روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

محتکرها به بهشت نمیروند...:)))))))

چیزی که در کل این نوشته و جمع بندی های قبلی دستگیرتان خواهد شد :

نویسنده این وبلاگ جایی در بهشت ندارد



زمستون که داداش اومد ایران

مقداری شکلات از نوع خوشمزه برای من آورده بود

دم رفتن هم که شد هرچی شکلات ته ساکشون مونده بود و برای این و اون آورده بودن و به هردلیلی نداده بودن را داد به من

البته که قهوه هاش را هم یکجا بخشید به من

منم که میدونید که تنها خوری را دوست ندارم

شکلاتها را بردم با خواهرا و مغزبادم تقسیم کردم

اما اونا خودشون موقع تقسیم یه مقداری بیشتر به من دادن

منم که حسابی مقدار شکلاتها زیاد شده بود ، مقداریش را توی کابینتها قایم کردم و بقیه را آوردم دفتر

از اونجایی که کسی تو طبقه ی من رفت و آمد نمیکنه و کسی کاری به کار کابینتها نداره... کلا فراموش شد

این شد که دیروز وقتی رفتم برای برداشتن چیز دیگری... با صحنه ای شیرین و کاکائویی مواجه شدم ...

(یه آیکن داریم که دوتا چشماش قلب قلبی شده ... من دقیقا اون بودم)

با شادی بی حد کاکائوها را به یخچال دفتر منتقل کردم

اون شکلات سکه ای ها چی میگن این وسط را واقعا نمیدونم...

سهم آقای دکتر را جدا کردم و گذاشتم گوشه ی یخچال ...

بقیه اش را هم دارم تنها خوری میکنم

کلی هم کیف میکنم

به هیچکی هم تعارف نمیکنم

به نظرتون رستگار میشم؟




نظرات 12 + ارسال نظر
هفت مین یکشنبه 10 تیر 1397 ساعت 21:52

صد در صد رستگار میشی

لیلی یکشنبه 10 تیر 1397 ساعت 21:54

نوش جونت گندم جانم

جای شما خالی لیلی قصه های عاشقانه
دیگه کمتر به ما سر میزنی بانو

نوش جانت

جای شما بسیار بسیار خالی

امیر یکشنبه 10 تیر 1397 ساعت 23:33

با سلام
هیچ چیز ادمو به اندازه اینکه چیزی را که قبلا جایی گذاشته و فراموش شده و بعد پیدا کنه خوشحال نمی کنه منم تو ایام عید که کت می پوشیدم و برای عیدی دادن اسکناس نو گرفته بودم و توی جیب کت ام بود هوا که گرم شد دیگه کت را نپوشیدم تا اینکه به عروسی دعوت شدیم وقتی کت را پوشیدم دست تو جیب بغلی کردم دیدم ده تا اسکناس ده تومانی نو تو جیب ام جا مانده بود که همونا را گذاشتم تو پاکت و دادم دست خانواده داماد . باور کن خیلی خوشحال شدم نه اینکه پول بود خوشحال شدم بلکه اینکه از قبل مانده بود و فراموش شده بود و حالا پیدا شده بود خوشحال شدم .
تنها خوری گاهی واجب عینی است و گاهی واجب کفایی و گاهی هم مستحب است تنها یک جا مکروه است اونم جایی که خانم باردار روبرویت باشد و دیار داشته باشد که لازم است اونو شریک کنی

سلام
راست میگی .. وقتی یه چیزی را فراموش میکنی و بعد پیداش میکنی خیلی حس خوبی میده

خب خدا را شکر که باردار ویارداری این اطراف نیست و منم میتونم راحت تنها خوری کنم

خاله ریزه دوشنبه 11 تیر 1397 ساعت 09:02 http://yaddashte-yek-zan.blogfa.com/

بزن بر بدن نوش جوووونت تیلو بانو

آخ آخ
جای شما خالی خاله ریزه جان

رسیدن دوشنبه 11 تیر 1397 ساعت 10:41

حتما رستگار میشی چرا که نه .
خیلی خوبه که اهل تنهاخوری نیستی .
راستی تو پست اول یادم رفت بگم عادت به یه چیزایی تحمل اونا رو آسون میکنه . ما آدما توان مون خیلی زیاده . انشاءالله که خیلی قرارهای عاشقانه ت عقب نیفته


کی گفته اهلش نیستم... الان دارم تنها خوری میکنم
عادت چیز بدی هست

نل دوشنبه 11 تیر 1397 ساعت 10:45

راستش منم الان در دور تنها خوریم.هردفعه هم عذاب وجدان میگیرم.اما خب دوست دارم
باشد ک رستگار شویم


رستگار میشی

لیلی دوشنبه 11 تیر 1397 ساعت 11:02

هرروز چند بار سر میزنم عزیزم ولی گاهی اوقات نظری ندارم و خاموشم

من دلخوشم به دوستای خوبی مثل شما
همین که بدونم کنارمی کافیه
ممنونم ازت

هفت مین دوشنبه 11 تیر 1397 ساعت 14:51

خواهرت حالش خوبه ؟

بدک نیست
همچنان مشکلات سرجای خودشونن
همسرش اصلا قصد درست شدن اوضاع را نداره و نسبت به همه چیز موضع اشتباه داره

روشن دوشنبه 11 تیر 1397 ساعت 15:23 http://roshann.blogsky.com

من هیچ وقت نتونستم تنها خور باشم ولی تک خور ها رو هم دوست میدارم
ولی خب این مصداق تک خوری نیست چرا که سهم آقای دکتر محفوظه
نوش جونت

از بس تو دختر خوبی هستی

یه دوست دوشنبه 11 تیر 1397 ساعت 18:37

حتما رستگار میشی


مطمئنی؟؟؟؟
به نظر نمیادا

هدی سه‌شنبه 12 تیر 1397 ساعت 13:46

شکلات میخامممممممممممم من عاشق شیرینم
نوش جونت باشه شیرین کام باشی

آخیش
جای شما خالی
متشکرم عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد