روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

اول هفته خردادی

سلام

روزتون شاد


من همیشه شنبه ها دلم یه عالمه خواب میخواد

دیگه امروز که جای خود داره

پنجشنبه حسابی کمبود خوابم را جبران کردم ... بعد از سحر خوابیدم و تا ساعت 10 صبح از جام تکون نخوردم

10 هم پاشدم و دوتا تلفن زدم و دوباره برگشتم تو رختخواب و تا ساعت 4 بعدازظهر خوابیدم... والا خودم متعجب شدم

4 بیدار شدم و دیدم مامان و بابا دارن باقالی تمیز میکنند... چه کار سختی... از همون موقع مشغول شدم و تا 12 شب هم دستمون بند شد...

وسطاش فقط نماز خوندم و افطار کردم و چای و میوه و آب خوردم

جمعه صبح پرانرژی بیدار شدم ... یه دستی به سر و روی خونه کشیدم

تراس را مرتب کردم ... خاک دوتا گلدون را با پدرجان عوض کردیم

بعدم که مغزبادوم و فندوق از راه رسیدند و دیگه نگم براتون که کلا چشمام قلب قلبی بود

بعدازظهرهم یه سری زدیم خونه خاله جان و کمی خرید خرده ریز از کوثر و برگشتیم خونه

افطار و شب زنده داریهای شب قدر... هرچند برای شب زنده داری دیشب خیلی خواب آلود بودم و خیلی کم و کوچولو احیا گرفتم

تا جایی که حافظه م یاری کردم همتون را یاد کردم و از اونایی که به یادم بودند بی نهایت سپاسگزارم




پ ن 1: یک دوستی دارم ، کلا هر وقت کار داره یاد من میفته

یعنی محاله پیام بده و یه کاری نداشته باشه

حالا نه کار غیرممکن و سخت و طاقت فرسا... ولی بهرحال کار داره که یاد من میفته


پ ن 2: تازگی حسادتهای مغزبادوم به فندوق را حس میکنم... هرچند ما سعی میکنیم رفتارمون درست باشه...


پ ن 3: پدرجان صبح با یه کمردرد شدید بیدار شدند، چند روز بود تو کتفشون درد میکرد... رفتند پیش یکی از این شکسته بندهاو ماساژ ... ولی امروز خیلی درد داشتند و فرستادمشون برن کلینیک... الان دل نگرانم


پ ن 4: یکی بی نام و نشان برام مسیج زده و آدرسی که باید این روزها به دنبالش بگردم ، را بهم داده ...

مثلا فرض کنید آدرس یک بدهکار به من که خودش را سالهاست پنهان میکنه

من باید ازش متشکرم باشم، اما حس میکنم چقدر کینه و نفرت بین آدمها زیاد شده

اینطوری ازش انتقام گرفته؟؟؟؟؟


پ ن 5: دیشب یه یکی از لایه های پنهان اخلاقم که اصلا خوب نیست پی بردم

تصمیم گرفتم تا سال بعد شب قدر، این اخلاق را عوض کنم و حتما حتما این رذیلت اخلاقی به فضیلت تبدیل بشه


پ ن 6: احساس کردم خیلی درهم و پراکنده نوشتم: ازتون معذرت میخوام

نظرات 13 + ارسال نظر
لاندا شنبه 4 خرداد 1398 ساعت 10:55

به به چه خوابی بوده 5شنبه. عااالی. اصلا آدم روزه دار باید همینجوری بخوابه.
از این برنامه های یه ساله ی بهبود اخلاق خیلی لذت میبرم. آفرین
پراکنده نویسیت رو هم دوست داریم دختر جان

خوابش عالی بود
والا اینا که اینطوری میخوابن کلا نصف رنج روزه داری را هم متحمل نمیشن
باید از این برنامه ها داشته باشیم ... برای هممون لازمه
شما به من همیشه لطف داشتی و داری

لاندا شنبه 4 خرداد 1398 ساعت 10:55

به به چه خوابی بوده 5شنبه. عااالی. اصلا آدم روزه دار باید همینجوری بخوابه.
از این برنامه های یه ساله ی بهبود اخلاق خیلی لذت میبرم. آفرین
پراکنده نویسیت رو هم دوست داریم دختر جان


منم این دوبار دوبار نوشتن نظراتت را دوست دارم

هدی شنبه 4 خرداد 1398 ساعت 13:45

سلام بر تیلوی گل و دوست داشتنی

این شنبه خیلی خوب بود شروع کاری ساعت نه صبح بود کاش همیشه نه صبح بودیم تا سه عصر
گاش اصلن نه صبح بودیم تا یک این تایم بهتریه
البته شما خودتون صاحب کار هستید فرق داره
پ. ن یک بازم خداروشکر مشکل گشا هستی براش
پ.ن2: این حسادتها طبیعی هست باید مدیریت بشن تا برانگیخته نشه بیشتر سعی کنید مغز بادوم مرکز توجه باشه ازش نظرخواهی کنید یا قصه کودکیش براش بگید چقد مهم بوده همیشه کم کم با بزرگ شدن فندق باهم دوست میشن
پ.ن3: خدا شفا بده چی شد پدربهتر هستن
پ.4>دمش گرم خخخ واقعن کینه تا چه حد
پ.5: لایه پنهان اخلاقت چی بوده یعنی تیلو با اینهمه خوبی و پاکی باورم نمیشه لایه پنهان هم داشته باشی که خوب نباشه

سلام بر دوست جان خودم
کلا تایم کاری خوبه صبح تا ظهر باشه و تمام
من که از صبح تا شب گیر هستم چی بگم
1- لطف داری بهم مشکل گشای اصلی خداونده
2- خیلی هوای این کوچولو را داریم ولی بازم یه چیزایی را حس میکنه و حسودی میکنه
3- الهی آمین
4- خیلی حس بدی داشت
5- همه دارن از این لایه ها باید مراقبشون باشیم

فرشته شنبه 4 خرداد 1398 ساعت 14:39 http://femo.blogfa.com/

اصلا روایت داریم شنبه رو تعطیل کنین بخوابین
مگه چقدر باقالا بود پسر من عاشق باقالی پلو هست
دوستتون از خوبی بی حد شما آگاهه
تازگی یه نی نی به جمع ما هم اضافه شده حسادت خواهر ش واقعا همه رو از پا انداخته چون فاصله سنی خیلی کمی دارن دختر بیچاره خیلی ناراحته
انشاللا مشکل خاصی نیست وپدرجان همیشه سالم وسرحال باشن
منم دیشب فکر کردم حسابی خراب کردم وباعث ناراحتی یکی شدم ولی نزدیک های صبح اون فرد بهم گفت که کاملا حق دارم وخیالم راجت شد

چه روایت نیکویی... به به
خیلی نبود ولی باقالای بومی بود از این ریزها و خیلی زمان برد
شماها به من لطف دارید وگرنه منم عین همه شماهام
اخیش این حسادتها برای کوچولوها سخته
انشاله که هیچوقت موجب ناراحتی کسی نشیم و حواسمون به رفتارهامون باشه
این نشان دهنده این هست که شما هم دقیق و حساس هستی به رفتارهات ...

لیلی شنبه 4 خرداد 1398 ساعت 15:01

بعلههههه پراکندگی نوشتن قابل چشم پوشی است اما از اقای دکتر ننوشتن هرگزززززز


میدونی دوستایی که هوای عاشقانه های آدم را دارن گلی هستند از گلهای بهشت

مخمور شنبه 4 خرداد 1398 ساعت 15:07

سلام تیلو
می خواهم مطلبی بنویسم امیدوارم کمی فرهنگ سازی شود و سوه برداشتها و سوء تفاهم ها برطرف شود
به عنوان یک شاغل در صنعت لبنیات که سالهاست در این حوزه مطالعه می کنم و در روز با صدها نفر صحبت می کنم این مطلب را می نویسم
چرا عامه مردم فکر می کنید در صنعت بلایی سر شیر می اوریم
یا ایها الذین امنوا
شیر از بهترین و صنعتی ترین دامداری ها با تکنولوژی روز وارد کارخانه می شود با پیشرفته ترین دستگاهها میزان چربی شیر ورودی و بار میکروبی شیر اندازه گیری می شود تا از سلامت شیر و دام اطمینان حاصل شود
سپس شیر وارد دستگاه پاستور یا استریل می گردد و فرآیند پاستوریزه کردن یعنی دمای 80 درجه به شیر داده می شود تا میکروبهای بیماری زای شیر کشته شود و شیر در بطری کاملا تمیز بسته بندی گردد
یا اینکه شیر در کمتر از 2 ثانیه دمای بین 135 درجه یا 140 درجه ببیند به طور غیر مستقیم تا استریل گردد و هم میکروبهای بیماری زا و هم غیر بیماری زای شیر کشته شوند و بعد هم در پاکت های تتراپک که ضد نور و اکسیژن هستند بسته بندی می گردند
حالا چرا فکر می کنید ما از شیر چیزی کم می کنیم یا بلایی سر شیر می آوریم که می گویید شیر پاستوریزه کیفیت ندارد ...

سلام بر دوست خیلی خیلی خوبم
از روشنگری شما بی نهایت سپاسگزارم
ولی من با گوشهای خودم از دکتر فیزیوتراپ مامان شنیدم که میگفت من از منبع موثقی خبر دارم که به شیرهای پاستوریزه ، وایتکس اضافه میشه.... و با توجه به اینکه کره و سرشیر این شیرها گرفته میشن ارزش غذایی خاصی ندارند...
اخه اگه شما یک لیوان شیر گاو بومی را بخرید و یک لیوان شیر پاستوریزه را هم کنارش بگذارید کاملا متوجه میشید که طعم و غلظتشون خیلی خیلی فرق داره

به نظرم بیا و جوابگو باش
شاید این روشنگری برای همه ی ما لازم باشه

مخمور شنبه 4 خرداد 1398 ساعت 19:43 http://mastoori.blogfa.com

یا ایها الذین امنوا
مجددا یادآوری می کنم در صنعت به هیچ عنوان به شیر آب اضافه نمی شود
اصافه کردن اب اولین ضررش متوجه مالک کارخانه است
چون پلیت دستگاه پاستور می سوزد و سوختن پلیت یعنی یک ضرر بسییییییییار هنگفت
شیر خودش ۸۷ درصد اب است و ۱۳ درصد باقی مانده شامل چربی قند پروتئین و املاح معدنی چون کلسیم است که به جمع این ۱۳ درصد روی هم می گویند ماده خشک که در بعضی محصولات از جمله بسته بندی پنیر در قسمت ترکیبات نوشته می شود مثلا حداقل فلان مقدار ماده خشک دارد
از آن جایی که نگهداری شیر در صنعت سخت است و گاوها تعطیلی ندارند و هر روز شیر می دهند شیر را در دستگاه خشک کن ریخته تا ۸۷ درصد آب ان خشک شود و ماده خشک ان که مردم عامه به ان شیر خشک می گویند برجا می ماند

دوست جان چطور ممکنه...
میشه مارک اون شرکتی که مطمئنی را بگی... من خیلی بعید میدونم
اخه از لحاظ طعم هم بی نهایت فرق دارن

الی شنبه 4 خرداد 1398 ساعت 21:31

امسال شب قدری حس نمیکنم
حتی توان دعا خوندن هم ندارم، دعا هم با خودم اینجا ندارم ...خستگی بهم اجازه نمیده
دعا کن تیلو جان برای همه برای وطنمون برای اینکه ظلم ظالم از سر هممون کم بشه برای اینکه حال مردمم خوب شه
حال منم...

الی جان شب قدر اون شب تحول در درون ماست
شب قدر و دعای ما ، همون خیری هست که برای دیگران میخواهیم و از دلمون میگذره
لازم نیست که صرفا به مسجد بریم و اعمال خاصی به جا بیاریم ... شاید گاهی همون توجهی که داریم و دعایی که میکنیم و نوری که به قلبمون میتابه خودش بهترین باشه... همیشه حال آدم یکسان نیست... چه بسا تو بهتر از همه ی ما شب قدر را دربیابی


من دعاگو هستم اگه قابل باشم

سعید شنبه 4 خرداد 1398 ساعت 21:37 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عمو جانم
خوبی؟
طاعاتت قبول
انشالا تو شب زنده داریات منم یاد کرده باشی
تو هر چقدرم که پراکنده بنویسی بازم من میخونم تا تهش
برای پدر جان آرزوی سلامتی میکنم
انشالا که چیزی نیست اما کمر درد پدر رو جدی بگیرین چون سن ایشون بالاست ممکنه چیز مهمی باشه
از آقای دکتر چه خبر؟
قرار عاشقانه نزدیکه انشالا؟

سلام پسرعموجان
میشه آدم پسرعموی خودش را یادش بره؟
وای متشکرم که پراکنده نویسی های منو دنبال میکنی... شرمنده ام
ممنون ... ولی پدرجان من که سنی ندارن... خیلی هم جوان هستند ... اینطوری بگی آبمون تو یه جوب نمیره ها....
خدا را شکر آقای دکتر هم خوب هستند و کلا یه قولی دادند و منو خوشحال کردند و رفتند دنبال زندگیشون... حالا ایا چی قراره پیش بیاد

محسن از دنیای دوست داشتنی شنبه 4 خرداد 1398 ساعت 23:18

کلن شنبه ها رو ما میگیم شمبه گشا....
من جزو یاری حافظت بودم؟ :| شاید خدای شما وجود داشته باشه :(

ما که شنبه ها باید پر انرژی بیایم سرکار
بله که بودی وهستی .. برات بهترینها را آرزو کردم ... از خدا برات خواستم که به هرچی میخوای برسی

ریحانه یکشنبه 5 خرداد 1398 ساعت 02:55

همه پستت یه طرف اون ادم بی نام و نشان یه طرف ...

فکر منم مشغول کرد

لاندا یکشنبه 5 خرداد 1398 ساعت 13:40


تقصیر این بلاگ اسکایه. هی میگه کد وارد شده نادرست است. من دوباره کد رو وارد می کنم و ارسال رو میزنم، ولی نگو که دفعه قبلی هم ثبت شده بوده


کلی از دستت خندیدم دختر جان

لاندا یکشنبه 5 خرداد 1398 ساعت 13:40


تقصیر این بلاگ اسکایه. هی میگه کد وارد شده نادرست است. من دوباره کد رو وارد می کنم و ارسال رو میزنم، ولی نگو که دفعه قبلی هم ثبت شده بوده
بازم همین شد فکر کنم دفعه قبلی ثبت شده ولی الان میگه دوباره کد رو وارد کنید

دقیقا همین کار را کرده
بلاگ اسکای هم بلاگ اسکای های قدیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد