روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

وای از دل دیوانه که دیوانه بخواهد

سلام

روزتون خوش


یک دوستی یک ساله مجازیم تبدیل شده به یک دوستی تازه واقعی... و این حال دلمو خوب میکنه... بخصوص وقتی بهم حرفای دلچسب میزنه

یک دوست مجازی خاموشم، به اسم روشنک برای کارهای اظهارنامه بهم شماره داد و زنگ زدم و کمکم کرد و تازه یه شماره دیگه هم داد تا بتونم مشکلم را کامل حل کنم

یک دوست مجازی دیگه م کلی برام اطلاعات سرچ کرد و با خوندنشون کلی نقطه روشن تو ذهنم برق زد

یک دوست مجازی دیگه ...

شماها واقعی هستید... ازتون سپاسگزارم


دیروز ساعت 12 و خرده ای فهمیدم که باید برم واحد مالیاتی ... حضوری

سریع زنگ زدم تاکسی تلفنی نزدیک و نیم ساعت بعد اونجا بودم... دقیقا زمان نماز!!!

صبوری کردیم تا زمان نماز جماعت تمام شد و بعد آقای ممیزمالیاتی خیلی سریع و با دقت کار همه را راه انداخت...

تا برسم دفتر حدود ساعت 3 بود

ناهار را خوردم و اظهارنامه را با کمال تعجب در کمتر از یکساعت تمام کردم و پروسه به پایان رسید... با خیال راحت...

شاید به درد کسی بخوره که بگم اون شماره تماس چهاررقمی روی سایت اداره مالیات، بسیار شماره کارآمد و به درد بخوری هست... خیلی با حوصله و دقیق مشکلات را حل میکنند... اولش فکر کردم چون باید پیغام بگذاریم تا اونا بعدا رسیدگی کنند، به درد بخور و کارآمد نیست، اما دقیقا اشتباه فکر میکردم... عاااااالی بود...عالی

من همین جا از تمام افرادی که توی اداره مالیات بودند تشکر میکنم... برعکس تمام چیزهایی که در مورد کاراداری توی ایران مرسوم و جاری هست به سرعت و با دقت در حال رسیدگی به کارهای همه بودند... با حوصله جواب میدادند و اصلا زیرکاردررو و یا خسته و بی ادب نبودند... اتفاقا خیلی خوش رو ... خوش برخورد ... خوش صحبت ... و با سعه صدر داشتند کار راه مینداختند با وجود تمام شلوغی ها...

اینم پروسه ی نفس گیر اظهار نامه که بالاخره به پایان رسید...


عصر زودتر رفتم خونه و برای بار دوم توی روز دوش گرفتم و آماده شدم برای خونه دایی

هدیه مامان را کادو کرده بودم ، توی راه هم گل خریدیم

بابا از همون گلی که برای اونا خریدند برای منم خریدند

تا پاسی از شب دور هم بودیم و موقع اومدن زن دایی یک تنگ شیشه ای  بزرگ پر از قلمه بهم دادند

یعنی نمیتونم بهتون بگم چقدر کیف کردم





پ ن 1: چرا از حس های خوبتون تو روزهای آخر بهار حرفی نمیزنید؟


پ ن 2: توی سطح شهر همه جا پر از بنرهای تبلیغاتی مراقبت از سلامتی با توجه به فشار خون و قند بود... لطفا به سلامتیتون اهمیت بدین

آقای امیر این تبلیغات وسیع به خاطر افرادی مثل شماست... لطفا نسبت به قضیه فشار خون بی توجه نباشید


پ ن 3: مغزبادوم امروز با پدرجان و مادرجان رفته باغچه ...


پ ن 4: تازگی وقتی زنگ میزنم خونه خواهر میگم گوشی را بگیر نزدیک گوش فندوق کوچولو... باهاش حرف میزنم و اون اونطرف خط برام میخنده


پ ن 5: از صبح تسبیح دستمون هست و با آقای دکتر داریم صلوات میفرستیم... یه کاری یه جایی گیر کرده... انشاله که گره نخوره


پ ن 6: هندونه

نظرات 12 + ارسال نظر
سعید دوشنبه 27 خرداد 1398 ساعت 11:39 http://www.zowragh.blogfa.com

دخترعمو جان این چه حرفیه عذرخواهی چرا
من عذر میخوام که عجله کردم


اینقدر تعارف نکن ... من اهل تعارف نیستم

سعید دوشنبه 27 خرداد 1398 ساعت 11:47 http://www.zowragh.blogfa.com

خدا خیرشون بده
از اینجور آدما کم شدن
مالیات اینجا هم به شدت نفس گیره
حالا که اظهارنامه تموم شده میخوای به خودت چی کادو بدی
جوووووووونم فندوقی
آقا من که فشار خونم پایینه باید چیکار کنم
از بنر گفتی یه چیزی یادم اومد
یه سال که اومده بودم اصفهان اردی بهشت فصل توت بود
فاصله بین هتل تا میدون نقش جهان یه پارک بود پر از درختای شاتوت
منم همیشه تو مسیر آویزون این درختا بودم
بعد از چند روز دیدم سر یه چهارراه تو خیابونی که از فلکه جی میره سمت فرودگاه (اسم خیابونه چی بود؟)
خلاصه اون جا یه بنر زدن نوشتن درختای توت رو شهرداری سمپاشی کرده نخورین مریض میشین
گفتم چرا انقد دیرررررررررررررررررررر گفتییییییییییننننن
ولی خب طوریم نشد

به به ... پسرعموجان
مالیات همه جا نفس گیره
والا با این گرونیا قید کادوهای خودم را کلا زدم
واقعا پایین هست فشار خونت؟ میدونی که پایین یا بالا هر دو بد و خطرناک هست... باید کاملا تنظیم باشه... اگه همیشه پایینه حتما مراجعه کن به دکتر

تا شما باشی از توی کوچه و خیابون توت نخوری
بیا باغچه فامیلاتون از اون توتای درشت و خوشمزه بخور

روشنک دوشنبه 27 خرداد 1398 ساعت 12:10

سلام

خوشحالم که کارت درست شده خداروشکر....

من هر ماه از وسطاش در حال گیس و گیس کشی با دارایی حقوق و

بیمه هستم....یعنی افراد ثابت حقوق ثابت ولی هر ماه انواع خطاهای

نوظهور.....


یک چیز در گوشی بهت میگم کارای دارایی و بیمه ....

لطفا زودتر انجام بده چون اغلب وقت گیره و اگه دیر بشه شامل

جریمه های سنگین میشه....

امیدوارم همیشه سالم و پر انرزی باشی

سلام روشنک جان
خب من کارم حسابداری نیست و این اظهارنامه مربوط به دفتر خودم بود
برای همین خیلی هم درگیر این کارها نمیشم
ولی من همیشه میگم این سایت ها و نرم افزارها آدم را پیر میکنند اینقدر که هر بار یه بازی تازه برای آدم دارند

الی دوشنبه 27 خرداد 1398 ساعت 12:29 http://elhamsculptor.blogsky.com/

این مورد " پ ن 1" شامل من هم میشه؟؟
به نظرم من ازین روزام و ماجراهام هرچی کمتر بنویسم حال همه بهتر میشه در واقع کمکی کردم به دوستان

شما با اون قلم زیبات هرچی بنویسی جذاب و خواندنیه
ولی این روزها واقعا غصه میخورم از این اوضاع... الهی زودتر از دست این مردک بوق راحت بشی

ریحانه دوشنبه 27 خرداد 1398 ساعت 17:02 http://physicsgod.blog.ir

ایشالا که گره نمیخوره (((((:
خوشحالم که کارت زود راه افتاده.ایشالا اون کارم زود چوب از لا چرخش برداشته میشه

انشاله... انشاله
الهی آمین
متشکرم ریحانه جانم

واگویه دوشنبه 27 خرداد 1398 ساعت 17:20

إن شاء الله ختم به خیر میشه
أمن یجیب المضطر إذا دعاوه و یکشف السوء

انشاله... متشکرم از دعای خوبتون

قلب من بدون نقاب دوشنبه 27 خرداد 1398 ساعت 22:00 http://daroneman.blog.ir

سلام تیلو جانم

چه خوب که دوست های خوبی داری و چه خوبتر که دوستات تو رو دارن
بله

خداروشکر کارها انجام شد... همیشه بهترین ها سر راهت قرار بگیره

امیدوارم مشکلی نباشه و همه چیز به خوبی پیش بره به امید خدا

تیلو جانم قرار نیست برای هر پست من کامنت بذاری... لطفا راحت باش... فکر میکردم در مورد من میدونی که در قید و بند کامنت نیستم

سلام به روی ماهت
به عشق شماها اینجا را اینهمه دوست دارم
متشکرم منم همین آرزوهای خوب خوب را برات دارم
ممنون که اینهمه خوبی ...

مهدی سه‌شنبه 28 خرداد 1398 ساعت 08:30

کار اظهارنامه من هم با توجه به حرفه ای بودنِ کافی نت مربوطه(هرسال میرم پیشش) به سرعت انجام شد و خلااااص
حس می کنم بیشترِ اخلاق هات شبیهِ باباتِ.هوم؟

خب من که کافی نت نیستم ... ولی دوست دارم کارهای خودم را خودم انجام بدم
ولی من یه تغییر در یک قسمت از مسائل مربوط به کد اقتصادی داشتم و دردسر از همینجا آغاز شد
از کجا همچین حدسی زدین؟
آقای دکتر همیشه همین را میگن... خیلی خیلی شبیه پدرجان...شما که منو ندیدین ولی آقای دکتر میگن پوزیشن بدنی و طرز ایستادن و قسمتی از حرکات دستم هم خیلی خیلی شبیه هست

مهدی سه‌شنبه 28 خرداد 1398 ساعت 10:30

من هم نگفتم شما کافی نتی هستین!!!
پس درست حدس زدم.


دقیقا درست ... ولی چگونه؟؟؟ نکنه من طنازی های دخترونه ندارم؟ نکنه من خانومانه رفتار نمیکنم؟؟؟ نکنه به حد کافی زنانگی در رفتارم نیست؟؟؟؟
نگران کننده ست؟؟؟؟؟؟

لاندا سه‌شنبه 28 خرداد 1398 ساعت 11:06

به چه عجب از کار اداری خوب تو ایران. عجیب بود واقعا. خدا خیرشون بده
چه رسم خوبی باب کردی بابت قلمه ها. کاش منم مهمونتون بودم خب هی دلم قلمه پتوس و حسن یوسف میخواد که کلا بذارم تو آب روی میز کارم بمونن، ولی پتوسام که سوخت و کوچیک شد، بقیه شم هنوز وقت نکردم برم بازار گلی جایی

این کار خوب را باب کردم و همه دارن ازش لذت میبرن
خیلی خوبه... حتی خیلی از گلها را حتی اگه نکاری مدتهای مدید توی آب خوب باقی میمانند... البته من دلم نمیاد نکارمشون.. حس میکنم بی غذا مهمون نگه داشتم
تصمیم گرفتم برم یه تعدادی از این تنگ های شیشه ای خوش ترکیب کوچولو موچولوی گرد و قلمبه ارزون بخرم، و قلمه ها را با اونا هدیه بدم... اینطوری کار خوشگل تر میشه...

مهدی سه‌شنبه 28 خرداد 1398 ساعت 23:09

یادته گفتم خوش به حال دکتر؟ به خاطر حجم زیاد زنانگی هات بود.
تو مدل زنانه یِ پدرت هستی.

کاش اینطوری باشه که می فرمایید

نسترن شنبه 1 تیر 1398 ساعت 11:21 http://second-house.blogfa.com/

خداروشکر که بخوشی تموم شد ...
انشاالله که گره نمیخوره :)

چی بگم هنوز ادامه داره و انگار خیلی هم به خیر و خوشی تمام نشده
انشاله
انشاله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد