روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

زمستان مبارک

سلام

روزتون زیبا

خب خب از امروز میریم که یک زمستان بینظیر را شروع کنیم

شاید هیچوقت دیگه تو زندگیمون اینهمه ممنوعیت دست و پا گیر نداشته باشیم و اینهمه رابطه را به شکل جدید نتونیم تجربه کنیم

پس تا میتونید این روزها را با انگیزه و امید بگذرونید

تا میتونید مهربونی های رنگارنگ را تجربه کنید



شب طولانی یلدامون گذشت

سه نفری اما با کلی تماس تصویری و صوتی بادوست و آشنا و فامیل

دیروز از صبح پیامهای محبت آمیز دوستان و آشنایان به دستمون رسید و ما هم کلی پیام و پیغام و گل و بلبل رد و بدل کردیم...

آخرین یلدای این قرن هم گذشت و انشاله که برای همه به شادی گذشته باشه

نگران قهر ما هم نباشید

حال ما عین ابرای بهاریه...

آشتی کردیم و دیشب فکر کنم همه جوجه ها را شمردیم... چون خیلی طولانی صحبت کردیم

و در عوض صبح خواب موندم

وقتی چشمام را باز کردم باورش برام سخت بود

یک ساعت کامل از ساعت بیداری روزانه ام گذشته بود

با سرعت نور آماده شدم و در چند دقیقه صبحانه خوردم و پریدم از خونه بیرون

با عجله ماشین را بیرون گذاشتم ... و میخواستم با سرعت بیام که به خودم گفتم : چه خبره عزیزم... میخوای ساعت بزنی؟؟؟؟؟

اتفاقا خیابونها از دیروز خلوت تر بود... ولی چون یکساعتی دیرتر اومده بودم بیرون خیلی از مغازه ها باز بودن...





پ ن 1: فکر کنم یکی از همسایه ها دیشب مهمونی بزرگی داشته...

لطف کردن و تمام پلاستیکهای بزرگ آشغالشون را دقیقا گذاشتن جلوی دفتر من...

واقعا درک بعضی از بیشعوریها برام سخته...


پ ن 2: از امروز برای هر روز زمستان یه نقشه ای دارم

نقشه هایی که هرکدوم را فعلا بدون اولویت بندی دارم روی کاغذ مینویسم

یه لیست بلند و بالا

میخوام تمام زمستان را زندگی کنم ...

باید دلمون گرم باشه ...


پ ن 3: بافتنی قشنگی که دارم میبافم با رنگهای زرد و نارنجی و کرم و قهوه ایش دیشب خیلی خیلی دلبری کرد...

توی تماس های تصویری این را فهمیدم