روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

اول عاشق خودمون باشیم

سلام

صبح تون پر از نور و روشنایی


امیدوارم آخر هفته بینظیری در انتظارتون باشه ... پر از حس های تازه و خبرهای خوب


چهارشنبه را با یه حمام حسابی و یک صبحانه عالی شروع کردم

یک شال پاییزه قرمز خوشگل از توی کمد بیرون آوردم و بلوز گرم قرمز رنگم را هم پوشیدم


بخاری اتاقم خراب شده و دیشب کلا خاموش شد و دیگه روشن نشد

من توی طبقه خودم اصلا وسیله گرمایشی نزاشتم، به نظرم وقتی کسی رفت و آمد نداره اسراف هست و فقط اتاق خودم را گرم میکنم نه کل طبقه را ...

ولی مگه سرمای هوا دلیل میشه که تیلوتیلو صبح چهارشنبه ش را با کلی انرژی شروع نکنه؟

دوش گرفتم و سریع به سشوار پناه بردم و اصلا به روی خودم نیاوردم که چقدر اتاقم سرد هست


از راه رسیده نرسیده به گلدونهای فسقلی رسیدگی کردم

کاکتوس هایی که مامان برام کاشتن را خیلی خیلی دوست دارم... باهاشون حرف میزنم و باهم کلی دوست شدیم

بعدش بساط دمنوش را راه انداختم تا اول عطرش مستم کنه و بعد با عسل گَوَنی که دیشب خریدم حسابی کیف کنم

باید تند تند کارهام را مرتب کنم چون تصمیم دادم فردا نیام دفتر

اصلا پنجشنبه هایی که قرار عاشقانه نداشته باشه را نباید جدی گرفت

منم به مغزبادوم قول دادم فردا دوتایی بریم پاییز گردی

تو برگا راه بریم و بلند بلند بخندیم و بعدش هم بریم ساندویچ بخوریم

اینا برنامه هایی هست که اون دختر کوچولو ریخته و منم باهاش پا به پا میرم ...

فندوق کوچولو هم که حالش بهتره و هرچند خواهر خیلی اصرار کرده که پنجشنبه از صبح بریم خونشون، اما من گفتم این هفته ماله مغزبادوم هست...




پ ن 1: منصف باشیم... بد نیست گاه گاهی خودمون را جای دیگران بزاریم و از نگاه اونا یه نگاهی به قضایا بندازیم

پ ن 2: خانم مشتری کم شعور زنگ زد و گفت که دفترها پیدا شدن و همونجا تو مدرسه بودن... من فقط سکوت کردم

پ ن 3: چقدر عاشق خودتون هستید؟

پ ن 4: دیشب یکی از دوستام میگفت که از خودش متنفره... و این خیلی منو ناراحت کرد..

نظرات 9 + ارسال نظر
هدی چهارشنبه 30 آبان 1397 ساعت 11:03

سلام خوبی عزیزم روزت بخیرو شادی
انشالله اخر هفته حسابی خوش بگذره از طرف من فندوق کوچولو و مغز بادوم قند عسل ببوس

ای جانم
سلام به روی ماهت
اول خودت را دورادور میبوسم که بدونی کلی ازت انرژی مثبت میگیرم

الی چهارشنبه 30 آبان 1397 ساعت 11:30 http://elhamsculptor.blogsky.com/

مغز بادوم رو صد تا ماچش کنم و بعدشم بچلونش
اون فندوق هم همینطور

ای جانمی عزیزدل

هفت دقیقه چهارشنبه 30 آبان 1397 ساعت 12:57

شال پاییزی با لباسرم پاییزی چقدر دلچسبه
بعضی وقتا ادم از خودش ناراضی میشه و باعث میشه فک کنه از خودش متنفره .
مغز بادوم عزیزم :* امیدوارم فردا حسابی به جفتتون خوش بگذره :*

منم لباسای زمستون و پاییز را خیلی دوست دارم
حتی وقتی از خودمون ناراضی هستیم باید خودمون را دوست داشته باشیم
ممنونم
کاش بودی سه تایی خوش میگذروندیم

رهآ چهارشنبه 30 آبان 1397 ساعت 13:14 http://rahayei.blogsky.com

یکی از دلایل حذف پست ام این که من اطرافیانم وبلاگ خون هستن و دوست ندارم شناخته شم.
و از طرف دیگه وقتی پستی و مینویسم و حذف میکنم آروم ترم :)

خیلی هم کار خوبی میکنی
اصلا از نظر روانشناسی میگه وقتی ناراحت هستید بنویسید و بعد کاغذ را مچاله کنید و دور بیندازید... حتی دوباره نخونید ... اینطوری غم و غصه و ناراحتی را هم دور میندازید و سبک و آروم میشید
کار خوبی میکنی دوست جان

رسیدن چهارشنبه 30 آبان 1397 ساعت 13:20

راستش سوال سختی بود .

لاندا چهارشنبه 30 آبان 1397 ساعت 14:33

چه خاله ی خوبی. چقدر با این ایده که با هم برید بیرون حال کردم. یه کم تیلدا بزرگتر بشه منم از این قرارها باهاش میذارم
و اینکه چه حس خوبیه که یه واحد مستقلا داری. خیلی حال میده.

سعی میکنم خاله خوبی باشم ... من با این دختر کوچولو که آروم آروم داره قد میکشه و یه خانوم کوچولوی درست و حسابی میشه دنیای تازه ای را تجربه کردم ... از وقتی به دنیا اومد زندگیم یه رنگ و شکل دیگه گرفت و همیشه جایگاه خاصی در زندگی من داشته و داره
واحد مستقل خیلی به کارم نمیاد... چون من خیلی به خانواده وابسته هستم و جز شب برای خواب به اون طبقه نمیرم... و فقط از اتاق خودم استفاده میکنم و عملا کل خونه به هیچ دردم نمیخوره... فقط خواب... حمام ... دستشویی....و البته تازگی اپن اشپزخونه را پر کردم از گل و گیاه

نگار چهارشنبه 30 آبان 1397 ساعت 18:30

خودمو؟ خودمو دوست دارم تا وقتی فکر نکنم چاقم بعدش مکافاتیه بین من و همسرررر

چاق باشی یا لاغر همین نگار دوست داشتنی هستی برای همه...
خودت را دوست داشته باش دخترک قشنگم

نسترن چهارشنبه 30 آبان 1397 ساعت 21:16

بعضی وقتها بعضی ها بخاطر سوبرداشت ها حرف هایی میزنن (هرچند نادرست)که خودت رو از خودت متفر میکنن...حتی اگه بخوایم از دید اون ها به قضیه نگاه کنیم یا حتی بی طرفانه نگاه کنیم باز هم حرفاشون نادرسته.
الآن درگیر چنین قضیه ای ام و به دعا نیاز دارم . خیلی ناراحتم و دلم میخواد خدا آگاهش کنه.معذرت خواهیش رو هم نمیخوام فقط اشتباهشو بفهمه کافیه برام.

عزیزدلم ما هرکاری بکنیم آخرش یه عده هستند که با برداشتهای خودشون ما را قضاوت میکنند برداشتهای غلطی که باعث ناراحتی و رنجش ما هم میشه
دعا میکنم که هرچی خیر و صلاحت هست پیش بیاد و به زودی این آدمها بفهمن که سخت در اشتباه بودن و حتی معذرت خواهی کنند و ازدلت در بیارن

فرشته چهارشنبه 30 آبان 1397 ساعت 23:25

خاله مهربون خاله منم دقیقا مثل شما بود الان خیلی بیشتر از مادرم صمیمی ام باهاش
من هر وقت خواستم عاشق خودم باشم متهم به خودخواهی شدم اول از همه هم خودم به خودم گفتم خودخواه

اخیش خدا خالتون را حفظ کنه
کاش من و مغزبادوم هم همیشه همینطوری بمونیم
کمی خودخواه بودن بد نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد