روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

سلام دوشنبه

سلام

صبحتون پر از خبرهای خوب... اتفاقهای تازه... هیجانهای بینظیر و تجربه های ناب


دفعه قبلی قبض برق دفتر خیلی زیاد اومد

و در طی یک صحبت ونتیجه گیری با پدر تصمیم گرفتیم که یه سری وسایل و لوازم قدیمی را جایگزین کنیم با لوازم کم مصرف و تازه

اولین قدم تعویض مهتابی ها با لامپ بودن.... لامپ های کم مصرف و پر نور

نوه ی عمه یک پسر جوان هست که از نوجوانی وارد حرفه برق کشی ساختمان شده و بعد هم مدرک تحصیلیش را بر همین اساس گرفته

باهاش هماهنگ کردیم و دیروز اومد

با کمترین هزینه ی ممکن با توجه به قدیمی بودن ساختمان دفتر و غیراصولی بودن همه چیز داخلش، برامون برق کشی تازه انجام داد

بعد هم سیم کشی های مربوط به تلفن را کلا عوض کرد تا دیگه خبری از اون نویز عصبی روی مودم و اینترنت نباشه

این کارهای تقریبا تا سه بعدازظهر طول کشید

بعدش ناهار خوردیم و با پدر تصمیم گرفتیم یک دستگاه کوچولو که چند وقتی هست بهش فکر میکنیم و با این هزینه ها ازش چشم پوشی کردیم را بخریم

چون یک سفارش کار داشتیم که با همون دستگاه انجام میشد...

این شد که اون دستگاه را هم خریدیم

و بعد تا اومد به دستمون برسه و امتحانش کنیم ساعت شد 8 شب...

وقتی رسیدیم خونه هلاک بودیم... هلاک اما با یه لبخند گنده




دیروز پدر آقای دکتر خورده بودند زمین... و بدجور زخمی شده بودن

و از ظهر تا نزدیک ساعت 1 شب دستشون به بیمارستان و دکتر بند بود

انشاله بلا از تمام پدر و مادرها دور باشه...



مغز بادوم بهم زنگ زد که برام یه ساعت و یه لاک پشت چاپ کن و بیار

دو دقیقه بعد زنگ زد که یادت باشه اینا رنگی باشن... من از تصویرهای سیاه خوشم نمیاد

دو دقیقه بعد زنگ زد که لاک پشت خوشگل انتخاب کن ...

دو دقیقه بعد... لاک پشت کارتونی باشه که من دوستش داشته باشم

دو دقیقه بعد ... ساعت که برام میزنی مچی نباشه

دو دقیقه بعد....

سر دو دقیقه طرحها را چاپ گرفتم و وقتی دوباره زنگ زد گفتم چاپ کردم ... و فقط خندید ... بلند بلند ...

گفت : از دستم کلافه شدی....

آخه فسقلی مگه من از دست تو کلافه میشم...



یه لقمه نون و پنیر درست و حسابی برای خودم گرفتم و با خودم آوردم

هر بار نگاهش میکنم دلم میخواد یکی پیدا بشه که لقمه م را باهاش نصف کنم و کنار بخاری حرف بزنیم و نون و پنیر و چای بخوریم



فندق جان بهتره...

شده پایه ثابت تماس های تصویری

نظرات 1 + ارسال نظر
رسیدن دوشنبه 28 آبان 1397 ساعت 11:29

پستت حال خوب کن بود مثل همیشه. تیله جونم دو دقیقه. ..
وای خدا که این بچه‌ها چقدر شیرینن.
دستگاه مبارک امیدوارم برات یه عمر کار کنه و پول ساز باشه.
خدا به همه سلامتی بده

خدا را شکر اگه اینطوری بوده

والا این بچه ها جدی جدی شیرینی زندگی هستند... چقدر بدون اینا زندگی بی روح میشد
ممنونم... انشاله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد