روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

جادوی صدا

سلام

صبحتون زیبا و شاد

من روزم را با صدای آواز آقای دکتر شروع کردم

البته ایشون اول صبح بهم زنگ زدند و من چون با بابا و مامان سرمیز صبحانه بودم رد تماس کردم و نوشتم : سلام عزیزم ، صبح بخیر، خودم تماس میگیرم...

نیم ساعت بعد که رسیدم دفتر بهشون زنگ زدم و با صدای آوازشون مواجه شدم ...

داشتن سرحال و پرانرژی برام یه آهنگ خوشگل که الان اصلا یادم نمیاد چی بود میخوندند.... (هیچ مهارتی در این زمینه ندارند و همین باعث میشه بیشتر به دلم بچسبه این کار)



روزها دارن خیلی آروم آروم و کم کم بلند و بلندتر میشن

وارد بهمن شدیم و باید تا میتونیم از دوماه آخر سال استفاده ببریم

من امروز که لیستم را مرتب کردم اولین چیزی که یادداشت کردم تهیه تقویم خانوادگیمون بود که هرسال برای همه اعضای خانواده درست میکنم و خیلی خیلی طرفدار داره

بعدش هم کتاب خوشگل و کوچولو برای مغزبادوم و فندوق

این دوتا را اول لیست کارهای این ماه نوشتم

بعدش هم یکی یکی هدایایی که میخوام برای اول بهار تهیه کنم را لیست میکنم

هیچوقت خریدن عیدی و هدیه ها را موکول نمیکنم به آخرین فرصت ، چون دوست دارم سرفرصت خرید کنم و سرفرصت هدایا را کادو کنم و از فکر کردن بهشون لذت ببرم



دیشب به محض اینکه رسیدم خونه دوش گرفتم

هنوز سرشام بودیم که عمه جان زنگ زدند که داریم میام بهتون سر بزنیم

لباس عوض کردم و وقتی اومدن بساط پذیرایی را راه انداختم

همچنان از اون غنچه های گل محمدی خشک شده میزارم کنار قندون و عطرش همه را مست میکنه

یه چای زنجبیل خوشمزه هم مامان درست کرده بودند

شیرینی و چای و میوه های خوش رنگ

و یه دور همی زمستانه دلچسب...



پ ن1: مغزبادوم و مامانش به شدت سرما خوردند

مامان جان دیشب براشون سوپ خوشمزه پخته بودند و آب میوه طبیعی و سبزی خوردن تازه آماده کرده بودند

مهربونی های این شکلی دل آدم را گرم میکنه


پ ن 2: با دانا صحبت کردم که کلاس عروسک سازی پیدا کنه تا دوتایی بریم

خیلی دلم میخواد یاد بگیرم


پ ن 3: دلم هوای زیارت کرده...