روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

هذیان شبانه

سلام

شبتون ستاره بارون

کی گفته تیلوتیلو بدخواب نمیشه؟

قول دادم سعی کنم در تعطیلی ها بیام بنویسم، حتی کم، حتی با غلط...




من از اون دست آدمهام که با یه موزیک، بایه شعر دلچسب، با یه حرف خوب، بایه حس ناب و خیلی چیزای دیگه مست میشم...

الان دو شبی هست با آهنگ جان منی، حجت اشرف زاده مستم...

دیشب این آهنگ را به چندنفر از بهترینهام که خیلی دوستشون دارم هدیه کردم و امشب باز مست شدم از شنیدنش

پر از حرفم

تنم خسته س، ولی دلم حرف زدن میخواد

با آقای دکتر حرف زدم

گاهی حجم دلتنگیم را قایم میکنم و این دلتنگی داره منو از پا میندازه

شده خیلی زیاد دلتنگ کسی با چیزی باشید و بعدحس کنید دیگه حتی بودنش هم حالتون را خوب نمیکنه؟ الان دچار همون حسم

برای بار چندم باز آهنگ را پلی میکنم و همینطوری که زمزمه میکنم ، یه قسمتهاییش را برای آقای دکتر مینویسم... باز بی تاب تر میشم... به دلتنگی نباید دامن زد، وگرنه اونقدر تو گلوی آدم بزرگ میشه که میتونه آدمو خفه که....

حس میکنم دارم هذیون میگم

ولی پر از حسم

حس های عاشقانه ی زیاد

از رختخواب بیرون اومدم و در تراس را بازکردم و از این بالا به نقطه های روشن شهر خیره شدم... من هنوز پر از حس زندگیم... هنوز پر از خواستنم...پراز بودن...این دلتنگی بزرگ یعنی هنوز خیلی عاشقم.... خیلی عاشق

یه جایی در دوردست بزم شادی برپاست... من صداهارا هرچند گنگ میشنوم...لبخند میزنم... انگار دلم گرم میشه وقتی شادیهای دیگران را میبینم

دوتا گربه توی کوچه دارن سروصدا میکنند، روی نوک پنجه های پام بلند میشم و سرک میکشم، شاید بتونم ببینمشون، اما نمیبینم

به عالمه فکر و حرف تو سرم میچرخه

سعی میکنم نقشه های خوب بکشم برای فردا، برا فرداها

برمیگردم تو آشپزخونه... یک لیوان بزرگ از یخچال آب برمیدارم، چندقطره گلاب بهش اضافه میکنم... یهو یاد یکی از کتابهای کتابخونه می افتم، انگار دلم برای دیدن امضای اول کتاب پر میکشه، میام تو اتاقم، ولی هرچی گشتم کتاب را پیدا نکردم.... یادم نمیاد به کسی داده باشم....

هندزفری را تو گوشم جابجا میکنم و آهنگ را باز پلی میکنم

باید بخوابم ولی این هوس نوشتن و میل به کلمات منو میکشه سمت مداد و دفترم....

دفترم را باز میکنم، یه لیست از دوستها و آشناهایی که باید بهشون در اولین فرصت زنگ‌بزنم و حالشون را بپرسم

یکی دوتا یادداشت ساده دیگه هم برا خودم مینویسم

یهو وسط یادداشتها یه چیزی به ذهنم میرسه، پاورچین میرم تو آشپزخونه، جعبه کیک آماده را میارم بیرون و میزارم روی کابینت...

یک بسته هم ماکارونی فرمی...

بعد گوشه یه کاغذ یه قلب بزرگ میکشم و مینویسم، مامان عزیزم، وقتی بیدارشم میخوام کیک و سالاد ماکارونی درست کنم...

میدونم مامان بعد از اینکه نامه م را ببینه برام مواد را آماده میکنه، خرد میکنه، آب پز میکنه، گردو میشکنه و... آخر دست هم یه قربون صدقه ی کوچولو زیر نامه م مینویسه

باید سعی کنم دراز بکشم و آروم آروم بخوابم... فردا باید روز خوبی بسازم

به گلها رسیدگی کنم

سالاد میوه درست کنم

ژله های رنگی رنگ و لایه لایه تو جام ها بریزم

با مغزبادوم و فندق برم دوچرخه سواری... بازی کنم و بخندم و....



نظرات 15 + ارسال نظر
صحرا جمعه 24 خرداد 1398 ساعت 06:58

احساسه که لبریز میکنه از نوشته ات گندم جان. آهنگ رو دانلود کردم و همراهش خوندمت. دلت پر عشق باشه همیشه عزیز


دیدی چقدر آهنگ خوبی بود؟

Reyhane R جمعه 24 خرداد 1398 ساعت 08:33

ای جان به این عاشقانه های تیلویی

فرشته جمعه 24 خرداد 1398 ساعت 17:32

عزیزم چه پست مثبتی
معاشرتت با مادرجان چشاموقلبی قلبی کرد


عزیزدلمی... خداوند سایه همه ی مادرها را برسرعزیزانشون نگه داره
و مادرانی که بین ما نیستند را رحمت کنه و بیامرزه

الی جمعه 24 خرداد 1398 ساعت 21:10 http://elhamsculptor.blogsky.

اینایی که نوشتی هذیان نیست
حرفهای صادقانه یک دل زیباست که چون از دل بر آید بر دل هم نشیند
چقدر این حس و حرفات برام آشناست اما آشنای مربوط به یک زمان دور
کی بود؟؟؟ کجا بود؟؟

امیدوارم این حرفهای آشنا قلب مهربونت را مکدر نکرده باشه...

قلب من بدون نقاب جمعه 24 خرداد 1398 ساعت 22:52

آخی عزیزم قشنگ از بین کلماتت مشخصه که چقدر پر از حرف بودی
وقتی دلتنگی آهنگ گوش نده تیلو
من رو به جنون می کشونه .... آهنگ گوش دادن های شبانه رو حذف کردم و دیدم حالم بهتره

می فهمم چی میگی... گاهی حجمش آنقدر بزرگه که دوای دردت هیچی چیزی نیست
گاهی زندگی نوش دارو بعد مرگ سهراب میشه
ولی مهم اینه دوباره سر پا میشیم و دوباره می جنگیم با مسیری که داریم خلافش شنا می کنیم و می خوایم اونجور که دوست داریم زندگی کنیم

سپیده ی عزیزم
این آهنگ اونقدر زیبا و دلنشین بود برام که به چند نفر از عزیزترینها هدیه ش کردم و ازشون خواستم به عزیزانشون هدیه کنند... خیلی آهنگ خوبی بود
من با این عاشقی دارم نهال کوچولوی دلم را تبدیل به یه درخت تنومند و بزرگ میکنم... باید سختی هاش را به جان بخرم

x جمعه 24 خرداد 1398 ساعت 23:11 http://malakiti.blogfa.com

حس دلتنگی این روزاتو خیلی حس می کنم
بعضی از این روزا دلتنگیم میشه قطره اشکی که روی گونه ام سر میخوره
گاهی میشه بغض
گاهی مچاله شدن شدید دلم که توان حرف زدنمو ازم میگیره و ...

به دلتنگی اینطوری نگاه نکن
این دلتنگی این دفعه که برای من خیلی طولانی شد و عددش امروز به 120 رسید بهم یاد داد
قصه ی دلتنگی اصلا اینطوری نیست
وقتی ما از سر دوست داشتن اینهمه دلتنگیم باید با این دلتنگی قد بکشیم و بزرگ بشیم و خوشحال باشیم که کسی هست که اینطور دوستش داریم و اینطور دلتنگشیم

نون سین شنبه 25 خرداد 1398 ساعت 00:31

خوشا به حال آقای دکتر :)
خوشا به من که دست تو پرواز هدیه میکند
خوشا به تو که عاشقت صد بار گریه میکند ...
خوشا که قامتم رسد به میوه خیال تو ...


دلم رفت
خوشا به حال من که دوستایی مثل شما دارم

هدی شنبه 25 خرداد 1398 ساعت 07:50

سلام تیلویی جونم مهربونم انشالله هفته خوبی شروع کنی پر از اتفاقهای قشنگ

سلام هدی جانم
انشاله که برای همه

سعید شنبه 25 خرداد 1398 ساعت 10:27 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی گلم
خوبی؟
بد خواب نباشی
تا حالا دقت کردی ما چقد نقاط مشترک با هم داریم
منم بد خواب میشم
منم با یه شعر یه ترانه ی دلچسب ساعت ها شایدم روزها زندگی میکنم
منم عاشق طعم ها و بوهای جدیدم
منم از دیدن شادی و خنده ی مردم لذت می برم
منو هم دلتنگی از پا در میاره
اما یه وجه تمایز هم داریم اونم اینه که من اندازه ی تو ورجه وورجه نمیکنم
راستی نگران نباش فکر نکن دیگه دیدن آقای دکتر فایده ای برات نداره
حسی که الان داری از شدن دلتنگیه قول میدم به محض دیدن ایشون همش برطرف میشه
به امید اون روز نزدیک

سلام بر پسرعموی ریزبین و نکته سنج
متشکرم
شما خوبی
چه تفاوتها و شباهتهای بامزه ای ....
من همچین فکری نمیکنم دیدنش فایده داره... دیدنش برای دلتنگی این روزها فایده ای نداره ... دلتنگی را تحمل کردم تا روز دیدنش... دیگه چه فایده...

سعید شنبه 25 خرداد 1398 ساعت 10:36 http://www.zowragh.blogfa.com

ضمنا بهت تبریک میگم
رکورد پر غلط ترین پست در فضای مجازی رو جا به جا کردی


خودم گفته بودم ... به روم نیار خب... تازه اومدن یه سریش را درست کردم

فندوقی شنبه 25 خرداد 1398 ساعت 10:49 http://0riginal.blogfa.com/

قربونت برم که بد خوابیتم قشنگه.
الهی دلت آروم شه و تنگ نباشه ولی همین دلتنگی هم شیرینه و چه خوشبخته اونی که تو دلتنگشی. اینو براش کپی کن بگو قدر بدونه منم اون آهنگ رو خیلی دوست داشتم و تو هم فرستادی دیدم چه تفاهمی داریم فقط حیف که ....

خدا نکنه
عزیزدلمی
زنده و سلامت باشی همیشه....
آهنگ خیلی خوبی بود... گذاشتمش به عنوان صدای زنگ گوشیم

مهدی شنبه 25 خرداد 1398 ساعت 12:55

من هم از اون دست آدمهام که با یه موزیک، بایه شعر دلچسب، با یه حرف خوب، بایه حس ناب و خیلی چیزای دیگه مست میشم...
مگه میشه این شب نوشته ها رو خوند و تو دل نگفت که آقای دکتر قدرِ تیلو رو بدون..

شما که اینقدر شاعری که ... حس های خوب را بهتر از بقیه تجربه میکنی
واقعا اینطوریه؟
به عنوان یک مرد اینطوری فکر میکنی؟

mehraban شنبه 25 خرداد 1398 ساعت 14:49

سلام؛امیدوارم حالتون خوب خوب باشه.چند روزیِ وبلاگتون رو پیدا کردم.خوشحالم که هر روز اپ می کنین.دیشب داشتم فک می کردم کاش یه دوست پرانرژی و فعال پیدا کنم امروز یاد وبلاگ شما افتادم.براتون شادی و حال خوب ارزو میکنم

سلام
چه کامنت پر انرژی و خوبی
متشکرم از اینهمه حال خوب
خیلی به من لطف دارین

واگویه شنبه 25 خرداد 1398 ساعت 17:30

تیلو تیلو خانم
باهات موافقم که هر چقدر دلتنگی پر رنگ کنی دل از جا در میاره
الهی تا آخر عمر این حس دلتنگی باشه

الهی همیشه عشق ماندگار باشه و دلها به هم نزدیک

مهدی شنبه 25 خرداد 1398 ساعت 17:50

واقعا همینطوره. به عنوانِ یه مرد همینطوری فکر میکنم.


دلم گرم شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد