روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

تو تنها آدمی هستی که هیچوقت، باهاش احساس تنهایی نکردم...

سلام

روزتون پر از خوشحالی های بی وقفه



امروز از صبح لبریز از حس خوب و کلمه هستم

دلم میخواد شعر بگم ... آواز زمزمه کنم... برقصم ... با گیاه های سبز دور و برم قد بکشم... با یک دوست قدم بزنم ... چای بنوشم...

دلم میخواد میوه های هزاررنگ را کنار هم بچینم و منتظر آمدن کسی که دوستش دارم بشم

دلم میخواد امروز با تمام وجود زن باشم... پیرهن گشاد رنگی رنگی بپوشم

کفش های قرمز پاشنه دارم را از توی جاکفشی بردارم...

و پرواز کنم...

البته که هیچ کدوم از این کارها را نمیتونم و نشد که انجام بدم

پاشدم با همه ی کلمه ها و جمله ها و حس ها دوش گرفتم... یه کوچولو با بوهای خوب توی حمام بازی کردم

بعدش سرآینه زیر لب با خودم شعر خوندم و کرم های خوشبو و خوش عطری که بوی میوه های تابستونی میداد را یکی یکی و به ترتیب با حوصله استفاده کردم

بعدش یه کوچولو از اون اسانس خوشبوی «لندن» که خانوم فروشنده بهم پیشنهاد داد را زدم

لباسهای رنگی رنگیم را تنم کردم

بطری آبم را که مامان پر از خاکشیر و تخم شربتی و کاسنی و شاتره و آب کرده بود برداشتم

و اومدم بیرون

اول یه نگاهی به سرسرای بالا انداختم و از دیدن اونهمه سرسبزی دلم حال اومد

بعدش از دیدن قد کشیدن حس یوسف های دم در کیف کردم

بعدم نشستم توی ماشین و کولر را گذاشتم روی درجه آخر و ذکرهای حال خوب کن هر روزه ام را شروع کردم تا برسم دفتر

وقتی رسیدم دفتر ... اول از همه بطری آب و یخی که مخصوص مشتری ها میزارم روی میز را با لیوان گذاشتم روی میز جلوی در

بعدش یه کمی دور و برم را خلوت و مرتب کردم

با یه دوست حرف زدم

قربون صدقه ی عکس فندوق کوچولو با لباسهای تازه ش رفتم

و تصمیم دارم تمام حس های خوب امروز را منتقل کنم به طرح هایی که باید تا شب یه نفس انجامشون بدم...

میدونم که عالی میشن...



پ ن 1: حال خوب دوستام ، حالم را خوب میکنه

پ ن 2: به شدت دلتنگ مغزبادوم هستم

پ ن 3: کاش جبر جغرافیا نگاه جنسیتی را به من یاد نمیداد، تا میتونستم بدون دغدغه با یکی از دوستای مجازی اینجا دوست خیلی نزدیک بشم

پ ن 4: دیروز از دیدن گل و گیاهای یه دوست که گفت انگیزه ش را با دیدن گل و گیاهای من گرفته کلی ذوق کردم ...

نظرات 5 + ارسال نظر
نسترن سه‌شنبه 25 تیر 1398 ساعت 10:34 http://above-sky.blogfa.com

حس کردم احساساتت انقدر زیاد بوده که از پست و کلمه ها ریخته بیرون :))


واقعا اونقدر زیاد بود که بعید نبود

الی سه‌شنبه 25 تیر 1398 ساعت 11:01 http://elhamsculptor.blogsky.com/

الان دلم یکی ازین پیرهن لباسای گل گلی خواست
منتها الان یه مانتو شلولر بی ریخت و ضخیم و تکراری سرمه ای پوشیدم
روز و روزگارت عالی عزیزم

والا منم فقط دلم خواست
وگرنه الان سرکار هستم و از این پیرهن گلی ها هیچ خبری نیست

الی سه‌شنبه 25 تیر 1398 ساعت 11:38 http://elhamsculptor.blogsky.com/

یه روز بالاخره دو تا ازین پیرهن گل گلی ها میخرم بعد میام دنبالت میگم تیلو جان بپوش با هم بریم جنگل یا کنار دریا هی جیغ بکشیم بدویم و به هر کی میبینیم یکی ازون پروانه رنگی های خوشکل هدیه بدیم
فکرشو بکن تیلو
یه عالمه دختر با پیرهن های گل گلی خوشکل با یه پروانه رنگی در دست. شایدم یه مکتب جدید به اسم "تیلو تیلوئیسم" راه افتاد


حتی رویاش هم قشنگ بود

soly سه‌شنبه 25 تیر 1398 ساعت 12:09

سلام تیلو جووون.
چقدر حس های خوبی داری عزیزم.

سلام دوست عزیزم
متشکرم

مهدی سه‌شنبه 25 تیر 1398 ساعت 12:22

من هم با خانم نسترن موافقم.
انقدر احساس تو پستت موج می زنه که..
الان که زیر تیغ آفتاب هستم و یه بطری اب معدنی و یه رانی و بطری اب لیمویِ خودم رو کااامل خوردم, با خوندن اون شربتی که گفتی بازهم احساس تشنگی کردم.

بابا من تازه احساساتم را کنترل میکنم که دیگه زیادی احساسی نشه این وبلاگ
وای زیر تیغ آفتاب کار کردن خیلی سخته
خدا قوت...
منم با اینکه شربت خوشمزه م را خوردم و دوتا تیکه هندوانه سرخ و شیرین و آبدار هم خوردم با شنیدن اون تیغ آفتابی که داری زیر کار میکنی تشنه شدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد