روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

وسطای پاییز

سلام

روزتون شاد و پر انرژی


صبح که بیدار شدم پریدم تو حمام ...

بعدش هم کرم تازه که از خانومه خریدم و خیلی ارزون بود را تست کردم

به نظرم بد نبود که هیچ تازه باعث شد یه کوچولو هم گونه هام را هلویی رنگ کنم....

صبحانه را خوردم و پریدم تو ماشین

استارت.... چراغ بنزین .... ای بابا

تو اتوبان داشتم میومدم که دیدم ماشین کناری داره دست و بال میزنه... نگاش کردم گفت لاستیکت....

بنزین که زدم یه نگاهی بهش انداختم... خیلی کم باد بود... اولین آپاراتی نزدیک....

رسیدم دفتر و دلم خواست به جای بعدازظهر امروز صبح یه گوشه را تمیز کاری کنم... دست به کار شدم و یکساعت وقت گذاشتم و نتیجه عالی بود...

یه گوشه دیگه تمیز و مرتب و خوشگل شد...

به گلدون کوچولوم آب دادم

از این لواشکهای شکل شکلات خریده بودم ریختم داخل شکلات خوری مینا کاری شده روی میزم

داخل اون یکی شکلات خوری هم شکلات ریختم .... ظرف اناری شکل روی میز را پر از خرما کردم

یه نگاهی از سر رضایت به دور و برم انداختم و آماده شدم برای یک روز کاری...

تا نگاهم به کوچه افتادم ، چشمام برق زد... نم نم داره بارون میاد

چه لحظه قشنگی....



پ ن 1: به آقای دکتر نوشتم ... حیف اینهمه عاشقی که خاطراتش خیلی کم هست... کاش میتونستیم بیشتر و بیشتر با هم خاطره بسازیم

جواب داد: هر لحظه وقت داریم برای خاطره ساختن...


پ ن 2: خیلی دلم میخواست نی نی تو این چند روز تعطیلی به دنیا بیاد تا حسابی وقت داشته باشم

اما خب به دل بخواه من نیست و هنوز خبری نیست


پ ن 3: توجه ویژه یک دوست مشترک، به دوستی که نیاز به توجه داره... دلمو گرم کرد

هنوز این دنیا میتونه جای خیلی قشنگی باشه برای زندگی...



نظرات 13 + ارسال نظر
فندوقی سه‌شنبه 15 آبان 1397 ساعت 10:56

من عکس از میزت میخوام. پررو هم خودتی

فدای سرت

جین سه‌شنبه 15 آبان 1397 ساعت 14:44

تو قشنگی ، اولین چیزی که به ذهنم میرسه
برای اون خواننده دیگه انار میخوری ولی برا من دمنوش های رنگارنگ و بهشتی و اینا نمیخوری، چه وضعشه
دوست خیلی خوبه، بعد پدر و مادر ، دوست واقعا نعمته

چه ذهنیت باحالی
امروز میخواستم بهت زنگ بزنم نشد... کی بزنم؟
من به یاد تو گردنبندی را میندازم گردنم که کلی حس و حال و انرژی خوب داره

ریحانه سه‌شنبه 15 آبان 1397 ساعت 17:13

روشن سه‌شنبه 15 آبان 1397 ساعت 21:34 http://roshann.blogsky.com

چه قدر جذاب:)))
آره دوستها فوق العاده ان...
برای منم تو خیلی قشنگی ذهنیت منم ازت یکی ش قشنگیته:)

چه هیجانی داشت این کامنت... به به

لطف داری بهم ... در نظر من تو خیلی پر انرژی و خاص هستی

یلدا نگار سه‌شنبه 15 آبان 1397 ساعت 22:15 http://yaldanegar.persianblog.ir/

سلام عزیزم.همیشه میخونمت ولی خاموش..امشب تصمیم گرفتم کامنت بذارم..ایشالا خونه دلت همیشه پر ارامش باشه..:

سلام به روی ماهت
ممنونم از کامنت خوبت
الهی همیشه شاد باشی

جین چهارشنبه 16 آبان 1397 ساعت 12:39

االان که دیگه خیلی سرت شلوغ شد خاله خانم، هر وقت خودت وقت داشتی

ای جان... خبرا را زودتر از انتشار شما دریافت میکنید... قضیه چیه؟

جین چهارشنبه 16 آبان 1397 ساعت 12:40

حس و حال و انرژی اندکی که گاهی دارم از تو یاد گرفتم

اگه اینطوری باشه که به خودم افتخار میکنم

مریم چهارشنبه 16 آبان 1397 ساعت 15:00

کاش یه بار یه گوشه از قشنگی های میزت و اون میناکاری ها رو هم نشون میدادی

یک بار عکسش را تو پستای قدیمی تر گذاشتم
ولی چشم
بازم میزارم

نسترن چهارشنبه 16 آبان 1397 ساعت 17:16

من عاشق خوراکی های خوشمزه ریزه میزتم...ندیده بهم انرژی میدن

منم عاشق مهربونی شماها هستم
متشکرم

بهامین پنج‌شنبه 17 آبان 1397 ساعت 10:46 http://notbookman.blogsky.com

یه خانوم پنج‌شنبه 17 آبان 1397 ساعت 21:09

آقای دکتر متاهله؟ یعنی به شکل رسمی اسم فرد دیگه ای تو شناسنامش هست؟ اگه نه چرا ازدواج نمیکنید وقتی اینقدر همو دوست دارید؟

یه خانوم عزیز
کجای نوشته ی من همچین نتیجه و برداشتی میداد؟
کجای نوشته من داشت صفحه ی دوم شناسنامه یه آدم دیگه را به شما نشون میداد؟
به نظرم بد نیست یاد بگیریم به نظرات هم احترام بزاریم...

هدی شنبه 19 آبان 1397 ساعت 08:48

سلام تیلوی عزیزم هفته خوب و خوشی شروع کنی دوست گلم پراز اتفاق های خوب و یه دیدار عاشقانه توپ با اقای دکتر

سلام هدی جانکم
ممنون دوست جان
منم امیدوارم شما هفته ی بینظیری را تجربه کنی
فعلا که هیچ خبری ازهیچ قراری نیست...

یه خانوم شنبه 19 آبان 1397 ساعت 13:27

فکر کنم سوالمو بد پرسیدم، آخه همه پستات خیلی رمانتیکه و معتقد هم هستی یعنی حدس زدم نباید مخالف ازدواج باشی به خاطر همین تعجب کردم که این قدر همو دوست دارین ولی ازدواج نمیکنین. دلیل اینکه در مورد شناسنامه هم پرسیدم چون بعضیا متاهلن و با طرف زندگی نمیکنن ولی جدا هم نشدن.

به نظرم نباید دیگران را قضاوت کنیم
البته سوال کردن با رعایت حدود اشکال نداره
من و آقای دکتر همونطور که شما فرمودید هم معتقد و پایبند به یه سری اصول هستیم و هم اینکه خیلی هم را دوست داریم، اما بنا به شرایط و دور بودن شهر و خانواده و .... در شرایط ازدواج نیستیم... البته هردو با وضعیت فعلی راضی هستیم و قصد به عوض کردن شرایط نداریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد