روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

عذرخواهی بابت تاخیر

سلام

هرروزتون پر از آرامش


من مثل هرروز میخواستم تا قبل از ظهر پست امروز را بنویسم

البته که خیلی خیلی شلوغ بودم... ولی این شلوغی مانع نمیشه که یه پست ننویسم... اونم وقتی میدونم خیلی هاتون بهم سر میزنید

اما...

صفحه را باز کردم و دوتا کلمه نوشتم که یهو دیدم صدای داد و هوار از توی کوچه بلند شد

بعدش هم صدای بوق ممتد

و یه هیاهوی واقعی... ترافیک کوچه را گرفت

در چشم بهم زدنی همه چیز بهم ریخته بود

تا من برسم دم در...

دوتا مرد گلاویز شده بودند و داشتن با تمام قدرت هم را میزدند...

اصلا از دیدن این صحنه جوری ترسیدم که قلبم داشت از دهنم میومد بیرون

تا تمام قدرت مشت میکوبیدند به صورت هم و هم دیگه را به سمت جدولهای کنار گذر پرتاب میکردند

خیلی صحنه ی ترسناکی بود

در یک نگاه فهیمدم که ماشین را وسط راه رها کردند و با هم گلاویز شدند و این باعث راه بندان هم شده بود

دوتا از همسایه ها سعی میکردند که این دو نفر را جدا کنند ولی بی فایده بود.... به همسایه ها هم مشت میزدند

بالاخره با تلاش چند نفر این دوتا از هم جدا شدند

بعد از چند لحظه یکی از دوتا مرد بلند شد یک هزارتومنی از توی جیبش درآورد پرت کرد به طرف اون یکی

و اون یکی هم سریع پول را برداشت و از جاش بلند شد

من که هاج و واج مونده بودم

همسایه داد میزد: احمق ها یعنی برای هزارتومن... ؟؟؟؟؟ هر دوشون را رها کرد و رفت

و جالب اینکه اون دوتا دوباره افتادند به جون هم دیگه...

وقتی سر و صورت هر دوتاشون خونی شده بود و دکمه های لباس یکی کاملا پاره از هم جداشدند

و شروع کردند بلند بلند به فحش دادن و تعریف ماجرا

یکی راننده تاکسی بود ... اون یکی مسافر... راننده معتقد بود کرایه میشه 4000 تومان و مسافر معتقد بود 3000 تومان....

و اینگونه بود که برای هزارتومان....!!!!؟؟؟؟


و باروتون نمیشه که زمان زیادی من کلا خشک شده بودم... اصلا دیگه نمیتونستم بنویسم... یادم رفت امروز اصلا چی میخواستم بگم





پ ن 1: مغزبادوم دنبال یه برنامه شاد برای پنجشنبه س و من به یه قرار عاشقانه امیدوارم....

دلم در تب و تاب هست که یعنی چی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟


پ ن 2: هیجان زده ام....


نظرات 12 + ارسال نظر
هدی یکشنبه 19 خرداد 1398 ساعت 14:53

سلام خوبی تیلو جونم
چقد خندیدم برا هزار تومن خخخ باور کن هنوزم میخندم
قرار عاشقانه به به ماهم هیجان دار شدیم

سلام هدی جانم
باورت نمیشه اینقدر شوک شده بودم که اصلا نتونستم بخندم
خیلی وحشتناک بود
خبری از قرار عاشقانه نیست... کاش جور بشه

رهآ یکشنبه 19 خرداد 1398 ساعت 16:04 http://rahayei.blogsky.com

جفتشون از جای دیگه دلشون پر بوده!

این ببین.
قلمه ها رو که دیدم یاد تو افتادم. :)
http://porchene.blogfa.com/post/1417

رهای عزیزم چقدر زیبا بود
کیف کردم
متشکرم
بی نهایت متشکرم

امیر یکشنبه 19 خرداد 1398 ساعت 16:41

با سلام
شاید خنده دار باشه دعوا بر سر هزار تومن ولی شما ظاهر قضیه را می بینید . راننده فک میکنه حق اش پایمال شده چه هزار تومن چه صد هزار تومن و مسافر هم فک می کنه بهش اجحاف شده چه یک ریال چه میلیون تومن . بحث بر سر حق و حقوق هست نه مقدار و مبلغ .
راننده میگه سر بشکنه دست بشکنه پا بشکنه اما نرخ نشکنه
تیلو هم میگه سر بشکنه پا بشکنه نرخ بشکنه دل نشکنه
انشالله قرار برقرار بشه و تا باد از این قرار ها باد قرار بیقراری برای بیقراران قرار به همراه دارد .
تا قراری دیگر دل تان با قرار باد

سلام دوست خوبم
به نظرم که احجاف شده باشه چه زورگویی... چه حق و ناحق ... گاهی با یه کمی گذشت میشه از این مبلغ های کوچیک و حتی بزرگتر گذشت... اینطوری کتک کاری سرهزارتومان؟؟؟؟؟
برام قابل درک نیست... شاید میتونست غرغر کنه... تذکر بده... حرف بزنه... نه اینکه اینطوری به جون هم بیفتن
والا اون بلوزی که پاره کردند و اون عینکی که اون وسطا زیر دست و پا افتاده بود قیمت خیلی بیشتری داشت
حالا از زخمی شدن سر و صورتشون که بگذریم...
از قرار هیچ خبری نیست....

چیکسای یکشنبه 19 خرداد 1398 ساعت 16:50 http://havali38.blogfa.com

چقدر وحشتناک و بد به قولی اخه هزار تومن؟؟؟؟ همه رو برق میگیره اون دوتا رو چراغ نفتی گرفته ..حالا چندین برابر اون هزارتومن رو باید بدن سر وضع خونین و مالینشون را درست کنن اگر اتفاق بدی نیوفته که قابل جبران نباشه ...اعصاب ندارن مردم که

منم تمام مدتی که اینا دعوا میکردند داشتم خدا خدا میکردم اتفاق خیلی بدی نیفته
اگه سریکیشون کوبیده میشد لب جدول؟؟؟
اگه دندانشون میشکست؟؟؟
و هزاران اگه دیگه...
خدا بهمون رحم کنه ... چقدر بی گذشت شدیم

قلب من بدون نقاب یکشنبه 19 خرداد 1398 ساعت 16:53 http://daroneman.blog.ir

یعنی تو باور میکنی برای هزار تومن اینجور دعوا می کردن؟
مردم دل پری دارن تیلو... هزار تومن گاهی بهانه است برای خالی کردن تمام حرف های نگفته ای که تو دلشون هست

گاهی دلشون میخواد یکی رو در حد مرگ بزنن یا یکی در حد مرگ بزنشون تا شاید کمی دلشون خنک بشه

چقدر از این صحنه ها دیدم
مردمی که حتی وسط خیابون براشون مهم نیست زیر ماشین برن

هزار تومن بهانه است تیلو

درسته که این روزها خیلی هامون اعصابمون خراب هست
درسته که این روزها شرایط زندگی خیلی خیلی سخت شده
همه ی اینا درسته که گاهی یک تلنگر کاسه صبر آدم را لبریز میکنه
گاهی آدم دیگه طاقت هیچی را نداره و این میشه یه بهونه...
اما واقعا باید یاد بگیریم هیجان خودمون را کنترل کنیم... گاهی در این مواقع اتفاقات غیرقابل جبرانی میفته...
اینطور دعوا کردن سر هیچ و پوچ خیلی بد هست
اونم دوتا آدم بزرگ...
دوتا مرد

الی یکشنبه 19 خرداد 1398 ساعت 18:30 http://elhamsculptor.blogsky.com

منم منتظر قرار عاشقانه شما هستم
انگار خودم قراره قرار عاشقانه داشته باشم

:الی جونم میبینی ... هیچ جوره یه قرار عاشقانه جور نمیشه
دارم از دلتنگی میمیرم

رافائل یکشنبه 19 خرداد 1398 ساعت 20:55 http://raphaeletanha.blogsky.com

یا خدا! چه بر سرمون اومده؟
منم بودم خشکم میزد

میبینی رافائل جان؟؟؟؟ میبینی چطور داریم همه چی را فراموش میکنیم

سعید یکشنبه 19 خرداد 1398 ساعت 21:03 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام تیلو
خوبی؟
چقد جالب یعنی واسه هزار تومن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگه یکی این وسط کشته میشد یا ضربه مغزی میشد چی؟
واسه هزار تومنننننننن؟؟؟
خدایااااااااااااااااااا به کجا داریم میریم؟
واسه هزار تومننننننننننننننننن

تب و تاب قبل از قرار عاشقونه میتونه بهترین لحظات عمر آدم باشه
این یعنی عشق هنوز برات زنده س

سلام پسرعموجان
اصلا جالب نبود خیلی هم وحشتناک بود
دیگه والا از تب و تاب گذشته... من دارم میسوزم... بابا خیلی طولانی شده ... چرا مسئولین رسیدگی نمیکنن

لیلی یکشنبه 19 خرداد 1398 ساعت 23:02

سلام گندم جانم اول بگم ک قرار عاشقانه ات رو قربان
دوم اینکه ی جایی!!دیدم از اومدن به تبریز نوشته بودی فقط وااای بحالت بیخبر......

سلام به روی ماهت
لیلی قصه های عاشقانه ... خودت را قربان
نه بابا ... گفتم جز آرزوهای سفرم ... سفر به تبریز هست... من برم تبریز باید خیلی دوست وبلاگی عزیز ببینم

پرچنهـ دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 02:43 http://porchene.blogfa.com

ذوقت مستدام باشه تیلوتیلو جان ان شاالله :))
منم ایده‌شو توی نت دیدم

متشکرم
منم توی نت دیده بودم ولی اجرای شما انگار یه چیز دیگه بود
مثل نان خانگی...

نازلی دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 09:52

خوبه حالا نزدن همدیگرو بکشن سر هزار تومن
مردم چه حالی دارن بخدا

وای من اینقدر ترسیده بودم که نگو
هی میگفتم یکیشون کشته نشه...

الی دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت 09:53 http://elhamsculptor.blogsky.com/

مطمئنم به همین زودی جور میشه
اگر همینطوری دلتنگیت ادامه پیدا کنه خودم مجبور میشم برم اقای دکتر رو بندازم تو کوله و بیارمش برات


الی ازت متشکرم
لطفا وقتی میندازیش تو کوله میاریش یه کاری کن که تا چندین روز هم مجبور باشه پیشم بمونه
نهایتا تو همون کوله که میاریش شبا قایمش میکنیم زیر تخت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد