روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

شنبه خردادی

سلام

روزتون بهار

بهار داره ته میکشه

این جرعه های آخر را بیشتر مزمزه کنید... هرچند خرداد همیشه میره به استقبال تابستان و بیشتر حال تابستانی داره تا بهاری

این روزهای آخر ماه رمضان را هم بیشتر مزمزه کنید... حال سحر و افطار را ... حال دعا و مناجات ... حال خوش لحظه های اجابت را

پنجشنبه و جمعه را هم استراحت کردم و هم به کارهای متفرقه رسیدگی کردم

هم خوش گذروندم ... هم عبادت کردم ... هم کلی کمک مامان و بابا کردم

برای باکس های سبزی پشت بام سایه بان درست کردیم

کلی قلمه ی تازه از گلهای تراس گرفتم و قلمه های ریشه دار را توی خاک گذاشتم

خوشمزه های خوش رنگ درست کردم

کیک درست کردم و اصلا مثل همیشه عالی از آب در نیومد... خیلی هم بد شد... ولی بازم عطر کیک سیب پیچید تو خونه

کمدم را مرتب کردم

پرده ی اتاق مامان را خودم دوخته بودم و یه اشکالی داشت باز کردم و درستش کردم و دوباره نصب کردم

با یک دوست قدیمی گپ زدم

به یک دوست تازه کلی ایده ی تازه دادم

از دست خاله کلی حرص خوردم

خیالبافی کردم

جز های قرآنم را یکی یکی جلو بردم

دعاهای مفاتیحم را کوچولوکوچولو زمزمه کردم

با پدرجان دوچرخه ی مغزبادوم را سرویس کردیم و دوساعتی نشستیم تو کوچه تا بتونه دوچرخه سواری کنه

با فندوقک شیرین کلی بازی کردم

با آقای دکتر تلفنی حرف زدم و کلی بهم دیگه غر زدیم و کلی عاشق تر شدیم و کلی برای هم نقشه کشیدیم

یه قرار خرید خواهرانه برای دوشنبه برنامه ریزی کردیم

و کلی کارهای کوچولوی حال خوب کن دیگه... 




پ ن 1: مشکلات و غصه ها هستند... نمیشه بیخیالشون شد ... ولی میشه خیلی هم سخت نگرفت

پ ن 2: پدرجان به لطف پروردگار و دعاهای شما دوستای خوبم ، از شر گرفتگی رها شدند و حالشون خیلی خیلی بهتره

پ ن 3: مامان جان خیلی پاشون بهتره و همه چیز رو به بهبود هست ، فقط باید میرفتیم استخر که من اصلا براش وقت نداشتم

پ ن 4: مشکلات مالی میگذرن... مراقب حال دلمون باشیم

پ ن 5: دلم مسافرت میخواد

نظرات 16 + ارسال نظر
الی شنبه 11 خرداد 1398 ساعت 12:04 http://elhamsculptor.blogsky.com/

منم دلم سفر میخواد یه جای خیلی دور
فارغ و رها از همه چیز

اوهوم یه سفر طولانی و دور
بدون دغدغه

چیکسای شنبه 11 خرداد 1398 ساعت 12:08 http://havali38.blogfa.com

عههه تیلو تیلو جونم قبول نیست اینایی که نوشتی کار یه هفته هست چطوری دو روز انجامش دادی اخه ادم انقدر پرانرژی (بزنم به تخته ماشالا)


دوست جان میدونی که تیلوتیلو کلا آرام و قرار نداره که ... همش باید یه کاری بکنه

جزر و مد شنبه 11 خرداد 1398 ساعت 12:22

این استقلال و روحیه ی خوب و پر تلاشتون رو خیلی دوست دارم


بهم لطف دارین

لاندا شنبه 11 خرداد 1398 ساعت 14:50

خدا رو شکر که حال بابا خوبه.
وای گفتی دوچرخه، ذهنم رفت پیش دوچرخه سواریای بچگی. یادش بخیر
عاشق این رسیدگی هات به گل و گلدونا هستم. همیشه شاد و سرزنده باشی الهی

بله خدا را شکر خیلی خیلی بهترن
اره واقعا یادش بخیر
منم کلی دوچرخه سواری میکردم تو بچگی
متشکرم لاندای عزیزم

قلب من بدون قناب شنبه 11 خرداد 1398 ساعت 16:08 http://daroneman.blog.ir

خوب از آخر بیایم اول
مشکلات مالی این روزها به من یکی خیلی فشار میاره تیلو
نه تنها باید حساب شده خرج کنم بلکه تمام نقشه هایی که برای خودم داشتم یکی یکی دود میشه
پولی که بابا زحمت کشیدن برای سفر واریز کردن خرج دکتر و سی تی و ... شد و تازه هنوز داستان ادامه داره

باید روحیمون رو حفظ کنیم درست میگی مشکلات همیشه هست

وای خدا یعنی عشق کردم با این کارهایی که برای مغز بادوم میکنی
خدا برای هم حفظتون کنه

خداروشکر مامان بابا بهتر هستن... الهی همیشه خوب باشن

الهی خداوند به هممون کمک کنه در این روزهای سخت
سپیده جان امیدوارم که سالم و تندرست باشی بقیه ش فدای سرت
پول دوباره جور میشه
متشکرم

فندوقی شنبه 11 خرداد 1398 ساعت 16:36 http://0riginal.blogfa.com/

سلام نفس. این که میگن از ه انگشش یه هنر میچکه تویی ها
الهی حال دل خودت و خانوادت همیشه خوب باشه و تنتون سلامت باشه.چه تعطیلات مفیدی داشتی و چقدر کار کردی زبون روزه هزار ماشالله. آفرین من بهت افتخار میکنم.

سلام عزیزدلم
اوه اوه اونم چه هنری
کیکی پختم که نگو... افتضاح
فدای محبتت بشم
چقدر تو خوشبین و مهربونی

سعید شنبه 11 خرداد 1398 ساعت 20:02 http://www.zowragh.blogfa.com

دختر عموجان سلام
اون رنگ ها که گفتم طرح های خیلی متنوعی داره
حتی طرح کاغذ دیواریم داره یعنی قشنگ شکل کاغذ دیواری میشه
یه سرچ بکن یا یه پرس و جو بکن گمونم بپسندی
این حال تو رو فقط بستنی عالی قاپو میتونه خوب کنه
تاماااممممم

پسرعموجان سلام
یه کم با دقت کامنت منو بخون عزیزدل
میدونم خیلی طرح و مدل داره ... خیلی هم زیباست
ولی وقتی ما هنوز سه ماه نیست رفتیم تو خونه ی نو ... و تازه رنگ و کاغذ دیواری و دیزاین کردیم خیلی عاقلانه نیست که من دوباره الان بیام کاغذ دیواری ها را بکنم و دوباره از اول یه طرح تازه بزنم....
اخ اخ
برنامه بزارم برای بستنی عالی قاپو به یاد پسرعمو

سعید شنبه 11 خرداد 1398 ساعت 20:17 http://www.zowragh.blogfa.com

بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید
بهار رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت

تو وقتیم قراره استراحت کنی بازم کلی کار میکنی
واقعا ازت میخوام تو همین روزای باقی مونده ی رمضان منو از دعاهات فراموش نکنی

این کارا به نظر من استراحت هست
تجدید قوا هست
استراحت که این نیست که بستری بشیم تو رختخواب
وقتی با ریتم ملایم داریم به گل و گیاهمون رسیدگی میکنیم استراحته
وقتی موزیک گذاشتم و دارم آشپزخونه را مرتب میکنم و برای خودم خیالبافی میکنم استراحته
وقتی میریم پشت بام سایه بون درست میکنیم برا باکس های سبزی و با پدرجان کلی کیف میکنیم خودش استراحته
به نظر من استراحت واقعی اون هست که کاری را با فشار و خستگی انجام ندی... استراحت واقعی رهایی ذهن هست

امیر شنبه 11 خرداد 1398 ساعت 23:02

با سلام
خواندن وبلاگ ات برام یکی از برنامه هام شده پنجشنبه و جمعه که نیستی انگار گم‌شده ای دارم و منتظرم زودتر شنبه بیاد و دوباره خواندن وبلاگ شروع بشه و اگه توانی و حوصله ای باشه پیامی بزارم . نمیدونم چرا مثل بقیه نمی تونم پیام کوچولو موچولو و شسته رفته بزارم . با اینکه ادبیات خوانده ام اما انگار تو قسمت ایجاز و اختصار ناتوان هستم بگذریم
شما بهار را لحظه به لحظه اش راچشیده اید و مزمزه کرده اید و همچنین رمضان و حلاوت دعای افتتاح سحری را چاشنی شیرینی روزه داری نموده ای و با طعم دلنشین جز خوانی به صیقل دادن روان خود می پردازی . و خوش به حالت که تمامی لحظاتت را با برنامه میگذرونی . من جدول حل می کنم گاهی شده دو سه ساعت گیر جدول حل کردن بودم و از کلی کارها عقب افتاده ام خصوصا نماز ظهر و عصر را گاهی دم دمای غروب با کسالت و تند تند خوانده ام و نه تنها آرامش برام نداشته بلکه از خودم نیز تنفر پیدا می کنم . که چرا این همه کاهلی می کنم در مورد این فریضه .
به هرحال برایتان آرزوی خاله شدن عمه شدن مامان شدن مامان بزرگ شدن را می نمایم . میخام کلکسیون کامل بشه

سلام به شما دوست خوب
چقدر ذوق کردم از تعریفت... هرچند من چیز خاصی نمینویسم و این از لطف شما نسبت به من هست
جدول حل کردن که کلا عشقه... ورزش ذهنه ... کیف میکنم باهاش... یادمه چند سال پیش خوره ی جدول بودم ... عشقم بود این کار ... چند سالی هست جدول گیرم نیومده... الان که گفتی هوس کردم
در ضمن به نظر من همه اینها از نگاه آدم هست ... که چطوری به قصه نگاه کنی... من همیشه نماز سروقت نمیخونم خیلی وقتا دیر میشه ولی تو دلم قضیه این شکلی هست من نماز را وقتی میخونم که دلم برای خدا تنگ میشه و اینکه دوست ندارم به اجبار بخونم پس اگه دم غروب هم عشق بازی کنم با خدا حتما خدا هم اونموقع دلش برای صدای بنده ش تنگ شده بود
گاهی هم تند تند میخونم
گاهی با بی حالی میخونم
حال آدمیزاد هیچوقت یکسان نیست
پس خرده نگیر به خودت و خداوندی که ما را خلق کرد به حال ما آگاه هست
میدونه که ما انسانیم ... میدونه که حالمون یکسان نیست
به هیچ کاری خودت را اجبار نکن ... برای همینه که میگم خیلی از کارها برای من عین استراحته... کارهای اجباری آدم را دلزده میکنند
متشکرم از آرزوی خوبت... بعید میدونم به ایجاد این کلکسیون برسم... ولی فکر کردن بهش هم لذت بخش بود... متشکرم

روشن یکشنبه 12 خرداد 1398 ساعت 04:04

خداروشکر
بیا شمال ^_^
الان وقت صید ماهی هاست:)

چقدر دلم خواست
دیدن مناظرش هم کیف خاص خودش را داره

مهدی یکشنبه 12 خرداد 1398 ساعت 09:33

انقدر از گل و گلدون هات تعریف می کنی که هی آدم دوست داره بیاد و خودشو بین اون گلدون ها مهمون یه عصرونه بکنه

تشریف بیارین قدمتون روی چشم من
صبحانه هاش هم بینهایت عالیه...
من کلا مهمون دوست دارم
نمیزارم بهتون بد بگذره

سعید یکشنبه 12 خرداد 1398 ساعت 09:38 http://www.zowragh.blogfa.com

و به خاطر سلامتی مادر و پدر بزرگوارت بی نهایت خوش حالم و خدارو شکر میکنم
الهی سایه شون تا همیشه رو سرتون باشه

متشکرم پسر عموجان
الهی آمین
امروز نوشته ی باران منو چنان برانگیخت که اشکام تمومی نداشت
کاش خداوند نگهدار پدرو مادرهای خوبمون باشه
الهی که سایه شون بر سرمون مستدام باشه

سعید یکشنبه 12 خرداد 1398 ساعت 11:09 http://www.zowragh.blogfa.com

دختر عموووووووووووووو
مگه خودت نگفتی تصمیم گرفتم اتاقمو رنگ بزنم؟؟؟؟
شاید گفتی دفتر کارمو
نمیدونم بهرحال خواستی یه جا رو رنگ بزنی
منظورم اینه که اگه یه قسمت از دیوار کاغذ دیواریه لازم نیست اونا رو بکنی
میشه بقیه ی دیوارا رو رنگ بزنی به همون طرح کاغذ دیواری

خب برای همین بهت گفتم دقیق بخون پست را
گفتم فندوق از بازی پرده در باد خوشش میاد... میخوام یه چیزای کاغذی رنگی رنگی درست کنم بزنم در مسیر باد تا رقص باد و کاغذ برای این کوچولو دلچسب تر بشه
بعد شما هی توصیه دیوار و رنگ و نقاشی دادی
جناب پسر عمو ... یک گلدان گل بخر بیا خونمون... رفتیم خونه نو ... یادت هست... برای عید... همه چی تو این خونه نو هست... جناب پسرعمو... به نظرت چقدر اتاق من شلوغ و اعصاب خرد کن میشه یه ور کاغذ دیواری یه ور طرح و مرح؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا با دختر عموی خود این کار را میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سعید یکشنبه 12 خرداد 1398 ساعت 11:11 http://www.zowragh.blogfa.com

راستی رفتی بستنی عالی قاپو مشغول زامبی منی اگه یه گاز گنده از بستنی به یاد من نزنی
چون پیشنهادشو من دادم
گنده باشه ها خیلی گنده باشه

من اصلا گاز کنده به بستنی نمیزنم... چون میرم از اون کاسه حصیریا سفارش میدم ... بعدشم چه کاریه... زشته... میتونه شش تا گاز کوچولو را بپذیریم ولی گاز گنده به بستنی ... اونم تیلو....؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یه دوست یکشنبه 12 خرداد 1398 ساعت 18:16

تیلو جان میشه لطفا اسم اون برند کفش رو که برای مادر خریدید و راضی بود رو بهم بگید( برای مادرم که پادرد و زانو درد داره میخوام )

اول بگم که ما رفتیم یک جایی که پای مامان را اسکن و اینا کردند و مشکلی از لحاظ کف پا و انگشتان نبود... چون کسایی که این مشکل را داشته باشند کفش خاص نیاز دارند.. یادم نیست اسم مرکزش چی بود
ولی اون برندی که ازش کفش خریدیم و مامان خیلی راضی بودند اگه اشتباه نکنم فلو بود

دنیاست و کاریش نمیشه کرد
إن شاء الله حل بشه

ممنون از انرژی خوبت
انشاله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد