روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

غم و شادی توأمان

سلام

روزگارتون پر از شادی


زندگی یک جریان سیال بین غم و شادی ها هست

گاهی شادی ها بیشترن و زندگی دلپذیر تر میشه و گاهی برعکس

باید شکر گزار باشیم و لابلای همه ی سختی ها و مشکلات ... شادی ها و آسونی ها را هم ببینیم

فندق کوچولوی ما نیم ساعت پیش مرخص شد... زردیش اومده زیر 10 ...

تا کارهای ترخیصش انجام بشه و بیاد کمی طول میکشه

از دعاهای قشنگتون متشکرم



سه تا گلدون سرامیکی سایز فنجون برای خودم خریدم

قرار شد مامان جان برام کاکتوس بکارن داخلش...

من تیلویی هستم که تا سال گذشته اصلا از نگهداری کردن از گلهای طبیعی خوشم نمیومد

و حالا یهو تغییر کردم

همینه که میگن آدمیزاد دائم در حال تغییره



امروز یه آفتاب پاییز خوشگل افتاده روی میز کارم...

گلدون کوچولوی روی میز را بردم گذاشتم توی همون شعاع نور

دلم میخواست اونم مثل من از این آفتاب خوشرنگ لذت ببره



جای مقواهای رنگی رنگی را عوض کردم و گذاشتم یک جایی که دائم جلوی چشمم هستند

خیلی دیدن اینهمه رنگ بهم حس خوب میده


پ ن 1: چقدر دنیا بالا و پایین زیاد داره


پ ن 2: بی انگیزگی و بی انرژی بودن خیلی بهم فشار آورده... دارم دست و پا میزنم که غرق نشم


پ ن 3: زندگی های امروزی ما را خیلی اسیر کرده... هرچی میدویم به هیچ جا نمیرسیم... یک مستندی میدیدم از یک زندگی روستایی... دیدم ما چقدر خودمون را از زیبایی های زندگی محروم میکنیم و در ازای اون چیزی جز استرس نصیبمون نمیشه


پ ن 4: من و آقای دکتر تو کل ده سال گذشته ، اندازه یک ماه گذشته دعوا نکردیم

دارم یواش یواش نگران میشم


پ ن 5: دیشب موهام را رنگ کردم... کاش من به این بیماری لعنتی دچار نبودم


پ ن 6: نگرانم... و نمیفهمم نگران چی

نظرات 10 + ارسال نظر
مخمور دوشنبه 21 آبان 1397 ساعت 13:06

سلام
نگران نباش . هه این دعواها به خاطر دلتنگی است . دلتنگی که با دیدار برطرف می شود

سلام عزیزدلم
انشاله که اینطوری باشه و به زودی به پایان برسه این حال بد

رسیدن دوشنبه 21 آبان 1397 ساعت 13:25

خدا رو شکر که زردی فندق رفع شد خانمی . خدا به بچه و مادرش سلامتی بده .
چرا چی شده که با آقای دکتر مشکلات زیاد شده . البته با نگفتن خیلی چیزها هم میشه یه چیزایی رو فهمید . زندگی همه رو تو منگنه گذاشته خب حتما به ایشون هم فشار اومده . تو هم که همیشه در حال بدو بدو و کار . آدمیزاد دیگه ربات نیس

بله خداوند را سپاس
انشاله به دعای شما مهربونا
والا نمیدونم چرا با هم دیگه اینهمه اصطکاک پیدا کردیم

نازلی دوشنبه 21 آبان 1397 ساعت 15:51

عزیزدلم قدمش مبارک انشااله با اومدنش آرامش به خونه خواهر برگرده و مسئولیت پدر و مادربودن صبورترشون کنه
خیلی نازه خیلی با اون موهای مشکی پرکلاغی
انشااله یکروز عکس کوچولوی خودتو ببینم تیلوجانم

عزیزدلمی نازلی
انشاله انشاله انشاله
وای خوردنیه این فندق تازه از راه رسیده
من منتظرم عکست را در زیباترین لباس عروس ببینم

لیلی دوشنبه 21 آبان 1397 ساعت 16:02

عزیزم نگران دعواها نباش ادم ها وقتی خیلی کار دارن و سرشون شلوغه تحملشون کم میشه استرس ها ادمو کم طاقت میکنن و چون هم طاقت تموم شده هم وقت نداری هم خسته ای در نتیجه تنش توی روابط زیاد میشه
مطمینم این روزها هم میگذره و همه چیز نرمال میشه فقط باید مراقب باشیم ک کم طاقتی ها و تنش های ناشی از اون حرمت ها رو از بین نبرن و عادت نشن انشاله

راست میگی لیلی جانکم
گاه گاهی اونقدر ظرفیتمون پر هست و لبریزیم که یک قطره کافیه برای فوران و آتشفشان

رهآ دوشنبه 21 آبان 1397 ساعت 18:45 http://rahayei.blogsky.com

عزیزم تبریک میگم خاله شدنت.
ان شالله قدم نی نی کلیییی برای خواهرت پر از خیر و برکت باشه.

ممنون رهاجان
انشاله به دعای شما عزیزانم

امیر دوشنبه 21 آبان 1397 ساعت 20:19

با سلام
خودت میدونی و اقرلر می کنی که زندگی یک جریان سیال است که گاه شیرینی ان بر مرارت و تلخی ها می چربه و گاهی برعکس .
پس برای رسیدن به شیرینی ها تلاش ها را بیشتر کن البته با درایت و عقلانیت که این راه کمی طولانیرتر و سخت تر هیت اما دوام شیرینی آن بیشتر است و با دل هم می توان به شیرینی رسید اما دوام و قوام کافی ندارد و ناپایدار است.
پس راه عقل را پیشه کن و انچه را که حضرت عقل می فرمایند انجام بده البته از والامقام دل هم غافل مباش که اون هم برای خودش کسی است.
۱- قدم نورسیده مبارک و انشالله که پاقدمش زمینه آشتی و عشق و علاقه والدینش را هم در پی داشته باشد.
۲- سعی کن ایجاد انگیزه و اشتیاق برا خود دست پا کنی که شوق و امید زمینه ساز زندگی شیرین است.
۳- خودت به بالا و پایین بودن زندگی رسیدی پس از میان راه های موجود بهترین را انتخاب کن که پشیمانی نداشته باشی و اگه به وضع ایده ال هم نرسی خودت را سرزنش نکنی که تلاش نکردم
۴- ده سال مدت زمان کمی نیست تکلیف خودتان را روشن کنید یا حسنی یا حسینی.
۵- رنگ کردن مو می تواند در بهتر شدن حال و احوال و شور و اشتیاق ات موثر باشد. سعی کن تنوع در زندگی ات باشد. به هر طریق ممکن .
۶- این حرفا را دوستانه گفتم و جنبه دستوری ندارد و فقط از لحاظ دوستی و دوستانه گفتم.
موفق باشید

سلام دوست خوبم
ممنونم از حرفای دوستانه ات
ممنون از تبریکت
دارم تمام تلاشم را میکنم... اما گاهی خسته میشم از تلاش

نسترن دوشنبه 21 آبان 1397 ساعت 20:51

من یه گلدون پلاستیکی کوچولوتر از اینا که گفتی دارم. اگه تجربه ای داری میشه کمکم کنی چیکار کنم کاکتوس توش دووم بیاره؟ هفته ای یکبار بهش اب میدادم ولی چند هفته بعدش وقتی یذره رشد میکرد یدفعه از ریشه خشک میشد. چند بار کاکتوس گذاشتم توش وضع همین بود.یه چیز دیگه اینکه خاکشو تقریبا دو سه ماه یبار عوض میکردم.توی نور هم بود. اندازه ش هم قدر یه گردوی ریز بود.کجای کارم ایراد داره؟ جاش کوچیکه ینی؟

منم تجربه گلدون کوچک را دارم
همینطوریه که میگی... سریع خشک میشه
فکر کنم جای ریشه هاش تنگ میشه
البته منم الان قصد دارم دوباره تو گلدون کوچولوها کاکتوس بکارم... نمیدونم دوام میاره یا نه

ریحانه سه‌شنبه 22 آبان 1397 ساعت 01:28

سلام. چطوری؟ بچه خواهر منم تازه به دنیا اومده و زردی شدید داشت. هی کم و زباد میشد، ولی خوب نمیشد. در نهایت یه جا رفتن حجامت (یه سوزن زد پشت گوش بچه و یه ذره خون گرفت) و کامل خوب شد.

گفتم اگر خدایی نکرده درگیر این موضوع هستین شاید به دردتون بخوره

سلام عزیزم
مرسی که تجربه ت را بهم گفتی
حالا که مرخص شده و نمیدونم دوباره دچار بشه یا نه... فردا میره برای تست
این تجربه را میزارم گوشه ی ذهنم شاید به کارم بیاد
سپاسگزارم

انه سه‌شنبه 22 آبان 1397 ساعت 06:19 http://manopezeshki69.blog.sky

کاش یه روز تعریف کردی ماجرای اشنایی و عشقتونو

چندین بار تا حالا تعریف کردم
حتما یه بار دیگه این کارو خواهم کرد

Reyhane R سه‌شنبه 22 آبان 1397 ساعت 08:22

پی نوشت 5
راستش منم به صورت خفیف این بیماری رو دارم.
خیلی بده...

تو مثل من نباش
به داد خودت برس
حتما مراجعه کن به پزشک ... فقط کسی که دچار این بیماری هست میدونه چه رنج ممتدی داره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد