روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

از بهار جا نمانید....

سلام

روز و روزگارتون لبریز از فصل تازه


چه جنب و جوش خوبی توی این روزها هست

صبح زود که میام میبینم که باغبانهای مهربون در حال کاشتن گل هستند

تند و تند بنفشه و زنبق و شب بو میکارند

باغبانهایی زیر نور ملایم آفتاب این روزها دارن بهار را به شهر دعوت میکنند...

کنار بلوارها و باغچه ها و پارکها پر از گلدانهای سفالی پرو خالی هست

گلدانهایی که از انتظار کاشته شدن در دل زمین هستند تا به استقبال بهار برن... و گلدانهایی خالی که گلهای قشنگشون را به دست زمین سپردند

ماهی فروش ها هم که بساط شون را راه انداختند

ماهی قرمزهای شیطون و سرحال

و بچه هایی که از کنار این ماهی ها به سادگی نمیگذرن

البته که کودک درون تیلوتیلو هم از کنار اینها ساده نمیگذره و باید حتما تماشاشون کنه

بخصوص که من اون ماهی سیاهای شیطون را خیلی دوست دارم

جنب و جوش بازارها و خریدها هم که جای خودشون را دارند

هرچند امسال احساس میکنه همه چیز کمی بیرنگ تر هست، ولی امیدوارم بازم با رسیدن بهار دلهای همه شاد و پر از زندگی و هیجان بشه


پنجشنبه صبح با بابا یه سری زدیم فرش فروشی ، قصد جابجا کردن یکی دو تا تکه فرش را داریم

بعدش هم رفتیم خونه قدیم

یه سری وسایل را جابجا کردیم

یه سری را باید به دست این و اون میرسوندیم

یه سری هم باید میرفت که صاحب بعدیش را پیدا کنه

و باز هم این قصه ی تمام شدن وسایل خونه قدیم تمام نشد که نشد

جمعه صبح ساعت حدود 9  خواهر با فندق اومدند

بعد دوش گرفتم و رفتیم دنبال مغزبادوم

خرید لحاف و ملافه...

دلم میخواست یه ست جدید توی اتاق تازه داشته باشم...

بعد هم اومدیم برای ناهار و باربیکیوی روی پشت بام را راه انداختیم... هرچند خیلی باد میومد و نمیشد رفت روی پشت بام برای ناهار

برای ناهار خاله هم بهمون ملحق شد

قرار کلی مهمون و مهمون بازی برای بعدازظهر داشتیم... این بود که با خواهرا دست به کار شدیم و باز تند تند از اول جمع آوری و تمیزکاری کردیم

خونه ی نو خیلی تمیزکاری و جابجایی زیاد داره

خاله هم چرخ خیاطی را راه انداخت و کلی کارها جلو افتاد

برای عصرانه هم آش درست کردیم و کلی سری به سری مهمان آمد و رفت

دیگه آخر شب هیچ نایی نداشتم... اما حال دلم خوب بود

الانم اومدم که کلی کار راه بندازم... اما هنوز شروع نکردم

یه کمی دفتر را مرتب کردم

چندتایی ایمیل زدم

چندتایی فایل ارسال کردم

یکی دوتا ویرایش کوچولو سرو سامان دادم و باید برم که کلی کار کنم برای امروز....



پ ن 1: قرار بود این هفته پنجشنبه یه قرار عاشقانه داشته باشیم که صبح اول صبح با دریافت یه پیغام کنسل شد....

هنوز دلم نیومده به آقای دکتر موضوع را بگم...

دلم میخواد تا سال تمام نشده یه بار دیگه همدیگه را ببینیم و انرژی بگیریم


پ ن 2: مغزبادوم یه سری قوانین روی کاغذ نوشته و چسبونده به دیوار

از دیدن دست خطش و غلطهای خوشگلش دلم ضعف میره...


پ ن 3: خاله یه ماهی قرمز خوشگل برای مغزبادوم خریده بود و با خودش آورده بود

مغزبادوم هم ماهی را برد و انداخت تو حوض آبی ... (یادتونه که برای هفت سین چند سال پیش یه حوض آبی کاشی کاری فسقلی خریدم که کلی طرفدار داره، حالا اون حوض خوشگل را بردم گذاشتم توی تراس، کنار گلها... منظره ش حرف نداره)


پ ن 4: فندق هر روز شیرین تر میشه

نظرات 3 + ارسال نظر
بهار شیراز شنبه 11 اسفند 1397 ساعت 11:15

کنسل نکن دیگه عه

امیدوارم که خانه جدید برات شروع یه زندگی سرشار از آرامش و عشق باشه

عزیزدلمی
منم امیدوارم...
مجبورم کنسل کنم... چاره ای نیست

الی شنبه 11 اسفند 1397 ساعت 15:12 http://rozegareshirineman.blogsky.com

امروز صبح زود تهران در حد زمستون سردبود ، چطوری از بهار جا نمونیم؟؟؟!

امروز اینجا هم سرد بود ... ولی این دلیل نمیشه که ما اسفند را در نیابیم و به فکر بهار نباشیم

ریحانه شنبه 11 اسفند 1397 ساعت 17:49

اقا من یه ایده ای به ذهنم رسید. برا شما ترجمه و اینا میارن؟ به کی میدی برا ترجمه؟
خواستم یاداوری کنم که نویسنده وبلاگ رسیدن مترجمه
البته من خودمم مترجم هستم و اگه یه روزی یه کار فوری داشتی و کسی در بساط نبود من در خدمتم.

ریحانه جان شما و ساره جان هردو عزیزای دل من هستید
من صرفا کار اختصاصی مدارس انجام میدم، یعنی صرفا کار از مدارس میگیرم
اونا اصلا ترجمه ندارن
وگرنه چی بهتر از اینکه با شمادوتا همکاری کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد