روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

صدای گنجشک ها هنوزم برام تازگی داره

سلام

روزتون باشکوه



این حس و حال آرام بهاری در کوچه ی ما ستودنیه

همچین سکوتی حکم فرماست که باورتون نمیشه ....

گنجشک ها با شیطنت دنبال هم پرواز میکنند و آواز میخونند و این تنها صدایی هست که شنیده میشه

صندلیم را میکشم عقب و پاهام را میزارم روی زیرپایی و دست به سینه رو به پنجره های بلند می نشینم و فقط نگاه میکنم

به سبزی پر پشت باغچه رو برو

به تلاش مورچه های کف پیاده رو

به عابری که یک کاکتوس خوشگل دستش هست و با لبخند داره با خودش خیالبافی میکنه

به بازی نو و سایه روی درخت کوچولوی باغچه

به دختر کوچولوی همسایه که سلانه سلانه بدون حرف و سخن داره دنبال مامانش به سمت مهدکودکش میره

به این هوای بهاری ناب

زندگی چی میتونه باشه جز همین ثانیه ها که آدم خودش را در آغوش خدا میبینه؟




آقای دکتر دیشب نوبتشون بود پیش پدرشون بیمارستان بمونن

شب سختی را گذروندند

برعکس همه زمانهایی که اگه آقای دکتر شب جایی باشه که نتونه بخوابه منم به طبع نمیخوابم و باهاش همراهی میکنم ، خیلی زود به خواب رفتم

و صبح خیلی دیر بیدار شدم ... البته که شب خیلی سختی را گذرونده بودند

کلا شبهای بیمارستان خیلی کشدار و بی پایانه

خداوند به همه مریضا لباس عافیت بپوشانه



پدرجان صبح زود بیدار شده بودند و دلتنگ فندق کوچولو بودند

میگفتند تو خواب انگار صداش را شنیدم

این کوچولوهای دوست داشتنی ، دل آدم را با خودشون میبرن



دیشب را با کلی مهمون و مهمون بازی سپری کردیم

بعدش هم به جمع آوریهای بعد از مهمون

من هنوزم یک سری از عادتهای قدیمی را تو مهمون داری دوست دارم

میشینم کنار مهمون و براش میوه پوست میگیرم

از تعارف کردن به مهمونا خوشم میاد

دوست دارم چای خوشرنگ با زعفران درست کنم

یواشکی یه دونه هل هم میندازم داخل چای

بعد از رفتن مهمونا هم با وسواس بشقابهای پذیرایی را میشورم و خشک میکنم

کارد و چنگال ها را حتما با دستمال برق میندازم

نمک پاش ها را چک میکنم که پر باشن

من هنوز هم مهمان را خیلی خیلی دوست دارم

(این هنوز هم که میگم بابت این هست که خونه ما رفت و آمد زیاده و خواهرها مثل من این حجم رفت و آمد و مهمون را دوست ندارن)





پ ن 1: بعد از عید که میشه همه یه جورایی نو نوار میشن

لباسهای دخترکوچولوی همسایه دلم را برده

و البته رنگی رنگی بودن مامانش ...



پ ن 2: لطفا برای آقای دکتر و پدرشون دعا کنید



پ ن 3: برام نوشته : چند وقته بهت نگفتم دوستت دارم؟

برام مینویسم : دقیقا یک دقیقه...

مینویسه : دوستت دارم...



پ ن 4: شنبه یک دسته کوچولو حسن یوسف قلمه زدم که جمعه این هفته که خاله اومد بهش بدم

با کمال ناباوری دیشب نگاه کردم دیدم چقدر رشد کرده و ریشه داده

فصل خیلی خوبیه برای مهربونی...

نظرات 7 + ارسال نظر
هدی سه‌شنبه 20 فروردین 1398 ساعت 11:13

سلام تیلو طلایی خوبی چه پست دلنشینی هیچی نمیگم که مزه پستت نره

سلام دوست خوبم
حرف بزنی به من بیشتر مزه میده دختر گل

سعید سه‌شنبه 20 فروردین 1398 ساعت 11:40 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی گلم
خوبی؟
وقتی نوشته هاتو میخونم حالم خیلی خوب میشه
بس که آدم سرزنده و شادابی هستی
میدونی از یه اخلاقت خیلی خوشم میاد
این که به یه چیزای شعف انگیز که حال آدمو خوب میکنه توجه داری که خیلیا نادیده میگیرنش
مثل بازی نور و سایه
حال خوب آدمای اطراف
گل و سبزه هرچند موقت و بهارانه باشه
عادت های خوب در مهمون داری
یه کوچولو که در سکوت دنبال مامانش داره راه میره
منم مثل خودتم این جور چیزا رو میبینم و حالمو خوب میکنه
سر وکار داشتن با گل اون هم با این همه مشغله و دغدغه
چه روحیه ی خوبی داری تو خوش به حالت

سلام بر پسرعموجان
شما خوبی؟
من که خدا را شکر میکنم و سپاسگزار پروردگارم
بهم لطف داری
میدونم که خیلی هاتون جادوی لحظه ها را بلدین و با این جادو زندگیتون را رنگی رنگی میکنید
منم سعی میکنم که معجزه های کوچولوی زندگی را با چشمای باز ببینم

مهربانو سه‌شنبه 20 فروردین 1398 ساعت 11:47 http://baranbahari52.blogsky.com/

یه پست خوندم انقدر آه و ناله بابت مشکلات معمول زندگی هامون داشت حالم گرفته شد .. به هیچ صراطی هم مستقیم نیست و متاسفانه نگاهش به زندگی خیلی تیره و تاره .. برعکسش نوشته های تو رو میخونم ، بی اختیار چشمام برق میزنه .. حالم بهتر و بهتره و زندگی رو با همه ی پیچ و خوش قشنگ میبینم چون قشنگ میبینی
دوستت دارم تیلو جان و از صمیم قلب برای اقای دکتر دوست داشتنیت و پدرشون و همه ی بیمارها دعا میکنم

ممنونم از دعاهای خوبی که در حق همه بیماران به خصوص عشق من و باباشون میکنی
تیره و تار دیدن دنیا هیچ سودی نداره ، فقط باعث میشه زندگی خودمون هر روز تیره تر و سخت تر بشه
زندگی این روزها به حدکافی سخت هست ... من سعی میکنم قشنگ ببینم

قلب من بدون نقاب سه‌شنبه 20 فروردین 1398 ساعت 15:14 http://daroneman.blog.ir

سلام خوشگلم خوبی؟
وای تیلو چقدر اصفهان مثل هر سال خوشگل شده
زاینده رود و هوای خنک و سبزی درخت ها
اصفهان دلبری شده برای خودش

شب بیمارستان خیلی سخته خدا شفا بده

کوچولو ها دل میبرن دیگه خدا حفظشون کنه

سلام به روی ماهت
امسال خوشگل تر هم شده
واقعا هوا دلبری میکنه
ممنون از دعات
الهی خداوند عزیزان همه را حفظ کنه

مهدی سه‌شنبه 20 فروردین 1398 ساعت 19:44

فقط "پ ن3"
دوست داشتن هاتون همییییشگی

کیهان چهارشنبه 21 فروردین 1398 ساعت 07:51 http://mkihan.blogfa.com

درود
تیلو جان چقدر روان و زیبا و دلنشینمی نویسید!
سپاس از شما

ممنون دوست خوبم
بهم لطف داری

هاله پنج‌شنبه 22 فروردین 1398 ساعت 12:11

شال گفتی و کردی کبابمممم منم مشکل تو رو دارم

پس این مشکل همگانی شده
برای هممون پیش اومده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد