روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

از ما به طوطیان رها از قفس سلام

سلام

از دیروز هی پراکنده و کم و زیاد باران داشتیم

پس میتونم بگم یه سلام بعد از باران بهاری به همه دوستای خوبم

بارون زده و هوا بینظیر شده

من از شاخص های آلودگی و سلامت هوا خبر ندارم این لحظه ... اما میدونم اونقدر خنکای دلچسبی داره که گفتنی نیست

دیروز دفتر کارم حسابی سرد شده بود در حدی که دست و پام یخ زده بود

رسیدم خونه و دیدم خونه هم خیلی سرد شده

یکی دو هفته پیش پکیچ را خاموش کردم

هوا خوب شده بود و انگار نیازی به شوفاژ نبود

اما دیروز اونقدر سردم شده بود که رسیدم خونه و دوباره پکیچ را روشن کردم

شوفاژها که گرم شد و خونه یکمی هوای ملایم تری به خودش گرفت حالم بهتر شد... از صبخ سردم بود و میلرزیدم

برعکس هفته قبلی که همش در تراس باز بود و هوای خنک میومد داخل و دلچسب بود ، حالا سردم شده بود و نیاز به گرما داشتم




امروز صبح هم دوش گرفتم و صبحانه خوردم

مدتی پیش یه تعداد تیشرتهای ساده رنگهای شاد خریدم برای باشگاه که هنوز نپوشیدمشون

البته یه لگ مشکی جدید هم خریدم ... خواهرجان هم یه لگ نقره ای بهم هدیه داد

امروز صبح یکی از تیشرتهای رنگی رنگی را با همون لگ نقره ای پوشیدم و آماده شدم

و پیش به سوی باشگاه

رسیدم داخل باشگاه و مدیر باشگاه اونجا بود و دفعه اولی بود که میدیدمش

به محض اینکه سلام و احوال کردم گفت شما خواهر فلانی هستید که بعدازظهرها میاد باشگاه؟

برام جالب بود که از شباهتمون متوجه شده بود

لبخند زدم و دست دادیم و سر همین موضوع خندیدیم

نظرش این بود که فقط خواهرم خیلی آروم تر هست و من شیطنت و شرو شور بیشتری دارم

ازش سوال کردم میشه مربی مون را نگه دارید و با همین مربی توی این سانس ادامه بدیم با توجه به اینکه همه ی بچه ها هم مربی را خیلی دوست دارند؟

که ایشون نظرشون این بود که مربی خودشون مایل به ادامه همکاری نیستند

بعد هم گفتند شما با مربی جدید آشنا بشید، اگه خوشتون نیومد یه فکری میکنیم...

لباس عوض کردم و رفتم داخل سالن و بحث داغ ، بحث رفتن مربی بود

واقعیتش این هست که ما برای سلامتی و رهایی یک ساعته از دغدغه های دنیا میریم باشگاه

واقعا ذهنم کشش این بحث را داخل باشگاه نداشت

ورزش کردیم و کالری سوزوندیم و لابلاش هم هی درمورد ماندن و رفتن صحبت کردیم

من از مربی پرسیدم اگه با مسئول و مدیر باشگاه صحبت کنیم و خواسته های شما را بشنون تمایل به ماندن دارید؟ که ایشون گفت نه

البته مربی در حال یارکشی هم بود... از من پرسید چیکار میکنی ؟ میمانی اینجا یا با ما به یه باشگاه دیگه میای...

من مربی را دوست دارم و ازش خیلی خیلی راضی هستم و تمرین باهاش برام خیلی دلچسبه

برای همین بهش گفتم من شرایطم اینطوریه که ساعت دیگه ای نمتونم بیام ... اینجا هم تخفیف دارم ... ولی اگه جای جدیدی که میری ساعتش همین هست و اختلاف قیمتش هم زیاد نیست برام مشکلی نداره جابجا شدن

که ایشون فرمودند فعلا سانس توی این ساعت نداریم و باشگاه جدیدی که میریم دقیقا مبلغش برای من میشه دوبرابر... چون اونجا تخفیف ندارم...

سرشماها را درد نیارم با این بحث فرسایشی که واقعا ازم انرژی گرفت

من در نهایت شهریه باشگاه را پرداخت کردم و تصمیم گرفتم یکماه آزمایشی همینجا ادامه بدم تا ببینم چی میشه

البته که مربی از این تصمیم من خوشش نیومد ... ولی همونطوری که ایشون به فکر خودش و برنامه ریزی زندگی خودش هست ... منم باید همینکار را بکنم...




از راه رسیدم و یه کاری را سرو سامان دادم و فرستادم رفت

دوتا کار هم باید مرتب کنم و پیگیری کنم ببینم چی میشه

دستگاه هم دیروز مشکل پیدا کرد باید ببینم خودم میتونم رفع و رجوع کنم یا باید زنگ بزنم به آقای تعمیرکار...

قفل کیفم هم خراب شده و دوجا بردم که برام تعویضش کنند که گفتند شبیه خودش ندارن و من دوست نداشتم مدلش عوض بشه

دارم تلاش میکنم بیخیال باشم و اصلا نترسم ... ولی فردا باید برم دندانپزشکی و استرس اونم دارم




پ ن 1: دیشب داشتم تلفنی با آقای دکتر حرف میزدم که یهو صدای وحشتناک تصادف!!!!

بله آقای دکتر با دوتا پسربچه که روی موتور بودند تصادف کردند

سنشون زیر 15 سال بود و با سرعت غیرمجاز از یه فرعی اومدند و مستقیم خوردند توی ماشین ! جلوتر از در راننده

جوری پخش زمین شده بودند که خودشون از وحشت فقط جیغ زده بودند...

اصلا تعریف کردنش هم جالب نیست

استرسی کشیدم که نگو و نپرس



پ ن 2: مریض ما همچنان بیمارستان بستری هست

و همچنان در ای سی یو...



پ ن 3: عموجان برنگشته ترکیه و میخواد بره اینجا فصد انجام بده

از این کارهایی که من واقعا ازشون میترسم

باید زنگ بزنم اگه نیاز به همراه داره، همراهیش کنم...



پ ن 4: هفته بعدی تولد آقای دکتر هست



پ ن 5: با ماساژهای صورت میانه ی خوبی دارید؟

همراه یه پیچ ماساژ روزانه صورت و گردن را شروع کردم 

خیلی بهم حس وحال خوب میده

نمیدونم چقدر واقعا موثر و خوب هست یا اصلا خوب هست یا نه...

ولی میدونم که حس خیلی خوبی داره و نهایتا چند دقیقه هم بیشتر وقتم را نمیگیره