روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

یک برش از زندگی

امروز نزدیک ظهر سرگیجه اذیتم میکرد

یه حال عجیبی داشتم و یهو بغض کرده بودم

گفتم باید راه بیفتم و کمی قدم بزنم

دفتر را تعطیل کردم و راه افتادم

عینک آفتابی را زدم به چشمام و هندزفری تو گوشم.... حالا از دنیای بیرون جدای جدا هستم

اشکام سرخوردن پایین

از خودم میپرسم چت شده؟ تو که خوب بودی.... چرا الکی گریه میکنی... اصلا برای چی گریه میکنی؟

در حال قدم زدن میبینم یه خانمی توی پیاده رو چادری بر پا کرده و هیچکس پیشش نیست ... یه نگاهی به پوستر روی چادر میندازم... فشار خون را چک میکنه رایگان و بعد تبلیغ یه مرکز لاغری... میشینیم روی صندلی، آستینم را میکشم بالا.... 13 روی 10.... یه کمی بالاست....

برگه تبلیغ را میده دستم و یه چیزایی میگه... غافل از اینکه هندزفری تو گوشم داره فریاد میزنه.... علیه سرکار منی....

نمیشنوم چی میگه... ولی برگه را ازش میگیرم و با دقت تا میزنم و میزارم تو کیفم

راه میفتم...

یک مرکز خرید شلوغ انتخاب میکنم...

از شیر مرغ تا جون آدمیزاد اینجا پیدا میشه... از اون مرکز خریدای ارزون قیمت که میشه همه چی توش پیدا کنی...

زعفران میخرم

ربع کیلو هم خلال بادام

چشمم میخوره به پنیر پیتزا... دلم هوس میکنه... اونم میخرم

کمی هم زیتون... یه کم سیاه ... یه کم سبز...

دوتاش را همزمان میزارم تودهنم...

کمی میرم جلوتر.... گردوهای خوشگل...

بعدش یادم میاد مامان روغن سرخ کردنی میخواستن...

شکلات تلخ

شکلات های شیرین

ربع کیلو آبنبات

یه گل سر برای خواهر.... یک جفت گیره برای مغزبادوم

خانم فروشنده بهم میگه که این کرم ها قیمت قبل هستن... یکی ببر... BBکرم خیلی خوبه...

کلا کرم خیلی ارزون قیمت نمیخرم...همونطوری که خیلی گرون قیمت هم نمیخرم....  اما از اون خانم یک کرم میخرم.... چی میشه مگه؟؟؟؟

دستم سنگین شده ....

میام جلوی کاکتوس ها می ایستم...

چه قیمت خوبی داره... تازه یه عالمه گلدون فسقلی گذاشته روی لبه ی ویترینش و میگه هر کدوم 1000...

یعنی هنوز میشه با هزارتومن هم یه چیزی خرید؟

دستم جا نداره... گلدونها دلبری میکنن ... ولی من دیگه توانایی حمل این همه چیز میز را ندارم

پسره داره با داد و هوار شال تبلیغ میکنه....

هندزفری را از توی گوشم در میارم... یه جایی کنار آفتاب و سایه می ایستم ... نزدیک یک عطاری... یه نفس عمیق میکشم ... به صدای پسر گوش میدم و سعی میکنم رنگها و نورها را با چشمام نقاشی کنم.... یک قاب زیبا


حالم عالیه...

حیف که زیادی دستم سنگین شده

اما تو راه برگشت عینک نمیزنم... هندزفری هم...

ولی زیتون میخورم

الان دارم لبخند میزنم

حالم بهتره....

نظرات 4 + ارسال نظر
الی دوشنبه 14 آبان 1397 ساعت 18:05 http://elhamsculptor.blogsky.com

گریه هر از مدتی خوبه آدم رو سبک میکنه
مخصوصا اینطوری قدم زنان و هندزفریان در گوش


راست میگی به خدا ... بعدش حال آدم واقعا خوب میشه

جین دوشنبه 14 آبان 1397 ساعت 19:02

پس اون قطع و وصلی ها مال سرگیجه تو بود بلا باید بیشتر مراقب خودت باشی

قطع و وصلی ها ماله نت داغون بود... وگرنه تو خودت درمان هر دردی

Khakestari دوشنبه 14 آبان 1397 ساعت 23:45 http://graylife.blog.ir

یک پادکست از احمد شاملو گوش میدادم....میگفت زندگی سخت ساده است و پیچیده نیز هم.

تیلو جون متاسفانه هیچ کجا خوب زندگی کردن و لذت بردن رو یادمون نمیدن اما تو از اون ادمایی که هنر خوب زندگی کردن رو بلد هستن.انقدر با تیلویِ درونت اشتی هستی که میدونی چی حالش رو خوب میکنه :) و این عالیه.


الهی حال دلت همیشه خوب باشه

دوست خوبم.... احمدشاملو دوست روزگار نوجوانی و جوانی من بوده... چقدر با شعرها و کتابهاش خاطره دارم... ممنون که یادم انداختی

باید سعی کنیم این هنر را یاد بگیریم
منم دارم تلاش میکنم براش

فندوقی سه‌شنبه 15 آبان 1397 ساعت 10:42 http://0riginal.blogfa.com/

حال خوبت پایدار.
خرید ولی من دلم قدم زدن دو نفره میخواد با یه دوست. کاش یکی از شما دوستام که باهاشون راحتم نزدیکم بودید

عزیزمی
الهی همتون حال دلتون خوب باشه
کاش نزدیک بودیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد