روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

تصعید

سلام

روزتون رویایی


دیشب خیلی خسته بودم و نزدیک ساعت 11 رفتم تو رختخواب

آقای دکتر هنوز کار داشتند و من باید منتظر میماندم

این شد که رفتم سروقت فیدیبو.... سرگرم خواندن شدم

دارم کتاب «دختری که رهایش کردی» را میخونم و یه سیر جالب صعودی و نزولی در جذب داره که الان در قسمت های جذابش هستم و خیلی علاقمندانه و مجدانه دارم میخونمش... نزدیکای ساعت 12 و نیم به خودم اومدم و دیدم خیلی گذشته ولی خبری از آقای دکتر نیست ، گفتم بازم صبوری پیشه کنم و باز فرو رفتم تو کتاب... دفعه بعدی که به خودم اومدم دیگه چشمام نای خوندن نداشت ، ساعت 2 بود... زنگ زدم ... آقای دکتر هفت کله خواب بود!!!!!!!!!!!!!!!!!

من از این حرکت بی نهایت عصبانی شدم ولی خوب کاری نمیشد کرد، منم چشمام بی نهایت خسته شده بود و این شد که سریع گوشی را کنار گذاشتم و خوابیدم

ولی چه خوابی... همش داشتم کابوس میدیدم

حالا وقتی خواب خوب ببنیم و بیدار بشیم ... اگر هزار تلاش هم بکنیم و دوباره بخوابیم محاله که ادامه ی اون خواب خوب را ببینیم...اما امان از خواب بد... هزاربار بیدار شدم و جابجا شدم ولی بازم دنباله همون خواب میومد سراغم...

خلاصه که خیلی بد خوابیدم... چندین و چند بار بیدار شدم و از ترس به خودم لرزیدم و درجه های مختلف اسپلیت را تست کردم و هی دوباره خوابیدم و بیدار شدم

صبح گفتم بزار یه دوش حسابی بگیرم بلکه این تلخی را بشوره ببره...

ولی بی فایده بود.. از حموم که اومدم بیرون هنوز دل آشوب بودم و اخمالو

اول صدقه گذاشتم و بعد تسبیح قرمز رنگم را که دانه هاش رنگ دانه های انار هست برداشتم و شروع کردم به ذکر گفتن

اهل شمردن ذکر نیستم مگر در شرایط خاص... الانم این تسبیح فقط بهم حس آرامش میداد وگرنه باهاش در حال شمردن نبودم

حدود یک ربع بیشتر نگذشته بود که حس کردم داره حالم خوب میشه...

پاشدم لباس پوشیدم و کرم و عطر و لوسیون و اسپری... سرحاله سرحال

صبحانه خوشمزه مامان خودش به تنهایی برای شروع یک روز خوب کافی بود ولی معجون خوشمزه و ترشی که توی بطری آبم ریخته بودند دیگه معجزه بود

میدونید من اونقدر انرژی زیادی ندارم که بخوام تمام روز یه حال بد را مثل یه گونی بزرگ و سنگین روی دوش افکارم با خودم همه جا حمل کنم

پس بهترین راه حل این هست که یه جایی بزارمش زمین و ازش بگذرم

توی راه به خودم گفتم میخوای برای اینکه حال دلت بهتر بشه بری چند تا دونه میوه کاج پیدا کنی و امروز تو دفتر رنگشون بزنی و بعد به عنوان آویز کنار گلدونها ازشون استفاده کنی؟

جواب تیلو یه لبخند گنده بود...

رفتم سمت پارکی که توی راهم هست و میدونم که میوه کاج داره... اما هر چی زیر درختها گشتم حتی یه دونه هم پیدا نکردم ولی در عوض لابلای گلها و چمن های پارک در حد چنددقیقه راه رفتم و کلی حالم بهتر شد...





پ ن 1: از نداشتن امنیت به شدت میترسم و کابوس شبم همین بود


پ ن 2: آقای دکتر وقتی رسیده بودند خونه خیلی خیلی سردرد داشتند و با لباس بیرون روی کاناپه دراز میکشند تا حالشون جابیاد که خوابشون میبره

حتی صبح هم هنوز خیلی حالشون سرجاش نیومده بود


پ ن 3: بچه ها برای رافائل جون و مامانش دعا کنید


پ ن 4: اینقدر هوا گرمه که هیچ بعید نیست یهو از گرما ناپدید بشیم... عین دونه های نفتالین

نظرات 3 + ارسال نظر
روشن* دوشنبه 10 تیر 1398 ساعت 12:19

سلام برتیلو خانم مهربون و گل و دوست داشتنی
حالت چطوره؟ ان شاءالله الان سرحال شده باشی و آرام.
شرمنده که این مدت برات کامنت نگذاشتم،نمیدونم آخرین کامنتم مربوط به کی میشه ولی درگیر و دارگرفتاری ها و مشغله ها و بی حوصلگی هام ، وبلاگت یکی ازوبلاگ هایی هست که دنبال میکنم و میخونم و انرژی میگیرم،این بی حوصلگی و کمی تاقسمتی تنبلی در کامنت گذاشتن رو به بزرگواری خودت ببخش.
برای اینکه خواب های اشفته وپریشان نبینی قبل ازخواب حمد و4قل وآیه الکرسی رو حتما بخون و بعد بخواب میدونم خستگی اکثراوقات مانع میشه و ممکنه همون حین خوندن سوره ها خوابت ببره ولی مطمئنا معجزه میکنه حداقل برای من که اینگونه بوده و شب هایی که به هرنحوی شده این سوره ها رو میخونم ومیخوابم خواب بهتری دارم نسبت به وقتایی که نمیخونم و اینم بگم که حست رو خوب میفهمم امان از دست خوابای بد وکابوسها که حتی اثرش گاهی اوقات تا روزها میمونه و خاطره اون خواب هم تا ماه ها.
ان شاءالله که خواب های بد و کابوسها برای همه ازجمله شما دوست گلم(البته اگه من رو لایق دوستی بدونی)فقط درحد همون خواب بمونن و هیچ وفت تعبیر نشن.
تیلوی گل و مهربون ببخش که پرحرفی کردم،ایامت شاد و مزین به حضور و نور و نگاه یکتای هستی بخش

سلام روشن عزیز
مثل همیشه اومدن و سر زدن و کامنتت چشمم را روشن کرد
ممنونم
هر وقت بهم سربزنی خوشحال میشم و هر وقت کامنتت را ببینم ولی این دلیل بر این نیست که زوری کامنت بزاری.. هر وقت حالش را داشتی و دوست داشتی هم کفایت میکنه
از حالت ما را بیخبر نزار
متشکرم از توصیه خوبت ... واقعا این سوره ها و ایه ها حس آرامش میدن...
باید در باره این کابوس بنویسم
متشکرم که اینهمه خوبی

نسترن دوشنبه 10 تیر 1398 ساعت 12:35 http://second-house.blogfa.com/

خوشحالم که حالا بهتری :)

ان شاالله عمل مادر رافائل عزیز هم بخوبی و خوشی تمام شده...


انشاله

لاندا دوشنبه 10 تیر 1398 ساعت 16:41

تصعید خیلی باحال بود.
از اون باحال تر راهکارت واسه خوب کردن حالت. آفرین واقعا. دونه های کاج هم دلمو برد. چه خوب که محیط کارت رو انقدر واسه خودت دوست داشتنی می کنی

والا اینقدر گرمه که احتمال تصعید وجود داره
من همش برای زندگی در تلاشم... امیدوارم خداوند همیشه بهم این توان را بده که بتونم زندگی را تا زنده ام زندگی کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد