روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

قرار عاشقانه هم چو نقشی از سراب شد...

سلام

روزتون بخیر و شادی

همسایه روبرویی دفتر داره پیاده روی جلویی را موزاییک و ... انجام میده... خاک و سیمان خالی کرده و حسابی منو از اینهمه کثیف کاری کلافه کرده

دیروز هم که به جای باد طوفان بود

گرد و غبار زیاد

صبح که وارد دفتر شدم دیدم .... وااااااااااااااااای

انگار یکی به قصد با بیل خاک پاشیده رو کل وسایلم

منم در بدو ورود دست به کار شدم به گردگیری کردن

پدر هم دیدن اوضاع اینطوری شروع کردن به جارو زدن

خلاصه اینقدر حجم خاک زیاد و غیرقابل باور بود که با پدر هی به هم دیگه میگفتیم بیا اینجا رو ببین....

تی (نمیدونم املاش درسته یا نه) را برداشتم و افتادم به جون سرامیکها

یک بار... دوبار... سه بار... دیگه صدای بابا دراومد ... بسه دختر... چیکار میکنی هلاک شدی

نگاه کردم دیدم دوتایی از ساعت هفت و نیم صبح داریم تمیز کاری میکنیم

دیگه تمومش کردم

دستام را با فوم خوشبوی تازه شستم و کرم مورد علاقه ام را که بوی انبه میده زدم و الان نشستم دارم براتون مینویسم

هزاربار دلم سوخت برای هموطنای جنوبی که دائم با گرد و غبار و ریزگرد دست به گریبان هستند

ته گلوم یه حالی شده از شدن گرد و غبار....

نظرات 15 + ارسال نظر
دل آرام پنج‌شنبه 13 آبان 1395 ساعت 09:49

تو کی سرت خلوت میشه دختر؟

الان اوضاعم خیلی بهتره
خلوت نشدم
اما خیلی خیلی بهترم
به اون شدت نیست

دل آرام پنج‌شنبه 13 آبان 1395 ساعت 10:27

دق کردیم از بی تیلویی

عزیزمی

صحرا پنج‌شنبه 13 آبان 1395 ساعت 11:30

چه همه اتفاق و گندم قوی و استوار

اتفاقات که در زندگی همه هست
کاش قوی تر بشم

... پنج‌شنبه 13 آبان 1395 ساعت 11:47

همیشه اون جملت که گفتی حتی اگه دکتر متاهلم بود باهاش دوست میشدی تو ذهنمه
جقدر دلم میخواد بیشتر باهات حرف بزنم..
من قبلا هم پیام داده بودم...

بازم پیام بده
خوشحال میشم
بیشتر حرف بزن

لیلی پنج‌شنبه 13 آبان 1395 ساعت 13:16 http://www.leili1988.blogfa.com

گلوت رو ولش کن بگئو ببینم با دکتر در چه حالی؟

خیلی عادی
اصلا نه عاشقانه ی خیلی عاشقانه ای... نه بد اومدنی... نه انتظاری.. هیچی
عین یک مریض در کما

طلوع ماه پنج‌شنبه 13 آبان 1395 ساعت 16:31 http://mmnnpp.blog.ir

سلام.دیروز طرفای ما هم باد و خاک بود.اصن یه وعضی
تو خوبی؟

خوبم
شکر

امیر پنج‌شنبه 13 آبان 1395 ساعت 21:33

منال ای بلبل از بد عهدی گل که تا بودست خوبی ، بی وفا بود

امروز سیزده آبان بود و روز دانش آموز و به نوعی می توان گفت روز آموزش پرورش و اغلب ادارات آموزش پرورش به نوعی تعطیل بودند و ما از این قاعده مستثنی نبودیم و از طرفی مشتاق خواندن ادامه قصه که قول امروز را داده بودند با اینکه نت نداشتم ولی با هزار زحمت با گوشی وبلاگ ها را چک می کردم که نخیر نه خبری از قصه نبود و جالب اینکه حتی علت اینکه امروز موفق نشدند قسمت شانزدهم سریال را بنویسند چه بوذ را هم اعلام نکردند . لذا اولین کارت زرد به راوی قصه داده می شود و مابقی جریمه را نیز دوستان اعلام خواهند داشت ....
امشب شب جمعه است و متعلق به آقا امام زمان ، ضمن دعا یرای سلامتی وجود نازنین شان و دعا برای فرج شان ، ما را نیز از دعای خود بی نصیب نفرمایید. التماس دعا


ما تسلیم هستیما
یادتون باشه

امیر پنج‌شنبه 13 آبان 1395 ساعت 21:43

گاهی خداوند برای اینکه قدر شخصی ، قومی ، قشری را بیشتر بدانیم کارهایی می کند که که هرگز به اون فک نمی کنیم مثلا همین خاک برداری و تمیز کردن واحد شما چقدر دو نفری مشغول بودین ... همینو در مقیاس بزرگتر برای رفتگران شهر داری است ولی هیچ کس هم نه تنها تشکر نمی کند بلکه اینو جز وظایف اونا میدونند و کلی هم طلبکارانه برخورد می کنند ...
یا کاراگران ساختمانی می بینی چقدر کارشون سنگین و حقوثشون ناچیز است تازه کار اونا فصلی هم هست و پاییز و زمستان کار ندارند
بیاییم خودمان را جای اونا تصور کنیم ....
واقعا چه انتظاری از مردم داریم ....
پس سعی کنیم نظافت اجتماعی را رعایت کنیم بقول ظریفی :
با ریختن هر برگ کاغذی در محیط کمر یک نفر خم میشود ....

اخیش
راست میگین ها

مینا جمعه 14 آبان 1395 ساعت 14:43

سلام عزیزم خوبى فکرنکنم 23ام نت داشته باشم خواستم پیشاپیش تولدتو تبریک بگم وانشاالله کنار اقاى دکتر امسالو جشن بگیرى خدااگر بخواهدمیشود کارى هم نداره پنج شنبس یا یه روز دیگه

هورا
هورا
هورا
اما چالشمون به نتیجه نرسید

امیر شنبه 15 آبان 1395 ساعت 07:29

سلام
چه اول هفته زیبایی خواهد بود
وقتی بهترین ها را
برای دیگران بخواهید
اول هفته تان زیبا
و آرزوی بهترین ها را برایتان دارم

هورا
از بس خوب و مهربونید شما

امیر شنبه 15 آبان 1395 ساعت 07:45

قرار را خدا جفت و جور می کند نه من و تو


عقل بیهوده سر طرح معما دارد
بازی عشق مگر شاید و اما دارد

با نسیم سحری دشت پر از لاله شکفت
سر سربسته چرا اینهمه رسوا دارد

در خیال آمدی و آینه ی قلب شکست
آینه تازه از امروز تماشا دارد

بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند
قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد

تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
چه سر انجام خوشی گردش دنیا دارد

عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
چه سخن ها که خدا با من تنها دارد

سلام شنبه 15 آبان 1395 ساعت 09:12

آره ،گرد و غبار یه معضله،بعضی اوقات هم اینقدر نرم و ریزن که چند بار هم که تی میکشی یا گردگیری میکنی باز هم انگار هستن و خیلی نرم زیر دست میان

لج آدم را در میارن

گلشن شنبه 15 آبان 1395 ساعت 14:52

قرار عاشقانه که هیچ ، کل عاشقانه زندگی من هم کنسل شده و انگار دنیا به اخر رسیده . ای مرده شور عشق صدای من رو از سرای سالمندان میشنوید

واقعا؟
سرای سالمندان؟

.... شنبه 15 آبان 1395 ساعت 15:24

دوست دارم باهات خصوصی حرف بزنم ن اینجا

خب همینجا خصوصی حرف بزنین
هرکدام را بنویسین خصوصی من تایید نمیکنم
و هر آدرسی بدین من باهاتون صحبت میکنم

.... شنبه 15 آبان 1395 ساعت 18:00

حتما امشب ی وب میسازم

منتظر خبرتون هستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد