روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

تا کی زن ها در این حد از حقارت زندگی میکنند؟

چند وقتی بود متوجه شده بودم که دختر همسایه با پسر چهار ماهه اش به خونه پدریش که در همسایگی ما هست برگشته....

این متوجه شدن هم به دلیل فضول بودن من نیست... بلکه به این دلیل هست که این دختر نصف بیشتر زندگیش را تو کوچه انجام میده

هر روز صبح که من میخوام به سرکار برم میدیدمش که بچه ش داخل کالسکه هست و داره داخل کوچه قدم میزنه

و باز شبها هم تا نیمه های شب صداش را از داخل کوچه میشنیدم

روزهای اول اصلا متوجهش نبودم ، ولی چون یه کمی بیش از حد سر و صدای خودش و بچه ش در ساعات غیرمتعارف روی اعصاب بود متوجه شدم که کلا اینجا موندگار شده....

خب اولش در ذهن خودم اینطور تجسم کردم که همسر به سفر کاری و یا چیزی شبیه این رفته...

کار که از هفته گذشت و چند باری هم مادرشوهر و پدرشوهرش با کیسه های خوردنی در اطراف خونشون دیده شدن کمی نگران شدم

بهرحال آدمیزاد است دیگر...

واقعا غصه دارش بودم و هر بار با این کودک چند ماهه میدیدمش انگار غمی عظیم در جلوی دیدگانم پدیدار میشد...

این قصه نزدیک به شش ماه کش آمده است... تا امروز صبح

وقتی از در خانه بیرون آمدم ، دیدم ایشون طبق معمول البته با لباسهای زمستانه در کنار کالسکه حاضر هستند و با لبخندی به پهنای همه ی صورت و البته گاها  خنده های با صدای خیلی بلند و بلند بلند با بچه داخل کالسکه صحبت کردن، در حال دود نمودن اسفند هم هستند...

و تا من ماشین را از پارکینگ بیرون بیاورم ... دیدم که همسر محترمشون با یک عدد زیرپوش مشکی و شلوار فوق العاده گشاد ، دمپا تنگ (نمیدونم شلوارهای مخصوص زندانیان را دیده اید یا نه) و البته یک پلاستیک مشکی در دست ، لنگ لنگان در حال آمدن هستند....

و تا ما سوار ماشین شویم، دختر همسایه طوری در آغوش آقای مذکور قرار گرفته بود که من فکر نکنم شماها در خلوتهاتون هم اینطوری تو آغوش همسرانتون قرار بگیرید....




طی تماس تلفنی با مادر محترمم... متوجه شدم که چند باری خانم همسایه با مادر در باره اینکه دامادش کارهای خلاف میکنه، درد دل نموده اند...



* من قصد جسارت به هیچکس را ندارم... فقط نظر شخصی خودم راگفتم

* من براین اعتقاد نیستم که هر کسی به زندان رفت صرفا آدم بدی هست یا قابل احترام نیست

* من از بعضی از رفتارها که شایسته بعضی از مکانها نیست بسیار شاکی هستم

* ما وقتی در ایران زندگی میکنیم باید به خیلی چیزها احترام بزاریم... قانون هرکشوری برای خودش قابل احترامه...


نظرات 13 + ارسال نظر
نازلی دوشنبه 17 آبان 1395 ساعت 09:48 http://www.n-nikan.blogsky.com

منم باهات موافقم تیلو
بعضی ها رفتارهایی انجام میدن که آدم شاخ در میاره
یکبار شاهد چنین صحنه ای البنه خیلی خیلی پربارتر در اتوبوس تهران کاشان بودم .چندساعت فیلم زنده

نازلی چقدر خوشحالم که اومدی
تو که همه راههای ارتباطی منو به خودت بستی
من اصلا ازت خبر ندارم
باید یه عالمه حرف بزنیما
برام آدرس بزار

میدونی صحنه اش مهم نبود
اینکه براش اسپند هم دود کرده بود ....

علی دوشنبه 17 آبان 1395 ساعت 09:54 http://eshqh.blogsky.com/

سلام
عالی و زیبا و روان و ناب نوشته ای
آره متاسفانه از هم پاشیدگی خانواده ها واقعا سخته برای زن و کودک سخترین
مستدام باشی
ایشاء الله اگر این بیماری ات خوبه، بدتر بشی. و اگر بده زودتر خوب بشی .
خود دانی با این بیماریت.
بیا ببین


اصلا در حال پاشیدن خانواده نبودنا... ابدا


واقعا که زیبا دعا میکنید آدم تحت تاثیر قرار میگیره

امیر دوشنبه 17 آبان 1395 ساعت 10:03

خب بلاخره هر کس خربزه بخوره .....
این حرفی است که عامه مردم می گویند الا تعداد معدودی ....

جرم کرده و داره تاوان مجرمیتش را میده ....
درست اما باید توجه کرد که این هم زمانی پاک بوده و از تو شکم مادر که دزد متولد نشده .... باید دید که چرا جرم کرده .... باید کاری کرد که بقیه ادامه دهنده راه او نباشند...
در جامعه ای که فقر و بیکاری و دروغ و ریا باشد انتظاری از غیر از مجرم بودن نباید داشت ....

نمیدونم در شبکه های اجتماعی دیده اید یا نه .... فحشا به حد اعلا رسیده چرا؟
فک نکنیم چون خود ما مشکلی نداریم پس به ما چه و هر کس اختیار خودشو داره .... اینها هم فامیل های ما، همسایه های ما و حداقل اینکه همشهری و هم میهنی ما هستند .... چرا به این روز افتاده ایم ......
واقعا دردناک است که آمار طلاق بطور مضاعف بالا رفته و آمار ازدواج بشدت پایین آمده ....

چرا آمار دزدی و اختلاس بشدت در حال افزایش است ؟

خب اینکه این خانم شوهرش را در کوچه سفت و سخت به آغوش کشیده را نباید متعجب شد ....
خب همه ما جوانیم و میدانیم تنهایی سخت است و این خانم هم حداقل تا چند ماه دیگر از وجود همسر بی نصیب است .... می خواهد از آخرین فرصت ممکن هم بهره اش را ببرد....

در مورد اینکه نصف زندگی اش را در کوچه می گذراند .... خوب حق دارد زن جوان است و ممکن است پدر و مادر یا برادرش بهش سرکوفت بزنند که شوهرت زندان است و .... این هم بلاخره شوهرش است و دوست ندارد در مورد ان حرفایی اینچنینی زده شود و از طرفی خودش هم حرفای گفتنی زیاد در دلش است که نمی تونه به کسی بگه اونا را در در خلوت کوچه به بچه چند ماه اش می گوید و هم خودش را خلاص می کند و هم کمتر تو خونه هست تا سرکوفت اهل خانواده را بشنوه ...

اقا اعتراض من به در آغوش گرفتن نبود
به اون اسپند دود کردن برای زندانی بود
گفتم مگه شاخ غول شکسته که براش اسپند دود میکنه و اینطوری ازش استقبال میکنه... بد گفتم که همه بد متوجه شدن...

هدی دوشنبه 17 آبان 1395 ساعت 10:03


اقای ریس از سفر قبرس اومده بوده اسفند کرده چشم نخوره.



خوب منظورم را متوجه شدی

امیر دوشنبه 17 آبان 1395 ساعت 10:04

کامنت بالایی را دوست داشتی تایید کن و صلاح هم ندونستی حذفش کن

شما هرچی بنویسی خوبه

امیر دوشنبه 17 آبان 1395 ساعت 10:15

سحر قبلا تو وبلاگش نوشت که عمل روز 18 آبان تعیین شده است و چند روز هم برا آزمایش قند خون و .... رفته بود من هیچ شماره ازش ندارم و طبق گفته ای خودش امروز باید بستری بشه برا فردا و در یکی از بیمارستان های دولتی عمل می کند و اسم بیمارستانش را هم اعلام نکرده است
با هم امروز هنگام اذان ظهر و امشب هم هنگام اذان مغرب و فردا صبح هنگام اذان صبح براش دعا کنیم

کاش دوستان زیادی این کار را بکنند
سحر دختر بینظیری هست با اخلاق عالی
الهی به سلامت برگرده.... دعا میکنیم

delaram دوشنبه 17 آبان 1395 ساعت 10:44

Ajab
Bache daran khalaf mikonan?

مگه بچه عامل بازدارنده س ؟

امیر دوشنبه 17 آبان 1395 ساعت 12:02

ممکنه حسودیتون شده باشه از اون صحنه ؟


واقعا اینطوری به نظر میرسه؟

نازلی دوشنبه 17 آبان 1395 ساعت 12:17 http://www.n-nikan.blogsky.com

من که هر روز تو وبلاگتم
راه ارتباطی بستم ؟!!!! نه والا

آقا من هی ادرس را اشتباه میزدم و میگفتم چرا نازلی نیستش

اصلا این تیلو دیگه تیلو بشو نیست

امیر دوشنبه 17 آبان 1395 ساعت 12:49

شوخی بود عزیز و صرفا جهت تنوع و رفع خستگی


اقا من گیراییم بالاست
نترسین
میفهمم

حامد دوشنبه 17 آبان 1395 ساعت 16:51 http://hamed-92.mihanblog.com

الان دقیقا منظورتون اوش شلوار گشاده بود یا اون بغل کردن

واقعا آدم اینروزا بعضی وقتا از کنار بعضی ماشینا که پاک شدن میگذره باید یاااالله بگه
مسولان رسیدگی کنید لطفا

آقا راست میگی
منم تو پارکینگ یک مجتمع تجاری با یه صحنه ی خیلی صحنه روبرو شدم و من بیشتر هول شدم و شروع کردم به دویدن

حامد دوشنبه 17 آبان 1395 ساعت 16:54 http://hamed-92.mihanblog.com

آهان اون اسفند دود کردنه
خب ایشالا همه ی مسافرا از سفر بسلامت برگردن
بگو آمین

,واقعا؟؟؟؟؟؟؟؟

Lady دوشنبه 17 آبان 1395 ساعت 22:07 http://mook.blogsky.com

سلام تیلو جان
از ماست که بر ماست
والا ما خانوما خودمون واسه خودمون ارزش قائل نمیشیم گاهی

لیدی جون گاهی حرص میخورم از این موضوع

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد