا فکر میکنم بیخیالی آفت خیلی از زندگیهاست...



پ ن 1: خواهر عکس فرستاده از قبل از نماز صبح توی حرم... و مغزبادوم با اون چادر سفیدش، روی زانوی مامانش خوابه...


پ ن 2: خواهر عکس فرستاده از فندوق که این روزها خودش را میرسونه زیر میز و میخواد هرطوری شده شیطنت کنه


پ ن 3: باباجان برام از انگورهایی که امسال برای اولین بار بار دادند عکس فرستاده


پ ن 4: یک دوست عزیز از لوبیای سحر آمیزش عکس گذاشته


پ ن 5: تصویری با یه دوست حرف میزنم و از بودن در کنارش لذت میبرم


پ ن 6: عکس های مسافرت پارسال را نگاه میکنم و چشمام قلب قلبی میشه


پ ن 7: چی میخوایم از زندگی؟؟؟ چقدر اهمیت داره چندتا چهارراه خونمون را ببریم بالاتر؟ چقدر اهمیت داره کمد لباسمون پر تر باشه؟ چقدر اهمیت داره که عینک آفتابیمون مارک فلان باشه؟ چقدر اهمیت داره که هر سال مدل ماشینمون را ببریم بالاتر؟ چقدر اهمیت داره؟؟؟؟؟چرا در عوض زندگی نمیکنیم؟ چرا برای بچه های دور و برمون شکلات نمیخریم؟ چرا به زن سرپرست خانوار همسایه کمک نمیکنیم؟ چرا پیرمرد و پیرزن همسایه را نمیبینیم؟ چرا با حیوانات مهربون تر نیستیم؟چرا به طبیعت اهمیت نمیدیم؟ یادمون رفته که نهایتا 70 سال دیگه حتی خاطره ای هم ازمون باقی نمانده؟؟؟؟؟؟

نظرات 24 + ارسال نظر
نل چهارشنبه 26 تیر 1398 ساعت 11:12

درباره پست قبل اول بگم
به امار دقت نکن.از اون زمانی که اسکای مشکل پیدا کرد و من هم بهشون ایمیل زدم و گفتم...
امار وب من عجیب غریب میزد.یا صفر بود(با اینکه کامنت داشت اون‌پستها) یا روی هزار میچرخید
هرچند مطمینم تو ۱۵۰ خواننده داری.اینقدر که خوب مینویسی

و دیگه درباره این پستت باید بگم:عشقتون مستدااام

آدم قید عاشقی میزنه.میاد صفحه تو رو باز میکنه.دلش عاشقی میخواد

و دیگه

بهم لطف داری دختر جان
قید عاشقی را نزن ... هیچوقت ... بزار خودش بیاد و عین خون جاری بشه تو رگهات ... ببین چطوری از آدم یه آدم تازه میسازه
و هزاران

سعید چهارشنبه 26 تیر 1398 ساعت 11:12 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عمو تیلو جان
خوبی؟
در مورد پست قبل با توجه به دلایلی که آوردی من با رمز دار کردن پست ها موافقم
یه چیز دیگه
گاهی می بینم کامنتای من تایید نمیشه اما خودت از محتواشون خبر داری یعنی خوندیشون اینم یکی از اشکالات بلاگ اسکای میتونه باشه
حسن یوسف هات خیلی دلبری می کنن
ای جانم مغز بادووووم
ای جوووووووونم فندوق
با پی نوشت 7 به شددددددت موافقم
واقعا چرا ما زندگی نمی کنیم

سلام به پسرعموی خوبم
متشکرم
البته دوستای نزدیکم همه با رمزدار شدن موافق بودند... ولی باعث زحمت برای دوستای خاموش بود...
من همه کامنتهات را تایید میکنم و حتما حتما جواب میدم... واقعا نشون نمیده؟؟؟؟؟؟
بلاگ اسکای داره ما را مجبور به مهاجرت میکنه؟؟؟؟

قلب من بدون نقاب چهارشنبه 26 تیر 1398 ساعت 11:20 http://daroneman.blog.ir

الان من کلی عشق کردم با عکسی که گذاشتی
اصلا خود من یکی از تشویق کنندگان بودم که تیلو عکس بذاره
و تیلو جانم ... همون تیلوی پر انرژی گفت کی حالش رو داره؟؟؟؟؟
کی این همه دردسر به جون بخره؟؟؟؟؟
حالا می بینم که داری عکس میذاری
این سری دومی بود که عکس داشت پستت
دلم میخواد از کاردستی هات عکس بذاری تیلو جونم
به امید اون روز

راست میگی... داشتم تنبلی میکردم... اخه مدتها بود که تلگرامم قطع شده بود و برای انتقال عکسها یه کمی باید زحمت میکشدم گوشی را با سیم وصل کنم به کامپیوتر و ... اما الان یه راه حل تازه پیدا کردم
راست میگی عکس داشته باشه پست یه چیز دیگه ست...

لیلا م چهارشنبه 26 تیر 1398 ساعت 11:22

حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما
بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم


ای فدای شما مهربونا بشم من.... همین که هستین عالیه... متشکرم

چیکسای چهارشنبه 26 تیر 1398 ساعت 12:06 http://havali38.blogfa.com

پی نوشت هایت را عشق است
آخری روحم را قلقلک داد
روانشاد شدم

هورا به تیلویی که بلده دوستاش را قلقلک بده ...

جزرومد چهارشنبه 26 تیر 1398 ساعت 12:14

چقدر حرفتون رو قبول دارم من دو هفته ی پیش مادربزرگم رو از دست دادم و بیشتر فهمیدم زندگی چیزی جز محبت و احترام نیست، عشقتون مانا

خدا رحمت کنه مادر بزرگ را ... انشاله که شما و عزیزانتون سالیان دراز در کنار هم شاد و سلامت زندگی کنید
دقیقا...

طیبه چهارشنبه 26 تیر 1398 ساعت 13:34 http://almasezendegi.mihanblog.com/

سلام عزیزم
تیلو تو مهربون و ماهی
و خیلی با احساس که آدم جذبت میشه و نوشته هاتو می خونه
فقط بگم یکی مثل من که میگرن شدید داره روزهایی که سردردش شدیده بیشتر وبلاگ ها رو می خونه و کمتر کامنت میذاره(دیروز از سردرد واقعا به حالت تهوع شدید رسیدم،نمی دونی چندتا قرص انداختم بالا،دیروز دیگه وبلاگ هم کم خوندم).یعنی کامنت هم میذارم اما هرجا که چشمم و سرم به انفجار می رسه دیگه فقط می خونم چون دوستای وبلاگیم و وبلاگاشون رو خیلی دوس دارم.
من رو ببخش اگه کمتر کامنت می ذارم و جا می مونم.این رو نشونه ناسپاسی و بی محبتی من به خودت ندون عزیزدلم

سلام عزیزدلم
تو که اونقدر با محبتی که من هیچی نمیتونم بگم
در ضمن شما جزو اون دسته محو و ناپیدا نیستی ... شما جز همون 20 ، 25 نفر نزدیک و آشنایی

طیبه چهارشنبه 26 تیر 1398 ساعت 13:36 http://almasezendegi.mihanblog.com/

تیلوجانم
میشه لطفا به مسافرای لایق و شایسته ات بگی التماس دعاهای ویژه دارم مخصوصا برای دو تا از عزیزای دلم؟؟؟؟

عزیزدلمی
بله
در اولین تماسی که برقرار کنیم بهشون میگم...

بهامین چهارشنبه 26 تیر 1398 ساعت 14:48 http://notbookman.blogsky.com

خوش به سعادت خواهرت
دلم رفت واسه مغزبادوم و چادرسفیدش

باهات موافقم مهربونی همین کارهای کوچیک و جزیی زندگیه

انشاله خیلی زود قسمت شما باشه
متشکرم
اوهوم... زندگی مجموعه همین لحظه هاست

رهآ چهارشنبه 26 تیر 1398 ساعت 18:25 http://rahayei.blogsky.com

خط اخرت عجب واقعیت تلخی هست ...

اوهوم... میشه بیشتر بهش توجه کنیم و نزاریم در این حد تلخ باشه

lawyer چهارشنبه 26 تیر 1398 ساعت 18:35

سلام
باز من روشن شدم
اره عزیزم چون الان و دیشب با لپ تاپ کامنت گذاشتم میشه ولی با گوشی نمیشه
چه گلای زیبایی
شما که اینقده خوب قلمه میگیری و اینقده ناز میشن خیلی بهترتر میشه که ب ماهم آموزش بدی که چطوری ازین گلا قلمه بگیریم
هرکاری قلق داره و این قلق رو شما ب بهترین نحو کشف کردی اونوقت ماهم میتونیم گل داشته باشیم ب روش تیلویی

سلام به روی ماهت
خیلی خوشحال میشم کامنت تون را میبینم
والا حسن یوسف جز گلهایی هست که خیلی قلق خاصی نداره و به سادگی توی آب ریشه میزنه
کافیه شاخه هایی که در گلدان اصلی زیادی بلند و بد شکل شدند را با یه قیچی یا کارد تیز از یه جایی نزدیک به ساقه اصلی جدا کنید و داخل آب بزارید... بستگی به فصل بین هفت تا 15 روز طول میکشه تا ریشه بزنه... بعد قلمه های ریشه دار را با دقت که ریشه هاش جدا نشن داخل خاک بزارید... جایی که آفتاب مستقیم نخوره ولی نور زیاد داشته باشه

زیتون چهارشنبه 26 تیر 1398 ساعت 18:45

سلام عزیزم
اول بهت بگم در مورد پست قبلیت: یادته دفعه اولى که برات کامنت گذاشتم بهت گفتم که مى دونم حتما خیلى ها هستن که مى خوننت و از نوشته هات احساس خوبى مى کنن و شاید کامنت هم نزارن که بهت بگن. البته که مى دونم که مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد ولى آخرش برات آرزو کردم که به جاى گرفتن کامنت امیدوارم نتیجه اینکار خوبت رو در زندگى شخصیت ببینى.
براى همین براى پست قبلت کامنتى نزاشتم تا خودت تصمیم بگیرى که چه کارى درسته. شاید مى دونستم که برخلاف خیلى ها توى این دنیاى مجازى تو ذاتا نازتر و مهربونتر از اون خواهى بود که وبلاگت رو رمزى کنى. خوشحالم که با خوندن کامنت ها دیدم که درست فکر مى کردم و خوشحالتر اینکه نظرم در مورد خودت درست بود.
و مرسى از عکس قشنگ حسن یوسفها. همیشه وقتى ازشون صحبت مى کردى توى ذهنم مجسمشون مى کردم.

سلام زیتون عزیزم
چقدر دعای خوبت به دلم نشست ... چقدر انرژی خوبی از حرفت گرفتم
ازت ممنونم

فرساد چهارشنبه 26 تیر 1398 ساعت 19:11

سلام
امیدوارم همیشه شادوسلامت باشید
من معمولا نزدیک ظهر اگر سرم خیلی شلوغ نباشه و بیرون دفترم نباشم وبلاگ شما را میبینم، البته لینک وبلاگ شما و چند وبلاگ دیگه را ذخیره کردم
اما خوب گاهی که خسته و بی انرژی میشم، وبلاگ شما را باز میکنم و از جملات اولیه شما انرژی میگیرم

از این بابت واقعا از شما متشکرم

سلام دوست خوبم
مدتهاست که ازت بیخبریم... چقدر خوب که الان بهانه ای شد که باز بیای اینجا
وای چقدر از خوندن این جملات انرژی میگیرم
ممنونم ازتون
هروقت حوصله و وقت داشتین برام کامنت بزارین ... خوشحال میشم

Reyhane R چهارشنبه 26 تیر 1398 ساعت 20:03

من هر روز میخونمت و هر وقت فرصت بیشتری داشته باشم یا حرفی باشه برای گفتن کامنت میزارم.
احساست رو در مورد خواننده های خاموش درک میکنم و بهت حق میدم که احساس خوبی نداشته باشی.هراز چندگاهیی یه کامنت کوچیک گذاشتن برای اینکه طرف بفهمه مخاطبش کی هست اصلا کار سختی نیست.


یکی دوتا شمه از زیبایی های قلب مهربونت را دیدم و خوب میدونم چقدر احساسات لطیفی داری...

نسترن چهارشنبه 26 تیر 1398 ساعت 20:14 http://above-sky.blogfa.com

لپتو بیار ماچت کنم دخترسحر آمیز پستت با همه سادگیش کلی حس خوب تزریق کرد :**


چقدر بهم حس خوب میدین شماها
متشکرم

lawyer چهارشنبه 26 تیر 1398 ساعت 21:02

ممنونم تیلو تیلوی نازنین
من هر روز اینجا رو میخونم ولی امان از 5 شنبه و جمعه ها که نمینویسین

میدونی دوست جان قول داده بودم که هر طوری شده توی روزهای تعطیل یک پست بنویسم
ولی واقعا نمیدونم روزهای تعطیل چطوری میگذرن که تا من چشم باز میکنم میبینم پنجشنبه و جمعه گذشته و باز من پستی ننوشتم

لیلی۱ پنج‌شنبه 27 تیر 1398 ساعت 00:57

سلام عزیزم شبت بخیر خوابای رنگی ببینی
تو پست قبل من کامنتم ناقص اومده اونجا نوشته بودم که حداقل ده بار در روز وبلاگت رو باز میکنم یعنی به محض اینکه ی فرصت کوچولو پبدا کنم وبلاگ چن تا از دوستان رو باز میکنم خب تقریبا۴ بارش برای مطالب خودته یکی صب که مطلب تازه میذاری یکی عصر چون گاهی مطلب میذاری دوباری هم کامنت هارو میخونم اما از لینک ها وبلاگ بعضی دوستان رو هم میخونم

سلام به روی ماهت لیلی عزیزم
متشکرم که اینهمه بهم لطف داری و بهم سر میزنی

P پنج‌شنبه 27 تیر 1398 ساعت 10:05

سلام بانو جان.خوبی
چقد بعضی حرفات بهم انرژی مثبت میده.چقد چیز توشه.ازت چیزای خوبی یاد گرفتم.گرچه خیلی وقته دیگه کامنت نمیزارم.ولی هیچ پستیتو تاحالا از دست ندادم.باورت میشه؟
بمون برامون لطفا.خیلی دوستت دارم


سلام به روی ماهت
قلبم برای کامنتت تندتر زد و کلی انرژی گرفتم
معلومه با داشتن دوستای خوبی مثل شما میمانم... کجا برم از اینجا بهتر؟؟؟

شهره پنج‌شنبه 27 تیر 1398 ساعت 12:44

چقدر این پستت انرژی مثبت و آرامش همراه داشت. من عاشق حسن یوسفم مرسی عکس گذاشتی. و در آخر قشنگ و درست گفتی آقا نهایت هفتاد سال... چرا انقدر منفی زندگی کنیم. شاد باشیم انسان باشیم مهربون باشیم و لذت ببریم

.
شهره عزیز شاد زندگی کردن و مهربون بودن اولین تاثیراتش را روی خودت آدم میزاره و زندگی خود آدم را زیر و رو میکنه

بهار پنج‌شنبه 27 تیر 1398 ساعت 23:39

تیلوجان چقدر خوبه که هستی و مینویسی.❤
مهربون مثبت و عزیز.


ممنونم
شماها هستید که اینمهمه انرژی خوب دارم

رز جمعه 28 تیر 1398 ساعت 01:20 http://mysky.blog.ir

سلام. نمیدونم من با وجود تک و توک کامنت جزو اون ۲۵ نفر خواننده ی کامنت گذارت به شمار میام یا نه، ولی بدان و آگاه باش که خواننده ی خاموش بودن در اکثریت قاطع موارد یک دلیل محکم داره و اون چیزی نیست جز تنبلی در کامنت نوشتن!
موبایل ها خیلی تنبلمون کردن. نه حال داریم درست بنویسیم (اشاره به تعطیل شدن اکثر وبلاگها) نه درست بخونیم ( اشاره به امار پایین مطالعه)
کلا حال نداریم

سلام دوست جان
راست میگی
تازگی فهمیدم کتابهای کاغذی را هم کمتر دوست دارم
از بس توی موبایل راحت تر هست برام کتاب خوندن

لبخند ماه جمعه 28 تیر 1398 ساعت 14:02 http://Www.labkhandemoon.blogsky.com

سلام
یادم نیست اخرین باری که وبت اومدم کی بوده ولی مربوط به سالهای گذشته است
از وب بهامین جان که پست شکرگذاری گذاشته بود به دعوت شما مجدد آمدم
موفق باشی

سلام به روی ماهت
چقدر خوب که بازم بهم سرزدی
دوستای دوستام هم دوستای خوب من هستند
ازت متشکرم

میترا شنبه 29 تیر 1398 ساعت 00:46

منم خواننده تقریبا خاموشم تیلوتیلوی عزیزم چند ساله میخونمت
میخونمت عاااشقی رو مرور میکنم باهات
اونقدر به خوندنت معتادم که وبلاگت روی دسکتاپ گوشیم سیو کردم تنت سلامت دلت خوش عاااشقیت مستدام


وای چقدر حس خوب
یعنی بیخود نیست اینهمه وبلاگم را دوست دارم
شماها بهم انرژی میدین
ازت ممنونم بابت کامنتی اینچنین پر از مهربونی

مینو شنبه 29 تیر 1398 ساعت 21:35 http://http:/www.blogsky.com/rozhayetanhaie

من یه دفعه نظر گذاشتم
البته سوال پرسیدم
جواب ندادی خوشم نیومدد

من عذرخواهی میکنم اگه خوشتون نیومده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد