روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزهای پرهیاهو

سلام

روزتون خوش

زودتر از هر روز از خونه زدم بیرون

ولی رفتم پلاسکویی و یه سری خرید انجام دادم و دیرتر از هر روز رسیدم دفتر

خرید برای وسایل مخصوص حمام و دستشویی طبقات پایین بود که تازه مستاجرها میخوان ساکن بشن


1- رسیدم دفتر زنگ زدم برای کاغذ

دستم حسابی بند شد

پول واریز کن

یه جای دیگه جداگانه یه سایز دیگه کاغذ خریدم

یه سری پاکت سفارش دادم

بعد با هرسه تاشون هماهنگ کردم چون خیلی نزدیک هستند با یک پیک همه را بفرستید

دوباره پول واریز کردم

دوباره و دوباره

باید پول بلیط داداش را واریز میکردم و بعد برای هرکدام از این واریزها ارسال عکس و شناسه و ...

خلاصه که تا به خودم بیام شد الان...


2- بابا دیشب یه عالمه آلبالو خریده بودند

تا نصفه شب سه تایی آلبالو تمیز میکردیم

برای خشک کردن جدا

برای مربا جدا

مامان صبح داشتن هسته میگرفتند که دیگه من وقت کمک نداشتم و زودی اومد بیرون

ولی میدونم شب که برسم خونه عطر مربای مامان پز خونه را پر کرده و البته شربت خوشرنگ.... ترش و شیرین...



3- آقاهه داره توی کوچه روبروی دفتر من پنجرگیری ماشین انجام میده

بعد میاد داخل دفتر میگه خانم شما انبردستی، سیم چینی، قیچی .. چیز اینطوری دم دستتون نیست که بدین به من ...

دارم نگاش میکنم که کلی وسیله و ابزار ریخته دور و بر لاستیکی که داره عوض میکنه...

خودش متوجه نگاهم میشه ، میگه : بله من انبردست دارم ولی با انبردست خودم بچینم یه وقت انبر دستم خراب میشه

پرسیدم : اونوقت انبردست ما خراب نمیشه؟؟؟؟؟

یه خرده نگاه کرد و بدون حرف رفت بیرون.... آخه من چی بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



4- فیلم اوقات بد در هتل ال رویال را دیروز عصر دیدم

ارزش یک بار دیدن را داشت

اما کسانی که مثل من از این حجم از خشونت و افراطی گری خوششون نمیاد این فیلم را جزو انتخابهاشون نزارن

فیلم یه ته مایه های سیاسی و مذهبی هم در خودش جا داده بود

فیلم برای افراد بالای هفت سال بود و به نظر اصلا مناسب بچه ها حتی تا دوازده سال هم نبود



5- امروز عصر نوبت دکتر دارم

جواب آزمایش را میگیرم و میرم دکتر

تا ببینم چه خبره ... توکل بر خدا


6- من اگه جز جواهرات بودم احتمالا گوشواره بودم...

یک گوشواره آویز دار بلند... از آنهایی که یک نگین یاقوت خوشرنگ دارند و با هر دلبری به رقص در می آیند...

شاید هم یک خلخال با نگین های آبی...پنهان و پیدا

نظرات 14 + ارسال نظر
مهربانو چهارشنبه 12 تیر 1398 ساعت 12:25 http://baranbahari52.blogsky.com/

سلام عزیز دلم . روز و روزگارت خوش باشه .
اولش بگم شما اگه جواهر بودید نه ... " شما جواهر هستید"
تیلو جان من قدیما بلاگفا وبلاگ داشتم که زد پوکوندمون . خدا کنه بلاگ اسکای این کارو باهامون نکنه چون من نسبت به قبل دل نازک تر شدم دیگه طاقت ایندفعه ش رو ندارم .
خدا مامان و بابا رو نگه داره و عطر آلبالو و برکت و زیبایی از خونه تون محو نشه .
درمورد آقای پرروی پنچر گیر هم بهتره هیچی نگ اینجا خانواده رد میشه خوبیت نداره

سلام بر مهربانوی جان
متشکرم
خیلی بهم لطف دارید... جواهر شماهستید که در کنارتون اینهمه حس خوب وجود داره
والا منم از دست بلاگفا دلشکسته شدم و به بلاگ اسکای پناه اوردم
منم دیگه طاقتش را ندارم
متشکرم
متشکرم
متشکرم

بهامین چهارشنبه 12 تیر 1398 ساعت 13:05

سلام تیلو جانم
خوبی؟؟
دلم تنگ شده واست
ان شالله جواب ازمایش خوبه خوبه
لبخند مهمون لب هات تیلو جانم

سلام به روی ماهت عزیزدلم
متشکرم

قلب من بدون نقاب چهارشنبه 12 تیر 1398 ساعت 15:00 http://daroneman.blog.ir

مربای آلبالو بعد توت فرنگی مربای مورد علاقه ی منه
نوش جان
چقدر خوبه میرسی خونه کارها تموم شد و مربا آماده
دست مامان درد نکنه

مرباها وقتی مامان پز باشن اصلا رتبه بندی ندارن... همه را دوست دارم

رسیدن چهارشنبه 12 تیر 1398 ساعت 15:51

بد نباشی عزیزم

چیکسای چهارشنبه 12 تیر 1398 ساعت 16:41 http://havali38.blogfa.com

من اگر جواهر بودم دوست داشتم حلقه باشم یه حلقه پر نگین و درخشان (از اوناکه خودمم دوست دارم)
....
انبر دست
قبلتر ها عاشق مربا و این جور چیزا بودم مدتیه هیچ میلی ندارم

وای... حلقه بودن احتمالاً خیلی هیجان انگیزه... بخصوص که هربار نگاش کنی چشمات برق میزنه
حقله بودن خیلی خوبه... بخصوص که نشان عاشقی باشی

نسترن چهارشنبه 12 تیر 1398 ساعت 16:52 http://second-house.blogfa.com/

چه پررو بوده آقاهه

خدا قوت بابت این همه کار

ان شاالله که چیزی نیست و دکتر میگن که همه چیییییز اکی هست


متشکرم نسترن عزیزم

سعید چهارشنبه 12 تیر 1398 ساعت 19:34 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی گلم
خوبی؟
خب شاید بنده خدا انبردست خودش کوچیک بوده نمی تونسته باهاش کار کنه
مربا ها هم نوش جانت
تو الان هم جواهری دختر عمو
من میدونم پلاسکویی یعنی چی
یه بار از اصفهان یه عالمه سوغاتی خریدم براش دنبال یه پلاستیک خیلی بزرگ می گشتم
هر جا می رفتم می گفتن باید بری پلاسکو فروشی

سلام پسرعموجان
متشکرم
والا ... چی بگم من... شما فکر همون هزارتومنی باش

سعید چهارشنبه 12 تیر 1398 ساعت 19:35 http://www.zowragh.blogfa.com

ضمنا ممنونم که حواست به نبودن من هست
یکم سرم شلوغ بود دختر عمو

الهی که همیشه شلوغ و پر از برکت و روزی و خوشبختی باشی

طیبه چهارشنبه 12 تیر 1398 ساعت 20:19 http://almasezendegi.mihanblog

سلام تیلوجونی هنرمند و با احساسم
زودتر اومدم که روز دختر رو بهت و به خواننده های خانم وبلاگت که دوستت دارن تبریک بگم.روزت مبارک عزیزم

سلام بر دوست خوبم
متشکرم
لطف داری بهم
منم بهت تبریک میگم این عید خجسته را

soly پنج‌شنبه 13 تیر 1398 ساعت 10:21

روز مبارک تیلو جونم...

متشکرم
به همچنین عزیزدلم

الی پنج‌شنبه 13 تیر 1398 ساعت 10:40 http://elhamsculptor.blogsky.com/

این روزا عجیب روی دور تند هستیم
انگار زمان داره میدوه
امیدوارم روزهات پر از شادی و خبرهای خوب باشه

الی جان آرزو میکنم به روزهای بی نهایت آرام و پر از خوشبختی برسی
روزهایی که بدون دغدغه های جانبی بتونی به پیشرفت و کارهات فکر کنی

امیر پنج‌شنبه 13 تیر 1398 ساعت 13:43

با سلام
پیشاپیش روزت مبارک (ولادت حضرت معصومه)
انشالله که پنجشنبه عاشقانه امروز بوده باشه
خب اصفهانی است و دیگه باید مراقب انبردستش باشه که خراب نشه وقتی مفت گیر بیاد ......
به نظر من البالو را نباید شربت کرد و نه مربا بلکه باید اونو همینطوری خورد و بقیه اش را فریزر کزد و در زمانی که البالو نیست در اورد و بعد از آب شدن خورد .
لامصب چوبش بیشتر از دونه هاش هست
انشالله که آزمایشاتت خوب و عالی باشه
پیشنهاد می کنم هر روز صبح یک بوسه دخترانه بر چهره مادر و یکی هم بر دست بابا بزن که تا عصر قبراق و پر انرزی باشی و قلبت عین ساعت کار کنه بدون یک ثاتیه عفب و جلو

سلام به شما دوست خوبم
متشکرم از تبریکتون
خیر پنجشنبه عاشقانه ای در کار نبود
نظر هرکسی محترمه... ولی به نظرمن باید با آلبالوها هرکاری از دستمون بر میاد بکنیم

سعید پنج‌شنبه 13 تیر 1398 ساعت 18:47 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عمو جان
این کامنت مال پست قبلیته

خوش نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست
از بس که گره زد به گره حوصله ها را

سلام پسرعموجان
خیلی قشنگ بود
متشکرم

الی شنبه 15 تیر 1398 ساعت 10:00 http://elhamsculptor.blogsky.com/

تیلو جانم سلام
الان که اومدم صفحت رو باز کردم و چشمم به قسمت آخر متن ت افتاد به ذهنم رسید که بگم تو اگر جواهر بودی نگین الماسی بودی روی یه انگشتر ظریف و خوشکل توی انگشتای عاشق آقای دکتر که نشسته پشتم میزش و در حالیکه داره از مرباهای تیلو پز میخوره یه نامه قشنگ و عاشقانه هم براش مینویسه که وقتی از خواب بیدار شد بخونه و دلش از خوشحالی ضعف بره
روزگارت پر از عاشقی


الی جانم سلام
بخدا دلم ضعف رفت
چشام پر از اشک شد
و اصلا یه طوری به خودم لرزیدم ... مهربونیت به دلم نشست
ازت متشکرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد