روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

در نهایت همه تنهاییم...

 لطفا نخونین

از آنهایی که نمیخوانند واقعا متشکرم

 

سلام



نمیدونم تا حالا به این نتیجه رسیدین که در نهایت همه ی انسانها تنها هستند؟

اگر هزاران دوست .. رفیق... همکار... دور و برت باشن...

اگر خواهر و برادر داشته باشی...

اگه حتی عاشق باشی و یک نفر عاشقانه دوستت داشته باشه...

در نهایت تنهایی...

به تنهایی باید بار غصه ها را به دوش بکشی...

خیلی از غصه ها هستند که هیچکس نمیتونه روشون مرهم بزاره...

خیلی وقتا چون خیلی آدمهای دور و برت را دوست داری بیشتر آسیب پذیر میشی...

حساس تر میشی...

آدمها بیشتر میتونن ناراحتت کنن

وقتی اونقدر عاشق هستید که میتونید هر اشتباهی را ببخشید ... به راحتی کسی پیدا میشه که بهتون خیانت کنه... و شما زخمی میشی... اما هنوز ...

حداقل من اینطوری هستم... زخمی شدم ... این زخم عفونت کرده ... کاری شده... زده به استخونم ... اما لبخند میزنم... میخندم

چرا؟

چون تنهام

چون از تنهایی میترسم

چون کندن و رفتن را یاد نگرفتم ...

امروز تنهایی دارم باز خیلی غصه را به دوش میکشم... گاهی ناخواسته اخم میکنم ... اما باز چروکهای پیشونیم را صاف میکنم و لبخند میزنم...

من خودم را میشناسم... دردی که منو نکشه ، منو قوی تر میکنه...

پس زیر بار این دردها یا قراره بمیرم ... یا عین ققنوس از نو متولد بشم....

تازه میدونم کسی نظاره گرم هست که حساب کتابش دقیق و درسته... میدونی کسی هوامو داره که از قلبم خبر داره...

اما ....

باید اما و اگرها را دور ریخت... من که در نهایت میبخشم... باید همین ابتدا ببخشم ... تا خودم رنج کمتری ببرم

یا باید کوله بارم و جمع و کنم و رها بشم...

الان چیزی که رنجم میده دوراهی هست که سرش موندم... دوراهی که نمیدونم دقیقا باید چکار کنم... عقلم و قلبم هر کدوم سازهای ناهمگون میزننن... حتی اونا هم تکلیفشون روشن نیست...

دلم میخواد الان معجزه میدیدم... دلم میخواد الان دستی دراز میشد...

اما در نهایت تنهاییم... به تنهایی باید به بهشت یا دوزخ وارد بشیم... به تنهایی باید راههای کوتاه و دراز را بپیماییم...

همه چیز در تنهایی رخ میده

و من الان اونقدر تنهایی بهم فشار آورده که دارم به شکستن فکر میکنم ....

یک روز یک دوستی برام نوشته بود... آینه تا وقتی نشکسته فقط یک تصویر را نشون میده ولی وقتی بشکنه به بلوغ میرسه و هزاران تصویر به نمایش میگذاره... نمیدونم چقدر این حرفش درسته ... اما این حرف در ذهنم تکرار خوبی نداره

یک روز یک دوست بهم گفت برای بیرون آمدن از دنیای تنگ پیله باید دیواره ها را بشکافیم... بشکنیم ... دنیامون را ویران کنیم

من از ویران کردن دنیام میترسم

من از اینهمه ازدحام کلمه میترسم

من از اینهمه بغض میترسم

من از اینکه مهربانی در درونم هر روز کدر تر بشه میترسم

من از اینکه هر روز دارم یاد میگیرم هیچ انسانی قابل اعتماد نیست میترسم

من از ترسهایی که عین تار عنکبوت دارن منو احاطه میکنن میترسم ... این تارها اگه به موقع زدوده نشن به زودی تبدیل به طنابی میشن که منو خفه خواهند کرد...

نمیدونم اینهمه کلمه از کجا میجوشه... اما میدونم هنوز داره از جای خنجر خون میچکه...

من از یک خنجر تو زندگی بارها زخمی شدم... شاید خدا داره صبرم را آزمایش میکنه...

شاید خدا میخواد با این خنجر خو بگیرم... شاید داره بهم درس میده و من فراگیر خوبی نیستم...

من انسان درونگرایی نیستم... من نمیتونم بی عشق زندگی کنم... من یاد نگرفتم که در غار تنهایی ها بخزم ...

من دارم با خودم امروز چیکار میکنم

اگه به یه سری از چیزها اعتقاد نداشتم ... امروز حتما گسسته بودم ....

نظرات 10 + ارسال نظر
نازلی دوشنبه 24 آبان 1395 ساعت 11:49 http://www.n-nikan.blogsky.com

فدای اون دل مهربونت برم که اینطور شکسته
تنهایی سکانس آخر تمام عاشقانه های یک زن است
اینو بارها و بارها زمزمه میکنم
بیا بغلم تیلوی مهربونم

delaram دوشنبه 24 آبان 1395 ساعت 11:59

Elahi bemiram
In ghose chie k tiloie shad o nazanin mano aziat karde:'(

Omidvaram sarboland biai biron mesle hamishe

بهار شیراز دوشنبه 24 آبان 1395 ساعت 12:17

چرا نخونیم خوووو

امیر دوشنبه 24 آبان 1395 ساعت 12:48

سلام
من نامه ات یا بهتر بگم رنج نامه ات یا شکوایه ات را خواندم ان هم با دقت ....
اگر کار بدی کردم ببخش اما دستورات و قوانین خدا و ائمه را عده زیادی رعایت نمی کنند منم مثل یکی از آز آنان رعایت نکردم و نامه ات را خواندم ....

اما تنهایی !
این کلمه مفهوم کلی و وسیعی را شامل می شود و علتش هم نگرش زاویه دید ادماست به تعداد کل آدم ها این واژه معنی و مفهوم متفاوت دارد . تعریف من از تنهایی با تعریف شما ممکن است فرق زیاد داشته باشد شما از زاویه دید خودت تنهایی را می بینی و من از دریچه چشم خودم ....
مهم نیست که کدام درست است و کدام غلط ... چون اینجا غلطی وجود ندارد و همه هم درست است و نمره کامل را می گیرند...

عده ای از تنهایی گریزانند و عده ای طالب آن .... عده ای از تنهایی می ترسند و عده ای عاشق آن هستند.... کاری نداریم که کار کدام یک درست است و کدام اشتباه چون هر کدام برای خودشان دلایلی دارند و فلسفه خاص خود را.

اما علت تنهایی را باید جستجو کرد ... شاید حسین پناهی را بشناسی شاعر درون گرا و هنرپیشه بسیار عالی که چند سال پیش فوت کردند و کتاب ها و فایل های صوتی زیادی دارد جملات فلسفی زیبایی دارد و الان از ایشان کمک می گیرم و ایشان می گویند:
... دیدی وقتی یه بادوم تلخ می خوری ؟ !!! سریع بعدش چند تا بادام شیرین تند تند می خوری تا تلخیش از بین بره ...
تو دیگه لذتی از بادوم های شیرین نمی بری ! فقط میخای اون تلخی را فراموش کنی ! وقتی اون تلخی تمام شد دیگه می ترسی بادوم بخوری که نکنه دوباره تلخ باشه ... عشق مثل اون بادوم تلخ است !!!
بعدش با آدمای زیادی آشنا میشی ولی فقط برای فراموش کردن اون ... بعدش هم دیگه می ترسی عاشق بشی .... در اصل ؟آدما فقط یک بار عاشق میشن و از اون به بعدش یا واسه فراموشیه یا از اجبار تنهایی !
یه مثل انگلیسی میگه : ازدواج مثل بادم می مونه نمیدونی تلخ است یا شیرین مگر اینکه اونو بشکنی تا متوجه بشی که تلخ است یا شیرین ...

نوشتی که زخمم عفونت کرده و به استخوان رسیده ... درست اما چشم بر هم گذاشتی و انتی بیوتیک استفاده نکردی تا عفونی شد و الان درد داری اما همین که احساس درد داری یعنی ادامه حیات ولو زندگی با درد ....
کسی که تا الان دوام آورده و نشکسته مطمن باش که مثل فولاد شده و نشکن است و گر خدای نکرده هم بشکنه غمی نیست چون می تونه همراه و لنگه تو باشه میشی مثل ریل که همه جا همراهت هست بدون اینکه مزاحمتی برایت داشته باشد و حتی مکمل ات هم میشه...
بقول اون دوستی که برات گفته بود مثل ایینه اگر بشکنی هزار بار تکرار میشی پس نگران شکستن نباش و یا دوستی که گفته بود پیله خود را باز کن و پروانه باش و گرنه مثل کرم مرده می مونی

بشکن خود را ... نگران فنا شدن نباش اگر دقت کنیم "بقا" و "حیات"در گرو فنا شدن از "من" است
شاید آهنگ چینی بند زن درویش جاویدان را گوش داده باشی که میگه : چینی بند زن امده چینی بند زن اومده که چیزای شکسته را بند میزنه .... و اعلام می کنه که حتی برگ گل را بند میزنه و تنها دل شکسته را که نازکتر از برگ گل هست را نمی تونه بند بزنه

میدونم زخم خنجر خوردی و خون ازش می چکه ... اما خیلی ها این زخم را خوردند و جای زخم اونا خوب شد ولی چون تو مثل بقیه بی تفاوت نبودی و نیستی جای زخم خوب نشده است ...

تو هم سعی کن این مفهوم را از زخم خنجر داشته باشی که این امتحان خدا بوده است و خدا دوست داشته که ترا زخمی ببیند و در عین زخم خوردن شاکر باشی و این بزرگترین نعمت است ....

کمتر کسی این گونه می تواند باشد و خوش به حالتون

در اخر باز هم بابت خواندن مطلب عذر خواهی می کنم که خواهشتان را نادیده گرفتم

لیلی دوشنبه 24 آبان 1395 ساعت 13:46 http://www.leili1988.blogfa.com

تیلو من نخواندم به جرات متونم بگم اولین نوشته ای هست که که فضولیم گل نکرد و نخوندم اما اگه میشه به عنوان پاداش این کارمم که شده رخصت بده بیاییم بخونیمش قصه خودت باشه ها نه قصه رویای ات دختر

قصه غصه های هم را بخونیم درمون میشیم؟

بانو میم دوشنبه 24 آبان 1395 ساعت 18:25 http://banoo-mim.blog.ir

واقعا نخونم ؟ یه راست اومدم فقط تو نظرات... گفتم اجازه بدی بعد بخونم :)

اجازه ی منم دست شماهاست عزیزای دلم

خاله ریزه سه‌شنبه 25 آبان 1395 ساعت 11:20 http://yaddashte-yek-zan.blogfa.com/

با اجازت میخوام بخونمش دلم به لرزه افتاد..

خاله ریزه سه‌شنبه 25 آبان 1395 ساعت 11:26 http://yaddashte-yek-zan.blogfa.com/

تنهایی یه حسه. مثل همه حسهای دیگمون. تو وجودمونه.. چیز بدی هم نیست.. مثل همیشه قوی باش این یه دوره ایه امیدوارم به سلامت ازش رد بشی

ممنونم
با وجود دوستایی مثل شما همه چیزای سخت را میشه پشت سر گذاشت

mona سه‌شنبه 25 آبان 1395 ساعت 14:00 http://monaghan.blogsky

با زندگـــــــــــــــــــــــــــی قهـــــــــــــــــــر نکنــــــــــــــ.... 

دنیــــــــا منتـــــــــــ هیچ کس رو نمی کشــــــــــــــــــــــــــــه…دنیا ارزش نداره عزیزم بخند از ته دل، من مونا هستم به تازگی دارم وبتو میخونم بعضی روزا اینجور میشم ولی باید صبر پیشه کرد

دوست جدیدم ممنون
دقیقا همینطوریه

بانو میم سه‌شنبه 25 آبان 1395 ساعت 16:31 http://banoo-mim.blog.ir

میدونی تیلو....
من خودم همیشه با عقل میرم جلو ... ولی اونهایی که با احساس میرن جلو برام خیلی قابل ارزشن... خیلی شجاعت میخواد با احساسش ادم بره جلو... خیلی شهامت میخواد...
گفتی سر دو راهی هستی ... امیدوارم با توجه به روحیاتت بهترین راه رو انتخاب کنی... فقط انتخاب کن...


زندگی سخته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد