روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

بازم از عاشقانه ها

 بازم نخونید چیزی از دست نمیدید
 هوای دلخواه منه...

هوایی که باید برم قدم بزنم و به هیچی فکر نکنم و فقط نفس بکشم

اما توی دفتر هستم و نمیتونم برم بیرون و قدم بزنم

باید اینجا باشم

برای همینم دقیقه به دقیقه دلم براش پر میکشه...

زنگ میزنم ... مسیج می نویسم ... تو تلگرام پیام میزارم... توی ایمو مینویسم... پیام صوتی میفرستم

براش عکس میگیرم... از لحظه هام... از دلبستگی هام... دوباره دلتنگ میشم

از صبح پشت سر هم جلسه و کار و کار....

یکی در میان گوشی را برمیداره... مودبانه سلام و احوال میکنه... دل دل کردنای منو گوش میده و مودبانه میگه که فلان جا هستم و تماس میگیرم...

دوباره و دوباره و دوباره

دلخور نمیشم ... میدونم کار داره... ولی بیخیال هم نمیشم

بازم مینویسم... میفرستم

روی کاغذ با دست می نویسم براش عکس میگیرم

صوتی میفرستم

تصویری

و اون درگیره... کار داره... شلوغه

من دوستش دارم... کار کردنش را درک میکنم... شلوغی هاش را درک میکنم

سعی میکنم سر خودم را گرم کنم

سعی میکنم کتابم را بخونم

سعی میکنم کمتر شیطنت کنم ، تا با تمرکز به کارهاش برسه

ولی بازم نمیتونم... لبریزم از کلمه و عشق و خواستن...

دست خودم نیست ...

عین یه دختر بچه نوجوان که تازه عاشق شده پر از هیجان عشقم...

باز مینویسم

باز دلبری میکنم براش

باز کلمات را ردیف میکنم

عکس میزارم از لیوانم و دمنوشم و عسل... میگم دلم میخواد اینجا بودی...

زنگ میزنه...

میگه دختر جون بزار به کارم برسم... من همینطوری هم همش حواسم به توئه...

میخنده ... میپرسه باز امروز چی شده ...

میخنده و صدای خنده هاش منو پراز انرژی میکنه

ده دقیقه که حرف میزنه ... آرومترم... سرحال ترم... شادترم...

میگم : حالا میتونی بری...

میگه : برای چند دقیقه بس بود؟

میگم : قول میدم یک ساعت بهت وقت بدم...

دقیقا سر یکساعت زنگ زد... گفت همینطوری دل منوبردی؟....

سرساعت از وسط جلسه اومده بود بیرون... گفته بود یه تلفن مهم باید بزنم




اومدم نشستم پشت سیستم... شروع کنم به تایپ کردن یک جزوه

بلکه دو سه ساعتی بیخیالش بشم و بزار کار کنه



یه عالمه کاغذهای رنگی کوچولو گذاشتم کنار دستم که هر 5 دقیقه یه دوستت دارم براش بنویسم و عکس بفرستم...

بعد میبینم اینطوری نمیشه... کاغذها را جمع میکنم... دفترچه و خودکار و مدادرنگیهام را هم جمع میکنم...

گوشی را یه جایی دور از دستم میزارم به شارژ

و قول میدم که بعد از این پست تا شب یه سره به کارهام رسیدگی کنم




نظرات 14 + ارسال نظر
نگار چهارشنبه 30 آبان 1397 ساعت 18:26

بازم ارزش خوندن داشت
حال کردم
مثل یه شراب کهنه ی جا افتاده اس این عشق
عشقتون مانا تیلو

چه توصیف قشنگی
همیشه در موردش همین تعبیر تو ذهنم هست... و تو دقیقا همون تعبیر زیبا را به زبان آوردی
ممنون

روشن پنج‌شنبه 1 آذر 1397 ساعت 00:25 http://roshann.blogsky.com

عزیزم:))))
چقدر قشنگ و گیرا....
ممنونم بابت این همه حس قشنگ:)

منم ممنونم از اینکه بهم حس خوب میدی

انه پنج‌شنبه 1 آذر 1397 ساعت 05:35 http://manopezeshki69.blogsky.com

عزززززیززز دلم ای جان عاشقی هاتو

نل پنج‌شنبه 1 آذر 1397 ساعت 07:59


عاشقتم تیلو.خیلی خیلی خوب بود.باز هم لذت بردم
مست بشی از عشقت که ما رو هم مست میمنی

به قول نگار شرابه..یک شراب فوق العاده..با ی جرعه اش مست میشه آدم و بیشتر و بیشتر میخاد...
همینطوری شاعرانه باشی


ممنون دوست جون
الهی که هممون از شراب عشق مست و سیراب باشیم


یه کهنه شرابه که این سالها
گمون میکنم بهترین سالشه

لیلا پنج‌شنبه 1 آذر 1397 ساعت 08:58

خواندن عاشقانه هایت بسیار دلچسب و دلنشین است .واقعی ، گرم و ماندگار . پایدار باشید.


ممنون لیلا جان
بهم لطف داری

بهار شیراز پنج‌شنبه 1 آذر 1397 ساعت 10:01

اووووف...منم الان وسط یه سمینار بزرگگگ دارم برات کامنت میزارم...
دبوانه که به دیوانه رسد خوشش آید

بهار خانومه دیگه... وسط سمینار هم حواسش به ما هست
اره والا

رسیدن پنج‌شنبه 1 آذر 1397 ساعت 11:25

وای چقدر خوب بود . چه عاشقانه هات قشنگن. کیییف کردم . تو هنوزم یه دختر نوجوونی. پر از عشق و گرما . هات هات


مرسی ساره جونم
دلم میخواد این دختر نوجوان درونم همیشه همینطوری بمونه

گیسو پنج‌شنبه 1 آذر 1397 ساعت 12:37 http://saona.blogsky.com

چقدر زیبا ....ناخودآگاه وسط خوندن این پست لبخند میزدم الهی همیشه عاشق باشین


چقدر خوشحالم که لبخند به لبت اومده
الهی شما هم همیشه شاد و سلامت باشین

بهامین پنج‌شنبه 1 آذر 1397 ساعت 14:32

ارزش خوندن داشت
عشقتون مستدام و مانا

خوشحالم که اینو میگی

شبنم جمعه 2 آذر 1397 ساعت 00:08

سلام
عاشقیتون همیشگی ان شاا‌...
اگه دوست داشتی از دلایل دوریتون هم بنویس آخه حیف نیست این عشق رو همه اطرافیانتون نبینن اونم وقتی مطمئن باشید نگران تنهاییتونن
من که سخت منتظر وصال آشکار این عشقم ماشاا... لاحول ولا ........

سلام شبنم جانکم
متشکرم
بعضی وقتا خودمون هم از این دوری کلافه میشیم... شاید یه روزی وقتش برسه
از اون دوریها و دلایلش و ... نوشتم و بازم مینویسم

زهرا جمعه 2 آذر 1397 ساعت 11:18

چقدر عشق قشنگه .الهی عشقتون تا اخررررر دنیا پایدار باشه.

الهی که همه لذت عاشقی و دوست داشتن واقعی را بچشن
ممنون دوست خوبم

الی شنبه 3 آذر 1397 ساعت 09:41 http://elhamsculptor.blogsky.com/

جووونم
اون خنده ها که می گی...
اکسیژن هستن اصلا
قدر شنیدن صداش رو بدون


چقدر خوبه که جنس این عاشقی را میشناسی
امیدوارم همیشه عاشق باشی

soly شنبه 3 آذر 1397 ساعت 11:55

جوونم عزیزم... انرژی میده بهم همه نوشته هات. خوبه که هنوز جمله ( دوستت دارم ) برات خیلی پرمعناست.:

عزیزمی
کاش این جمله برای هممون پر از معنا و عشق و حس باشه

هدی شنبه 3 آذر 1397 ساعت 12:55

سلام تیلوی عزیزم خوبی
واقعن روزهای سختی از نظر احساسی میگذرونی انتظار خیلی سخته از خدا میخام دلت رو شاد کنه و کاری کنه برای همیشه کنارهم باشید همیشه تاتمام این حسهای پاکتون ثمر بده

سلام دوست خوبم
متشکرم
شاید به این سختی عادت کردیم که دیگه به شدت حسش نمیکنیم
بعضی روزها منم از صمیم قلب از خدا میخوام که برای همیشه کنار هم باشیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد