روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

پدر...

گیوتین (همون دستگاه برش کاغذ) مان خوب کارنمیکرد

بابا امروز دفتر بودند

گفتند : زنگ بزنم سرویس کار

من هم گفتم : بابا جون بیا خودمون درستش کنیم

و ایشان هم سریع تر از من پذیرفتند





هزار بار گفت حواست به این تیغه باشه

خیلی تیزه

خیلی خطرناکه

و من همه اش چشمهایم به دستهای پدرم بود و ذکر میگفتم

پدر برای دستهای من نگران بود و من دل دل میکردم برای دستهای مهربانش

در لحظات آخر وقتی کار تمام شده بود ، بدون توجه دستم خورد به تیغه!!!!!!!!!!

خیلی آرام

پدرم از جا پرید... اول دعوایم کرد... بعد پرسید چی شد دستت....

نگرانی از چشمهایش میتراوید

میترسیدم اصلا نگاه کنم که چه شد....

زخم عمیقی نبود... خیلی هم خون نیامد

با یک پانسمان ساده کارش راه افتاد

اما....

باید پدر باشی تا حس آن لحظه ها را درک کنی

باید دختر باشی و عاشق بابایت که آن نگاهها را بفهمی





پ ن 1 : امروز سرم درد میکند

پ ن 2 : همیشه کار تعمیرات دستگاههای خودمان را دوست داشته ام

پ ن 3 : حال عجیبی دارم

نظرات 6 + ارسال نظر
اسما شنبه 5 تیر 1395 ساعت 17:46

وای بابا ها همه ماهن
من حالم خیلی بده دیروز ازمون سنجش دادم با اینکه کلی خونده بودم نتیجه دلخاهمو نگرفتم مامانم کلی ناراحته تا حدی که میگف قلبم درد گرفته
از ساعت یک فقط دارم گریه میکنم شدیدا به دعاهات نیاز دارم
تنها دل خوشیم بابامه که بوسید و گف مطمئنم سر جلسه کنکور خوب میدی چیکار کنم با این درد دیدن ناراحتی مامان دیوونم میکنه

عزیزدلم وقتی تو سعی خودت را کردی نباید ناراحت باشی
توجه زیادی هم به خوشحالی و ناراحتی دیگران نکن که این روزها نیاز به استرس نداری
آروم باش
تلاشت را بکن و مطمئن باش بهترین نتیجه در انتظارته

تبسم یکشنبه 6 تیر 1395 ساعت 00:34 http://tabasomshadi.blogsky.com

سلام
شانس اوردی چیزیت نشد :))
این پستت حاوی دلهره عجیبی بود.
:) این وسایل خطری رو بدین تعمیر کار


میدونی وقتی درستش کردیم چه کیفی داشت؟

گلشن یکشنبه 6 تیر 1395 ساعت 01:07

تیلو جان حالا که حالت خوبه باید بگم من اگه اونجا بودم قطعا می زدمت! دوست دارم ینی چی? به یک حادثه می ارزید? به احتمال یک حادثه می ارزید? اگه طوریت میشد چی? اکه پدرت دستش طوری میشد دیگه خودتو هیچ وقت نمیبخشیدی ها
الان رسما دعوات کردم


چقدر خوب دعوام کردی... ولی سابقه ی چندین و چند ساله ی منو ندیده گرفتی

نازلی یکشنبه 6 تیر 1395 ساعت 08:43

انشااله خدا همیشه سایه پدر مهربونت بر سرت نگه داره
واقعا هیچ پناهی برای دختر مثل پدر نیست

آخ آخ
جانا سخن از زبان ما میگویی

دل آرام یکشنبه 6 تیر 1395 ساعت 09:32

ای جان به این پدر و دختر. خدا برا همدیگه نگهتون داره.


ممنونم

دخترشیرازی یکشنبه 6 تیر 1395 ساعت 09:37

آخی دختر مواظب باش خب...
انشاالله که جزیی باشه
زنده باشن پدر محترم سایشون رو سر خانواده باشه

فدای شما
همچنین پدر و مادر و عزیزان شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد