روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

چه فرقی میکنه چند شنبه... وقتی تو نیستی؟

سلام

روزتون شیرین ... روزتون با طعم مربای توت فرنگی ... اونم مامان پز

روزگارتون همیشه خوش



چند تا پرتقال تو یخچال مونده بود... منم یکی را برش زدم و ریختم داخل پارچ

یه کم عسل و ...

زندگی همین لحظه های کوچولوکوچولو هست ... اگه بخوایم از دستش بدیم خیلی ساده از دست میره... اگه بخوایم نگهش داریم ... خیلی ساده جاودانه میشه

لحظه ها هستند که زندگی را میسازن

یک لحظه غفلت..

یک لحظه دقت...

حواسمون به آدمها و دلشون باشه



یک برش از زندگی

دارم در دفتر را باز میکنم که چشمم میفته به  پیرمردی که داره عبور میکنه

یه لحظه نگاهمون با هم تلاقی میکنه... میگه : دخترم میشه به من یه لیوان آب بدی...

میگم : بله بفرمایید داخل...میگه نه همینجا لب جدول میشینم

رفتم یه لیوان آب خنک برداشتم و اومدم ... دیدم خانمش هم بهش رسیده و نشسته کنارش و داره لبخند میزنه

یه پلاستیک پر از دارو درآورده بودند و با کمک هم داشتند داروها پیدا میکردند

لیوان آب را دادم دستشون...

وقتی میخواستند برن لیوان را دادن دستم با یه شکلات...



آقای همسایه از دهاتشون برام یه مدل نون محلی آورده...

پیرمرد نازنینی که با ذوق برام تعریف کرد که این نون محلی شون هست و از ترکیباتش برام گفت

یادم رفت ازش بپرسم ...کجا؟؟؟ اسم نون را هم گفت ولی من یادم رفت

ولی عطر و طعم بینظیر نون الان زیر دندونم هست و لبخند بزرگی که از این محبت نصیبم شده

برش بعدی


دیروز پسر جوانی آمده بود برای پرینت گرفتن

وقتی کارش تمام میشه با خجالت یه 5000 تومانی گذاشت روی میز

گفت: چقدر شد... گفتم: 15هزارتومان

گفت: من فعلا فقط همین را دارم

گفتم اشکالی نداره بعدا بیار

گفت : فامیلم ... است

با یه لبخند بهش گفتم: به سلامت

صبح که داشتم در را باز میکردم دیدم زیر قفل یک ده هزارتومانی گذاشته با یه کاغذ کوچولو که روش همون فامیل را نوشته...


شماها فکر میکنید زندگی چیه؟

یعنی زندگی اون عکسهای پر زرق و برق تو اینستاگرام هست؟

زندگی اون میزها و سفره های آنچنانی ... اون سفرهای پر هزینه... اون ماشینها... اون لباسها... اون عینکها...

به نظر من زندگی مجموعه ی لحظه های ناب هست

لحظه هایی که قلبمون تند تند میزنه

لحظه هایی که لبخندمون ناخودآگاه پررنگ میشه

لحظه هایی که یهو هیجان زده میشیم و باورلحظه برامون سخت میشه

لحظه های زندگیتون را به زیباترین شکل ممکن بسازید...



پ ن 1: من دلتنگم ... مدت دوری زیاد شده ... ولی به جای غصه خوردن دارم تلاش میکنم حس عاشقانه ی بهتری منتقل کنم به آقای دکتر

پ ن 2: آقای دکتر هم دلتنگ هست... اینو از ابراز علاقه های عجیب غریبش که ازش خیلی بعید هست میفهمم

پ ن 3: این هفته هم خبری از قرار عاشقانه نیست... دیشب آب پاکی را ریخت روی دستم

پ ن 4: فندق کوچولو از پشت تلفن صدای منو میشنوه و میخنده

پ ن 5: مغزبادوم دیروز هزار بار زنگ زد و به من غر زد که حوصلش سر رفته

پ ن 6: مخابرات طرح های مسخره برای اینترنت میزاره و بعد معلوم نیست چطوری کل حجم اینترنت را به فنا میده... هیچ پاسخگویی هم وجود نداره

نظرات 16 + ارسال نظر
قلب من بدون نقاب دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 09:55 http://daroneman.blog.ir

فکر کنم دعای مغز بادوم برای قرار پنجشنبه بیشتر از تو در گیر بود تیلو

خیلی بده اینجوری که حس کنی قرار عاشقانه نزدیکه و بعد در یک لحظه کنسل بشه... قبل تر ها شمارش روزها رو می نوشتی... فکر کنم این بار خیلی زیاد شده

اصلا باور نمیشه ... تو این سالهایی که کنار هم بودیم هیچوقت همچین دوری را تجربه نکرده بودیم
این منو میترسونه
هی با خودم میگم نکنه هی فاصله مون زیادتر بشه
اصلا دوست ندارم عدد روزها را بشمارم از بس که زیاد شده و دلم را میلرزونه

فندوقی دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 10:08 http://0riginal.blogfa.com/

سلام عزیز ترینم. چقد دلم تنگ شده بود برای این حسای خوب که تو هر روز بهم هدیه میکنی.
چقدر خوبه که اتفاقات خوب رو مینویسی و ما هم توجهمون جلب میشه و میگردیم دنبال چیزای کوچیک که میتونه شادمون کنه.
البته برای تو بخاطر نگاه قشنگت و مثبت اندیشیت این اتفاقات بیشتره.
فندوق و مغز بادوم که عشقن
انشالله به زودی یه قرار عاشقانه طولانی داشته باشید

ای جان ... ای جان ... دل به دل راه داره
تو خودت کلی پر از حال خوب زندگی هستی
چیزای کوچولوی دوست داشتنی که به آدم انگیزه میدن...
اخ اخ ... چی بگم از قرار عاشقانه

نسترن دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 10:23

اینترنت خونه ما هم مشکل دار شده بود.سرعت کم بود و این وسطا قطعی طولانی هم داشت و خیلی کم وصل میشد.خسته شدم دیگه با بسته میام نت.

روزگارت شیرین

کل حجم منو غارت کردند... مگه میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تازه من طرح دارم مثلا...

مهدی دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 11:42

چه خوب که یاد بگیریم جواب اعتماد مردم رو بدیم. زندگی رو نمیدونم ولی دلخوشی های زندگی همین چیزهای کوچیکی هست که خودت گفتی
پ ن1: چقدررر بد
پ ن2: چقدرررر خوب
پ ن3: چقدددرررررررر بد

خیلی خوبه که نزاریم اعتماد دیگران خراب بشه
شما که خودتون شاعرید و زندگی را چنان شاعرانه میبینید که نگاه ما در برابرتون کم میاره

رسیدن دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 11:42

دنیا هنوز جای اعتماد و محبت هست ...
چقدر از کارت کیف کردم ، آفرین به تو که اعتماد کردی و صد آفرین به اون آقا که سلب اعتماد نکرد و دنیا رو تاریک نکرد برای من برای تو و خیلی از کسانی که دلمون میخواد محبت و اعتماد کنیم ولی میترسیم

خدا را شکر که هنوز اعتماد و محبت وجود داره
من شاید از سرناچاری اعتماد کردم ... ولی اون اقا با میل و اختیار خودش جواب اعتماد منو با خوش قولی داد

سعید دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 13:48 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام تیلوجان دختر عموی خوبم
من هنوزم وقتی یادم میاد دو نفر آدم گنده چطور واسه هزار تومن داشتن همدیگه رو تیکه پاره میکردن خندم میگیره
صحنه ی خنده دارتر وقتیه که یکی خونین و مالین یه هزاری در میاره و پرت میکنه جلو اون یکی اونم سریع برش میداره
و اون همسایه ای که داد میزنه لعنتیییییییییییییییییی واسه هزار تومنننننننننننننننن؟؟
ببخشین نمیتونم جلو خندمو بگیرم

خب حالا یکم جدی باشیم
من نظرم کاملا باهات موافقه
زندگی همین لحظاته مهم دیدن و چطور ثبت کردنشونه

واسه هزار تومنننننننننننننننننننننننننننننننننن؟؟

سلام پسرعموجان
من دیروز اصلا به این قصه نخندیدم و کلی هم ترسیدم
ولی با تعریف کردن شما امروز حسابی خندیدم

والا ... اونم واسه هزارتومن

جزر و مد دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 14:04

با معنی شما از زندگی خیلی موافقم.
آقای دکتر پاشین بیاین پیش تیلو خانم

آقای دکتر کجایی که توجه نمیکنی به حرف دوستای من

مخمور دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 14:46

سلام
فقط باید این شعر را زمزمه کرد
وقتی تو نیستی
نه هست های ما چونانکه بایدند نه بایدها
....
عمری است لبخندهای لاغر خود را در دل ذخیره می کنم باشد برای روز مبادا
اما در صفحه های تقویم روزی به نام روز مبادا نیست
چه کسی می داند شاید امروز نیز روز مبادا باشد
اصلا هر روز بی تو روز مباداست

سلام به روی ماهت
من خودم آماده غمگساری هستم شما دیگه روضه نخون

هدی دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 15:32

سلام تیلو جونم
چه عنوان غمگینی چه فرقی می کنه وقتی تو نیستی دلم گرفت خیلی

سلام دوست جانم
سلام به روی ماهت
غصه نخوری ها... این روزها هم میگذره... من دلم میخواد هر روز روز قرار عاشقانه باشه ...

فرشته دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 15:43

توصیفت از زندگی عالی بود

متشکرم

جزر و مد دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 16:42

یه چیزی بگم شاید بخندین
اخبار داشت می گفت قطار سریع السیر تهران به اصفهان داره راه میفته یا افتاده، بخدا من یاد شما بودم که دیگه مجبور نمی شین دلتنگ باشین


اخ اخ که چقدر خوبه...

مخمور دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 17:16 http://mastoori.blogfa.com

من روضه را برای دل خودم بیشتر خوندم ....
خرابممممم

آخ آخ
چرا عزیزدلم
تو چرا؟

واگویه دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 17:34

إن شاء الله این دوری به وصل میرسه

انشاله

نل دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 18:07

چرا نیستی؟
چرا وبلاگ را باز نمیکنی؟
دلم برات تنگ شد
به خودم اجازه نمیدم دیگه بیام دخالت کنم... ولی واقعا به نبودنت اینهمه مدت عادت ندارم

طیبه سه‌شنبه 21 خرداد 1398 ساعت 10:02 http://almasezendegi.mihanblog.com/

سلام تیلوی مهربون دلتنگم
از اینستا که متنفرم با اون دروغ های گنده گنده اش یا اگه اونایی که راسته که واسه چشم و هم چشمی یا پز دادنه

اما عزیزدلم چقدر خوب که بذر اعتماد رو پاشیدی و گل اعتماد رو چیدی.عالیه.کاش همه مون مثل تو و اون جوونک باشیم

برشی که از زندگی نوشتی هم خیلی واقعی بود و ملموس.

"ولی به جای غصه خوردن دارم تلاش میکنم حس عاشقانه ی بهتری منتقل کنم به آقای دکتر"
من تحسینت می کنم.عاشق که باشی برای خستگیش هم راهی پیدا می کنی .فقط باید عاشق واقعی باشی که هستی مهربونم

سلام به روی ماهت
ممنونم از حرفای دلگرم کننده ت
ممنونم از این حس مثبتت
منم تازگی اینستا را دوست ندارم
فقط دوست دارم به عنوان یک آلبوم خاطرات ازش استفاده کنم به طور شخصی... نه بیشتر

آلوچه چهارشنبه 22 خرداد 1398 ساعت 08:14

خدا رو شکر که هنوز هستند چون تو. یکی یه دونه ای تیلو جان

سپاسگزارم از این تعریف زیباتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد