روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

شرارت های دخترانه

سلام

صبح سحر از خونه اومدم بیرون

ساعت هفت

ساعت نه با خواهر و للی قرار داشتم (سر میدون انقلاب)

ساعت یک ربع یه هشت خودم را رسوندم کلینیک دندانپزشکی (مخصوص فرهنگیان)، قصدم این بود که سریعا یکی از دندونهام را که نیاز به ترمیم داره سر و سامون بدم... یا حداقل معاینه و عکس و تشخیص انجام بشه و من وقت بگیرم برای ترمیم...

به خانوم پذیرش دفترچه بیمه ام را دادم ... فرمودن باید شناسنامه همراهت باشه... شناسنااااااااااااااامه ... برای دندانپزشکی.... میخوایم ببنییم ازدواج نکرده باشی....... خب این کاره اداره بیمه اس....... و من در افق محو شدم

بعدش به اصرار با یه آدم غلط عوضی به درد نخور دری وری رفتم نیم ساعت کنار رودخانه قدم زدم

چقدر من بیشعورم....


ساعت نه سر میدان انقلاب ... کنار کیوسک 110

هیچکس نیومده!!!!!!!!!!!!!!!!!!

زنگ زدم خواهر گفت تا 20 دقیقه دیگه میرسم

زنگ زدم به للی گفت تا 15 دقیقه دیگه میرسم

من با پررویی تمام رفتم نشستم روی صندلی بستنی فروشی که توی پیاده رو بود و نون و حلوارده که از خونه آورده بودم را خوردم

بعدم رفتیم برای خرید

تمام جاهایی که فکرش را بگنید و خودمون فکرش را میکردیم زیر پا گذاشتیم

ولی حتی برای رضای پروردگار یه مانتو هم برای من و خواهر و للی ندوخته بودند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

خب مانتو نخریم چطوری کفش و کیف و روسری و ... بخریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



پ ن 1 : پارسال از یه مارک معتبر یک پالتوی گرون تومنی خواهرم خرید

در ابتدای فصل این پالتوی چرم پوست پوست شد

امروز رفتیم و به آقای فروشنده نشون دادیم

و ایشون هم قبول کرد اندازه صد هزارتومان به ما در خرید بعدی تخفیف بدهد و ما هم در همان لحظه یک پالتوی دیگر خریدیم... همچین آدمای با عقلی هستیم ما.... تازه للی هم یک پالتو خرید که آقاهه کلی هم به اون تخفیف داد و من بازم هیچی نخریدم.....



پ ن 2 : تا ساعت سه که برسیم دفتر هیچی نخوردیم جز یک پیتزا پیراشکی کوچولو

بعد للی رفت با آقای رابطه غلط ناهار بخوره    ( به من اصرار کرد ولی محاله من قاطی این بازیها بشم)

خواهر هم با همسرگرامیشون رفتن که ناهار میل کنن ( به من اصرار کردن ولی اصلا جایز نبود خلوت دو نفره اونها بهم بخوره)

و من.................. رسیدم دفتر و بینهایت گریه کردم



پ ن 3 : خب من چی بپوشم ؟؟؟؟


پ ن 4 : لباس هم نخریدم... خب من چی بپوشم؟؟؟؟؟


پ ن 5 : هنوز هم هیچی نخوردم


پ ن 6 : بعد از حرفهایت بسیار آرام میشوم ... کاش کمی نزدیک تر بود.. هرچقدر آرام تر نجوا میکنی در دل من بیشتر اثر میکند


نظرات 4 + ارسال نظر
delaram چهارشنبه 12 اسفند 1394 ساعت 19:36

Chera gerye kardi golam?

یهو دلم خیلی چیزای احساسیه زیادی خواست

اذر چهارشنبه 12 اسفند 1394 ساعت 21:17 http://azar1394.blogfa.com/

چرا گریه کردی خو
دوباره میری بازار بهترشو میخری

دل آرام پنج‌شنبه 13 اسفند 1394 ساعت 09:53

الهی
ایشالا به فراتر از اونا برسی عزیزدلم

ممنونم

یک زن پنج‌شنبه 13 اسفند 1394 ساعت 10:18 http://yaddashte-yek-zan.blogfa.com/

عزیزم گریه خیلی خوبه. از لحاظ روانی تخلیت میکنه. من که آرامش میگیرم بعد از گریه. خیلی مراقب روحیت باش.

من دوست ندارم
تا مدتی همینطوری بد حال میشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد