روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

عاشق

آیا عاشق میتونه دل معشوقش را بشکنه؟؟؟؟



بعدا نوشت:

اینا همش تصورات مغزی بود که هورمونها بهش حمله کرده بودن....

دل منو نمیشکنه ، خودش شکسته و خسته شده

از یه درد عمیق نالان شده

راه میره و برام میخونه :

تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی....

اندوه بزرگیست زمانی که نباشی....

و. ....


پ ن : وقت ندارم براتون لینک این آهنگ را بزرام ولی این آهنگ را یکبار دیگه هم گوش بدین که ارزشش را داره....

آقا ما کمک نخوایم باید کی را ببینیم؟

داداش جان تشریف آوردن دفتر به من دست تنهای گردن شکسته کمک کنن

داشتم کتاب فنربندی میکردم

فرمودن برو دنبال بقیه کارات ، کتابا با من

ما هم رفتیم به دنبال بقیه کارها

و ایشون زحمت کشیدن کتاب ریاضی کلاس سوم دبستان مشتری را داغون کردن رفت

بعله

و حالا من بدبخت دارم تمام دنیا را به دنبال خریدن یه کتاب ریاضی میگردم

و مدارس هم لطف میکنن و بهم میگن باید یه دست کامل کتاب به مبلغ سی هزار تومان بخری

بعله

اینم از کار و کاسبی امروز.....

پس از سه شبانه روز پای کوبی

سلام

بالاخره تمام شد

لابلای شلوغیای کارم عروسی را هم گذروندم

سه شبانه روز جشن و پای کوبی

عروسی ای که شاید به راحتی میشد با پولش ده نفر را به زیبایی فرستاد خونه بخت

ششصد نفر میهمان !!!! تمام تشریفات از آخرین مدلها ، آتش بازیهای آنچنانی ، عکسهای اینچنینی  و ...

الهی خوشبخت بشن


دیشب انگار اتاقم منفجر شده بود

اینقدر که لباس و کفش و کیف دور و بر اتاق پخش و پلا بود

میز توالت که دیگه اصلا نگو انگار منفجر شده بود

هر گوشه نگاه میکردی یه چیزی افتاده بود

بعد از اینکه برگشتم ، تند تند همه چیز را برگردوندم سرجاش

اتاق را مرتب کردم

آب ماهی ها را عوض کردم

صورتم را شستم و ویتامین ای زدم

بعد یه دل سیر با نانا حرف زدم - دلنگرانیم - هردو- هی به روی خودمون نمیاریم و هم را دلداری میدیم - اما نگرانیم به شدت.....

کاش زودتر نظر لطف خداوند شامل حالمون بشه و از این حالت در بیایم

امروز صبح که بیدار شدم کل صدام رفته

الان فقط تصویر دارم

صدا کلا قطعه

نمیدونم چرا

به زور مثل آدمایی که دارن یواشکی حرف میزنن میتونم چند کلمهای حرف بزنم

خلاصه اینکه

من هنوز زنده ام به لطف خدا

و امروز روز معجزه های نزدیکه... لطف های بزرگ خداوند و آرزوهای من که یکی یکی برآورده میشن....

به یاد تک تک تون هستم

اما بسیار روزهای پرکاری را سپری میکنم



پ ن 1 : دوست ندارم عشق دچار تکرار بشه - هشت سال گذشته و هنوز تو برایم جذابیت روز اول را داری

پ ن 2 : چرا گاهی خواهرانه ها کدر میشه؟

پ ن 3 : اینقدر حرف دارم که دلم نمیاد برم.....

رابطه

سلام

امروز حنا بندون پسر عمه م دعوتیم

شلوغم

نهایت بتونم دم دمای آخر مراسم خودم را برسونم

مراسم بزرگیه

تو یه باغ تالار با کلی دنگ و فنگ و شام

سه شب جشن دارن برای عروسیشون - امشب حنا بندون - فردا شب عروسی - پس فردا شب پاتختی....



بعضی از رابطه ها بدون اسم و بی تفسیرن

مثل رابطه ی من و پسر عمه

اون حدودا هفت سالی از من کوچیکتره

مدتی دوست پسر ، نزدیک ترین دوستم بود و بعد سالها بهترین دوست نتی برای من

سالهای زیادی - بدون اینکه بدون اینترنت حتی با هم حرفی بزنیم- با هم دیگه چت میکردیم و حرف میزدیم و دوست بودیم

خیلی سالم

اما خیلی از چیزهای مجازی هستند که برای وصفشون هیچ واژه ی حقیقی وجود نداره......