روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزهای خاص

سلام

هر روزی ممکنه روز خاص باشه

هر روزی میتونه روز خاص باشه

هر روزی میتونه روز ما باشه...

به شرط اینکه کمی متفاوت نگاه کنیم... متفاوت فکر کنیم ... ایده های متفاوت داشته باشیم

مامانم بیشتر از دوازده روز هست که درگیر یه مدل سرما خوردگی (آنفولانزا) ... اصلا نمیدونم چی چی هست...

من فردا در انتظار روزی متفاوت هستم...


نظرات 9 + ارسال نظر
امیر شنبه 22 آبان 1395 ساعت 16:43

زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند.

زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ.

زندگی رویایی است، مثل رویای یک کودک ناز.

زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز.

زندگی تک تک این ساعتهاست،

زندگی چرخش این عقربه هاست،

زندگی راز دل مادر من.

زندگی پینه ی دست پدر است،

زندگی مثل زمان در گذر است....

...

این ساعت؟
شما ؟
اینجا؟
مگه میشه؟
مگه داریم؟

امیر شنبه 22 آبان 1395 ساعت 16:47

برای تو که هنوز هم منتظرت هستم ....:

این روزها که می گذرد

هرروز احساس می کنم که مرا

از عمق جاده های مه آلود

یک آشنای دور صدا میزند

آهنگ آشنای صدای او

مثل عبور نور ، مثل عبور نوروز

مثل صدای آمدن روز است


آخیش
هنوز منتظریییییییییییییییی.... چقدر خوبین شما

امیر شنبه 22 آبان 1395 ساعت 16:58

اطرافم را ادم های مختلف پر کرده اند ادم هایی که نزدیک من هستند اما دورند

ادم هایی که فکر می کنند نزدیک اند یا دارند نزدیک می شوند اما همه دورند و هیچ موقع نزدیک نخواهند شد

در میان ان ها تنها یک نفر است که قلبم مال اوست

از خدا می خواهم عشقم را بفهمد

عشقی که با سکوتم سعی به بیان ان دارم

می دانم که بالاخره می فهمد عشقم را

می دانم که بالاخره می فهمد قلب من تنها برای اوست و جایگاه اوست

می دانم که بالاخره می اید می اید

حتی اگر من دیگر نباشم ......

می دانم هر چه شود خواست خداست

امیر شنبه 22 آبان 1395 ساعت 17:06

این انفلونزا خیلی نامرد هست منم دچارش شدم و عرق سردئ می کنم و تب دارم و با زور و ضرب مسکن جلو میرم

این نوع انفلونزا از نوع داعش است که خیلی نامرد است

وای
منم حس میکنم دارم مبتلا میشم

امیر شنبه 22 آبان 1395 ساعت 17:09

غزل زیبای شهریار را برایت می نویسم


ماها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهی
نه مرغ شب از ناله من خفت و نه ماهی

شد آه منت بدرقه راه و خطا شد
کز بعد مسافر نفرستند سیاهی

آهسته که تا کوکبه اشک دل افروز
سازم به قطار از عقب قافله راهی

آن لحظه که ریزم چو فلک از مژه کوکب
بیدار کسی نیست که گیرم به گواهی

چشمی به رهت دوخته ام باز که شاید
بازآئی و برهانیم از چشم به راهی

دل گرچه مدامم هوس خط تو دارد
لیک از تو خوشم با کرم گاه به گاهی

تقدیر الهی چو پی سوختن ماست
ما نیز بسازیم به تقدیر الهی

تا خواب عدم کی رسد ای عمر شنیدیم
افسانه این بی سر و ته قصه واهی


از مزایای دوستی با ادیبان

امیر یکشنبه 23 آبان 1395 ساعت 08:16

چرا از فردا ؟
چرا امروز نه؟
اصلا چرا امروز؟
چرا از همین الان شروع نشه این روز خاص ...
پس از الان من یه روز خاص را شروع کردم
روزی که در آن
سعی می کنم
نه تنها دلی نشکنم
بلکه دلی را شاد کنم

نه تنها حرف دلم را گوش می کنم
بلکه دلم را امیر و حاکم قرار میدم

امروز روز فرمانروایی دل است
روز دادن شیرینی و گل است ...

پس : الیوم اکملتم لامارت قلوب ...
امروز روز کامل حکومت دل هاست

امیر یکشنبه 23 آبان 1395 ساعت 08:17

سلام و صبح زیبایت بخیر در یک روز خاص

سلام و روز بخیر
همه روزهای زندگیت خاص و دوست داشتنی بشن الهی

امیر یکشنبه 23 آبان 1395 ساعت 08:21

سلام و صبح بخیر

آفتاب دوست داشتنی
دوباره آمدی
قدمت بخیر
وقتی برای
بیدار کردن عزیزانم می روی
یک سبد عشق
یک دنیا آرزوی زیبا
به چشمانشان بپاش
بگذار
با دنیایی از امیدچشمانشان را .
به روی تو باز کنند...

سلام
همه عمرتون به خیر

خاله ریزه یکشنبه 23 آبان 1395 ساعت 09:19 http://yaddashte-yek-zan.blogfa.com/

ویروس سمجیه..
خدا مامان مهربونتو از شر این ویروس لعنتی راحت کنه

وای اصلا دست بر دار نیست
مرسی از دعای خوبت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد