روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزم شروع نمیشه

سلام

روزتون نیلوفری


گفتم نیلوفری یاد این رنگ سال افتادم

این رنگ مرجانی که امسال مد هست را خیلی خیلی دوست دارم

نه که بگم امسال عاشقش شدما.... همیشه دوستش داشتم و دارم ... کلا تم صورتی از کمرنگ تا پررنگ را خیلی خیلی دوست دارم



امروز یه روز نسبتا شلوغ دارم

شکر خدا

میدونید وضع کار و کاسبی چندان تعریفی نداره و همین که یه مقدار کار داشته باشم ، شکرگزار پروردگار هستم

امروز چند تا سفارش خوب دارم

از اون سفارشا که باید با مقوا و رنگ و طرح دست و پنجه نرم کنم و حسابی حال دلم خوب میشه

اما از صبح که اومدم دور خودم میچرخم و هنوز دست به کار نشدم

علتش ؟؟؟؟

من تا آقای دکتر زنگ نزنه و صداش را نشونم انگار روزم شروع نمیشه

روزایی که کله سحر زنگ میزنه و صداش را میشنوم ، کلا میشم بمب انرژی

از کله سحر روشن میشم و تا شب هم خاموش نمیشم

ولی روزایی که مثل امروز تا این وقت روز هنوز زنگ نزده ... من هی بی حوصله و بی حوصله تر میشم و دور خودم میچرخم

خب این چه کاریه عزیزدلم... خورشید من ... طلوع کن دیگه



شماها نزدیکتون از این جدول های پیاده رو که داخلش شمشاد هست دارید؟

بهتون توصیه میکنم یکی دو شاخه از این شمشاد را بچینید (سایزش متناسب با گلدونی که در نظر دارید) ...

بیارید بزارید توی گلدون روی میزتون

اگه مثل من خیلی شنگول و منگول هستید چند تا شکوفه ی کوچولو با کاغذ رنگی هم براش درست کنید و بهش وصل کنید

ببینید شما هم اندازه من حال دلتون رنگی رنگی میشه ؟





پ ن 1: مغزبادوم برای آخر هفته هی برام نقشه میکشه و زنگ میزنه و به اطلاعم میرسونه

خبر نداره که .... و من موندم چطوری از دست این کوچولوی دوست داشتنی فرار کنم



پ ن 2: هر روز صبح که بیدار میشم و برای یه خرید کوچولو میرم بیرون حس اصحاب کهف را بهتر و بهتر درک میکنم



پ ن 3: هرچی کتاب اضافه و تکراری تو کتابخانه ام داشتم جمع کردم تا بدم آقای دکتر ببرن بزارن کلینیک ...

مراجعین هم سطح مطالعشون بره بالا

بعد که نگاه کردم دیدم هرچی کتاب مذهبی بود از تو کتابخونه ام جمع شده

باید بیشتر مراقب مذهبم باشم؟

نظرات 5 + ارسال نظر
رسیدن دوشنبه 26 فروردین 1398 ساعت 10:22

خسته نباشی. یه روزایی همینه هرکار میکنی موتورت روشن نمیشه .وصفت از اطرافت همیشه زیباست احسنت به تو

وای گفتی
موتور من هر روز نیاز به یه هندل حسابی داره

مهربانو دوشنبه 26 فروردین 1398 ساعت 16:01 http://baranbahari52.blogsky.com/

سلام به روی گل و نیلوفریت
تیلو جان من نهایتا" تا ده و نیم یازده صبح طاقت میارم اگه نفس زنگ نزنه زنگ میزنم میگم تو حساب نمی کنی کارای اداره مونده من باید انجامش بدددم؟؟
خوب زنگو بزن دست و دلم بره سمت کار دیگه

از این شمشاد ها بکارم خودش ریشه میده ؟ نیاز نیست بذارم تو اب اول ؟؟
بعدشم من همه ش فکر آدمای مسن و پر سن و سالم .. میگم طفلکی ها میرن خرید خوبه سکته نمی کنن ما که خیلی هم قدیمی نیستیم احساس سکته بهمون دست میده
و در انتها " دوستت دارم تیلوی انرژی مثبت"

سلام دوست جان عزیز
اخ اخ منم طاقتم زود تموم میشه
من خودم بهش میزنم و کلی هم غرغر میکنم

مهربانو جان بد توضیح دادم
ببین شمشادها را میچینم و میزارم تو گلدان پر از آب... پارسال ریشه داد ولی من دیگه نکاشتمشون ... مدتها (نزدیک به دوماه همینطوری سرحال توی آب باقی میماند)
دل به دل راه داره میدونستی ؟

بهامین دوشنبه 26 فروردین 1398 ساعت 16:03 http://notbookman.blogsky.com

سلام تیلو جانم
همه روزات رنگی رنگی و قشنگ*.*
به آقای دکتر این‌نکته بگید که هر روز زودتر بهت زنگ بزنه:)
چه اشاره به جایی داشته،فکر کنم حکایت چون اصحاب کهف داشتن برای همه اینروزا پیش میاد ،موقع خرید رفتن.

سلام به روی ماهت
والا من بهشون میگم ... کو گوش شنوا
اره والا... اصحاب کهف هم اوضاعشون بهتر از ما بود

نل دوشنبه 26 فروردین 1398 ساعت 18:53

اون روز یکی گفت:مگه شمشادها گل میدن؟؟؟؟؟؟؟؟
و من تعجب کردم که مگر میشه نزدیک ۳۰سال عمر کنی و ندیده باشی شمشاد گل میده...بعد فهمیدم ی سری چیزها اینقدر عادی شده که افراد نمیبینن...
چه کار قشنگی.گل کاغذی ساختی
قشنگتر از اون کتابهاست ک میفرستی.من نمیتونم کتاببه کسی ببخشم.خیلی عاشق کتابهامم
قشنگتر از اون پنجشنبه است

حالا مگه واقعا شمشادها گل میدن؟
من که تا حالا گل شمشاد ندیدم
جلوی دفترم هم یه عالمه شمشاد دارم ولی گل دادنشون را ندیدم ... شاید گونه های مختلف دارن
من قبلا به بونسای مامان هم گل کاغذی وصل میکردم و هرکی میدید کلی خوشش میومد
منم عاشق کتابم... و خیلی خسیس تو دادن کتابهام... نمیدونم چرا از اینهمه کتاب یهو دل کندم
پنجشنبه را عشقه....

هفت دقیقه دوشنبه 26 فروردین 1398 ساعت 20:39 http://7min.blogsky.com

توی کلینیکم بذارن کسی نمیخونه که حال پدرش چطوره ؟
اگه اخر هفته نمیخوای مغزبادومو ببینی بهش بگو الکی دلش خوش نشه :(

خودشم میدونه که کسی نمیخونه ولی برای دکور که خوبه
من آخر هفته ی بدون مغزبادوم را اصلا نمیشناسم... میبینمش اما با کمی تاخیر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد