روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

شنبه ای تازه

سلام

شنبه تون با طعم عسل


باید حرفام را از چهارشنبه عصر شروع کنم

فندوق کوچول ختنه شد

خدا را شکر خیلی هم انگار اذیت نشد

پنجشنبه ساعت 7 صبح مامان نوبت جراحی دندان داشتند

قرار شد من ببرمشون و بابا برن دنبال کارهای تعویض دفترچه و بیمه و ...

تا نزدیک ساعت 12 کارمون طول کشید... جراحی کوچولو بود و با اصرار خود مامان عصب کشی و ترمیم ها هم انجام شد که کلا کار دندانپزشکی تمام بشه

ولی وقتی رسیدیم خونه انگار هلاک بودیم

دیگه تا بعدازظهر هممون خواب بودیم

بعدش هم پاشدم و بافتنی های فندق را تمام کردم

جمعه از صبح مغزبادوم خونمون بود... به اصرار خودش باباش صبح زود آوردنش... دوتایی صبحانه خوردیم و بازی کردیم و نقاشی

مامان فندق به خاطر ختنه شدنش گفت که اینهمه نمیان

تصمیم گرفته بودیم برای ظهر مرغ سوخاری درست کنیم

من و مغزبادوم رفتیم تو آشپزخونه و مشغول شدیم تا ساعت 1 دوتاییمون کار کردیم

نتیجه هم عالی بود

با سالاد خیلی خوشمزه و سس عالی

بعد از ناهار تصمیم گرفتیم بریم سر بزنیم به فندق و خواهر

همون موقع خانواده زن داداشم زنگ زدن و گفتن که امروز قرار بزاریم برای دیدن فندق

این شد که قرار برای بعدازظهر هماهنگ شد

همونوقت با خاله ها هم هماهنگ کردیم

و همه دسته جمعی رفتیم خونه خواهر

البته که بابا هنوز نمیان و هنوز گیر و گرفتاری های زیادی وجود داره... ولی بازم شکر

تا نزدیک 8 اونجا بودیم و بعد هم پیش به سوی خونه



پ ن 1: کتابم را برده بودم دندانپزشکی و کلی از کتاب را خوندم


پ ن 2: قدمهای دیگه ای به سوی عمل مامان پیش رفتیم


پ ن 3: دیشب اونقدر بدحال بودم که فکر کردم تا صبح میمیرم... درحدی بدحال که نتونستم حتی با آقای دکتر حرف بزنم...

فقط گفتم باید برم بخوابم و حالم خوش نیست...نیمه های شب یکی دوباری بهم زنگ زدن و فقط در حدی یکی دو کلمه گفتم که هنوز زنده ام

صبح زود با نگرانی بیدارم کردن... اما خدارا شکر خوب شده بودم


پ ن 4: بافتنی های فندق خوشگل شده بود


پ ن 5: چقدر زندگی بالا و پایین داره


پ ن 6: عمه دیروز از باغ شون برامون یک دسته بزرگ گل رز آورده بود ...چقدر گل طبیعی حال خونه را خوب میکنه


پ ن 7: یه مرکز فروش بزرگ نزدیکمون بود... بهتون گفتم که آتش گرفته... دل ندارم برم ببینم چی شده... با خاک یکسان شده

نظرات 10 + ارسال نظر
دل آرام شنبه 17 آذر 1397 ساعت 09:56

خدا رو شکر
عکس باقتنی هات رو بذار ببینیم

چشم عزیزدلم

امیر شنبه 17 آذر 1397 ساعت 10:11

با سلام
با خود گفتم حالا که تیلو گفته شنبه تان با طعم عسل باشد گفتم سری بزنم به عسل فروش و کمی عسل بخرم که عسلی بشم. به عسل فروش گفتم کمی عسل به من بده میخام عسلی باشم. گفت : عسل گون میخواهی یا عسل کنار یا عسل چهل گیاه یا عسل کوهی؟ گفتم فرقشون چیه ؟گفت عسل کوهی کیلویی ۴۰۰ تومن عسل کنار ۳۵۰ و عسل گون ۳۰۰ و عسل چهل گیاه ۳۸۰ تومن . گفتم :همونی سیصدی را بده گفت :چند کیلو ؟دست کردم تو جیبم دیدم چهار تا پنج هزاری تو جیبم است و کارت عابر بانکی که فاقد موجودی است گفتم به اندازه ۱۵ تومن عسل بده.
با خشم نگاهم کرد و گفت ما را گرفتی؟ گفتم خدا نکنه این چه حرفیه؟ من بیشتر از این پول ندارم گفتم ۱۵ تومن عسل بگیرم با دوتا نون سنگگ و دو تومن هم برا کرایه ام تا برسم خونه. عسل فروش که تا چند دقیقه پیش شیرینتر از عسل بود حالا از زهر مار هم تلختر شده بود زیر لب گفت :خدا خودت امروز ما را بخیر کن.
منم با خودم گفتم تیلو نمیشد بگین شنبه تان مربایی که حداقل بتونم یه شیشه مربا را بخریم و کسی هم به متلک نپرونه و اوقات ما و خودش را قاراش میش نکنه ؟
رفتم دو تا سنگگ گرفتم و برا خودم دلی دلی خوان رفتم تادخونه و اروم اروم هم نون می خوردم . وقتی رسیدم دیدم نصف یکی از نون ها را خورده ام . به مادرم گفتم یه چای لب سوز قندپهلو بهم بده که عاشق اون چای تازه دم ات هستم. مادرم هم گفت :نکنه سرت به جایی خورده یا عاشق شدی؟اخه پسر اول بنشین صبحانه را بخور بعد چای ...
دیگه تصمیم گرفتم دور همه گونه عسل اعم از جانوری و نباتی و ادمی را خط بکشم . هر کس عسل را بندازه تو کوزه و ....

سلام به روی ماهتون
خوب کاری کردین
ما را که میبینید فقط عسل میخوریم... عسل نمیخریم

بهامین شنبه 17 آذر 1397 ساعت 10:45 http://notbookman.blogsky.com

سلام تیلو جانم
روزت بخیر

الان بهتری؟؟مراقب خودت باش

خاله و خواهرزاده مطمئنن ناهار خوش مزه ای درست کردن

سلام به روی ماهت عزیزدلم
چشم
جای همگیتون خالی ... عالی شده بود

لیلی شنبه 17 آذر 1397 ساعت 11:12

سلام عزیزم خوبی؟ حالت چرا بد بود؟ الان بهتری؟ مراقب خودت باش

ای جان
سلام لیلی قصه های عاشقانه
خوبم ... نگران نباش... جای نگرانی نبود

رسیدن شنبه 17 آذر 1397 ساعت 12:02

مبارک باشه ختنه فندق .
میگم این مغزبادوم انگار عین خودت پر جوش و فعال. و کارای بزرگ رو زودتر از سنش امتحان میکنه که تو کار آشپزخانه کمک میکنه ، خیلی عالیه .
انشاءالله همه سلامت باشید

ممنون عزیزدلم
مغزبادوم از نظر من که یک دختر بچه ی بینظیر هستش

الی شنبه 17 آذر 1397 ساعت 12:04 http://elhamsculptor.blogsky.com/

به به
چه خاله مهربونی همش برا آجیل هات بافتنی میبافی
خدا برا هم حفظتون کنه

این آجیلها عزیزای زندگی من هستند.... ممنون عزیزدلم

لاندا شنبه 17 آذر 1397 ساعت 13:18

ای وای. چرا خوب نبود حالت؟ الان خوبی؟
چه خوب که نینی رو زود ختنه کردین. سلامت باشه

خوبم الان عزیزدلم
دکترش گفته بود باید الان ختنه بشه

فندوقی شنبه 17 آذر 1397 ساعت 15:20 http://0riginal.blogfa.com/

تبریک منو به فندق ابلاغ کن
بافتنیت خیلی خوشگل بود دوست خوشگل هنرمندم. به به مرغ سوخاری تیلو پز نوش جان. میگم سلیقه غذاییمون خیلی بهم میخوره ها.
انشالله عمل مامان خوب انجام میشه.
عزیز دلم یه کم به فکر سلامتیت باش و بیشتر استراحت کن.
الهی مشکلات حل شه تا بابا هم به راحتی بتونه دختر و نوشو ببینه.
الهی حال جسم و روحت همیشه خوب باشه

ممنون عزیزدلم... اون فعلا تبریک به دردش نمیخوره... فکر شیر به کارش میاد
شما به من لطف داری... چشمات خوشگل میبینه
چه خوبه که سلیقه هامون نزدیکه
ممنون بابت مامان
در کنار شما دوستای خوبم حتما که خوبم

فندوقی شنبه 17 آذر 1397 ساعت 15:26 http://0riginal.blogfa.com/

تبریک منو به فندق ابلاغ کن
بافتنیت خیلی خوشگل بود دوست خوشگل هنرمندم. به به مرغ سوخاری تیلو پز نوش جان. میگم سلیقه غذاییمون خیلی بهم میخوره ها.
انشالله عمل مامان خوب انجام میشه.
عزیز دلم یه کم به فکر سلامتیت باش و بیشتر استراحت کن.
الهی مشکلات حل شه تا بابا هم به راحتی بتونه دختر و نوشو ببینه.
الهی حال جسم و روحت همیشه خوب باشه

هوراهورا
دوبار دوبار پیغامهای دوست را میرساند...

soly یکشنبه 18 آذر 1397 ساعت 08:08

سلام صبحت قشنگت بخیر
من باید عکس بافتنی ببینم ..از من گفتن.

سلام عزیزدلم
صبح شما هم بخیر
چشمممممممممم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد