روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

رخوت بهارانه

سلام

صبحتون شاد و سرزنده

اونایی که منو میشناسن میدونن که بازی نو و سایه منو مست میکنه

امروز از اون روزهای آفتابی دلچسب هست که بازی نو و سایه روی گلدونهای بند انگشتی دفترم اول صبح حالم را حسابی جا آورد

با فهیمه قرار گذاشته بودیم که بیشتر آب بخوریم این شد که لیوان بزرگم را پر از آب کردم و نشستم پشت سیستم

یه نگاهی به لیست کارهام انداختم... حال انجام هیچکدومشون را نداشتم ... منم اومدم تو دنیای وبلاگستان 





پ ن 1: پدر آقای دکتر همچنان بستری هستند و هنوز موفق نشدند که عمل جراحی لازم را انجام بدن

انشاله که به سلامتی و با کمترین درد ممکن کارهاشون انجام بشه و خیلی زود برگردن سرخونه زندگیشون


پ ن 2: یکی از هیجانات دوست داشتنی برای من پیدا کردن نانوایی های جدید هست

نانوایی که تازگی میرم سروقتش ، شبها یه مدل پیتزا هم داره... و البته شیرینی های خوشمزه


پ ن 3:  به عادت هر سال چند شاخه از شمشادهای جلوی دفتر را چیدم و توی گلدانهای کوچولوی روی میزم گذاشتم

سرسبزی منو به وجد میاره


پ ن 4: کفش های تازه پام را اذیت میکنه (به اصطلاح خودمون پام را زده)

من یک جفت کفش راحت و رنگی رنگی میخوام


پ ن 5: هیاهوی گنجشکهای روی شاخه را دوست دارم


پ ن 6: همسایه مون نوه کوچولوش را با چرخش آورده تو کوچه و بلند بلند براش آواز میخونه

نظرات 10 + ارسال نظر
سعید دوشنبه 19 فروردین 1398 ساعت 11:02 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عمو جون
خوبی؟
روزات بهاری و شاد
مغازه بغلی ما کفشاشو حراج زده 12900 تومن
بیا واسه تو 900 تومنشم تخفیف میگیرم 12تومن در بیاد خوبه؟

سلام به پسرعموی خوبم
متشکرم
من دیشب با گلشن صحبت میکردم (همون جین) بهش گفتم پسرعموجانم قرار شده برام کفش بخره جفتی 12، گفت وای منم میخوام ... همچین قیمتی والا نوبره... گفتم اگه دوتا بخره میتونه بیشتر هم تخفیف بگیره... حالا خلاصه مشتری ها زیاد شدند

لاندا دوشنبه 19 فروردین 1398 ساعت 11:19

تیلو پست هات مصداق کامل مایندفول بودنه
دوستت دارم


قبلم تندتر زد

الی دوشنبه 19 فروردین 1398 ساعت 11:29 http://elhamsculptor.blogsky.com/

امروز صبح که شیراز انچنان بارونی اومد انگار که آسمون سوراخ شده بود!!
ولی الان افتابی وگرم
یعنی یه وضعیا آدم نمیدونه گرمه یا سرده

آخ آخ
از بارونای شیراز میترسم دیگه
خدا را شکر که آفتابی شده

جزر و مد دوشنبه 19 فروردین 1398 ساعت 12:11

سلام سلام سلام
انشالله همه چیز حل میشه و پدر دکتر بهتر میشن، خودشونم خوش اخلاقتر میشن و روند سلامتیشون رو به بهبود.
گل ها حال آدمو خوب می کنن و منم تازه دارم گلخونه رو پر می کنم و هیجان انگیزه

سلام به روی ماهت
انشاله
به دعای شما
افرین به شما
گلخونه ها حال آدم را حسابی خوب میکنند

نون سین دوشنبه 19 فروردین 1398 ساعت 17:30 http://free-like-a-bird.blogsky.com

گفتی اواز:)
کنار زاینده رود که قدم میزدیم، یه خانومه نشسته بود تنهایی برای خودش آواز میخوند ... خیلی حال خوبی داشت ... دوست داشتم:)
ایشالا که بیای از پدر اقای دکتر بهمون خبرای خوب بدی:) دلم گلدونای خوشگلتو خواست ...

عزیزدلم
چقدر حس خوب داره
پدر را برده بودیم دندانپزشکی ، خانم دکتر یک آواز قشنگی میخوند و دندون درست میکرد... من که کیف کرده بودم
انشاله
گلدونام همچین چیزای خوشگلی هم نیستنا ولی حس خوب زیاد دارن
ناقابل ... اجازه میدین پیشکش کنم حضورتون؟

نل دوشنبه 19 فروردین 1398 ساعت 19:41

پنج شنبه منتظر قرار عاشقانه ایم

گل و بلبل و شاخ و شمشادهات سبز و زیبا باشن عزیزم

آخ آخ دست گذاشتی روی دلم
با این اوضاع بستری بودن پدر آقای دکتر هیچ خبری از هیچ قرار عاشقانه ای نیست

ما و تربچه مون دوشنبه 19 فروردین 1398 ساعت 19:49 http://torobchenoghli.blogfa.com

سلام
عیدت مبارک تیلوجان
سال خوبی داشته باشی

عزیزم به شما و تربچه تون ... سلام به روی ماهتون
متشکرم

هفت دقیقه دوشنبه 19 فروردین 1398 ساعت 22:40

عزیییییزممممم برای نوه ی خوشگلش اواز میخونه :)))
وبتو که میخونم حالم خوب میشه

منم اسمتو که اینجا میبینم حالم بهتر میشه

هفت دقیقه دوشنبه 19 فروردین 1398 ساعت 22:41 http://7min.blogsky.com

عزیییییزممممم برای نوه ی خوشگلش اواز میخونه :)))
وبتو که میخونم حالم خوب میشه

با یه احساسی میخوند که واقعا آدم لبریز حس خوب میشد
متشکرم

خانووم سه‌شنبه 20 فروردین 1398 ساعت 09:12

سلام تیلوی قشنگم.
مگه قرار نبود اسم وبلاگت رو عوض کنی عزیزم؟

پرسیدی چرا جمع کردم. دلیلش واضحه. میم فهمید.
گوشی من دستش بود و صفحه وبلاگم باز بود. با خط اول فهمید. رمز پست‌هارو خواست، گفتم باید یه کد وارد کنم، تا گوشی رو ازش گرفتم حذف وبلاگ رو زدم و تمام.

دعا کن که بتونم از دستش راحت بشم. تنها دلخوشیم نوشتن بود که همون رو هم از دست دادم.

سلام به روی ماهت
چقدر بد هست که بعضی از مردها نمیتونن درک کنند که زن ها هم نیاز به حریم خصوصی دارن
دقیقا شوهر خواهر منم با نوشتن های خواهر من مشکل داره
امیدوارم که خیلی زود این مشکلات حل بشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد