روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

دوشنبه هم میتونه روز خوبی باشه.... :)

سلام

سرما خوردگی رفته

اما بی حالی مونده

انگار ریه هام هنوز درگیره... چون خس خس حس میکنم و البته درد در ناحیه ریه ها...

بیخیال

پیاده روی نتونستم برم از شدت بیحالی

به اندازه ده دقیقه راه رفتم و خیس عرق برگشتم دفتر



پ ن 1 :سیم کارت جدید را هنوز فعال نکردم

پ ن 2 : دیشب حرفهای بی نهایت عاشقانه ای کنار آقای دکتر داشتم... راه دور همه چیز را در کام آدم تلخ میکنه

پ ن 3 : لیوان رنگی داشتن انگیزه برای خوردن آب را در من زیاد کرده امان از کودک درون...


روز معلم مبارک

باید زودتر به سمت خانه برم

یک دسته گل بخرم

یک کیک کوچک

روز معلم را در خانه ی ما باید چند برابر جشن گرفت

هم مادرم سی سال معلم بوده

هم پدر سی سال در آموزش و پرورش مدیر و ... بوده ...

امشب را باید ویژه جشن بگیریم...

دستهایشان را خواهم بوسید

من هرگز به طور مستقیم در کلاس درس مادر یا پدرم شاگرد نبوده ام

هرچند از روز تولدم در محضرشان شاگردی کرده ام

اما ... خواهرها و برادرم هر کدام دانش آموزان کلاس آنها بوده اند...



روز معلم مبارک


پ ن 1 : خاله ام نیز معلم است...


پ ن 2 : عمه ام نیز ...


پ ن 3 : خواهرم ساعاتی هرچند اندک در یک دبستان تدریس علوم میکند...


پ ن 4 : سالهای زیادی للی برای من روز معلم کادو میخرید و میگفت خیلی چیزهای به من آموخته ای...


پ ن 5 : سالها پیش کسی برای کارآموزی کنار من کار میکرد... بعد... سالهای زیادی برایم هدیه میخرید ... اسمش زهره بود.. سالهاست که با هم دوستیم...

لذت

درب دفتر را بستم

پلو سبزی با ماهی داشتم (جاتون خالی)

ناهار را گرم کردم و با آرامش در حالی که با یکی از خواهرام حرف میزدم خوردمش

بعد ظرفها را شستم

چای زعفران درست کردم و داخل فلاسک ریختم

برای خودم گرمک خیلی یخ خوشمزه .... آماده کردم و آوردم گذاشتم کنار دستم

دیدم چقدر دنیا میتونه به سادگی زیبا و آروم باشه

اگه ما بخوایم


میتونیم از یک لیوان دوغ خنک لذت ببریم

از رایحه ی درخت های سنجد

از شنیدن صدای کسی که دوستش داریم

از نگاه کردن به یه نقاشی ساده

از تلفن زدن یهویی به پدر و مادرمون

از دعوت کردن یه دوست توی عصر یک روز بهاری

از چشیدن مقدار شیرینی شربت توت فرنگی

هزار تا چیز دیگه....

چقدرلذت های ساده و دم دستی وجود دارند که فقط باید بلد باشیم که ازشون لذت ببریم



شما از چی لذت میبرین؟




پ ن 1 : یکی از لذت هایی که در ذهن من و آقای دکتر جاودان شده... یک عصر بهاری ... کنار یک پنجره نشسته بودیم که نسیم،  پرده ی حریر اون پنجره را به رقص وا داشته بود و ما در اون لحظه.. نگاه ... عطر... لبخند... و عشقی جاودانه را تجربه کردیم


پ ن 2 : چقدر یک تشخیص غلط میتونه دیگران را به دردسر بیندازه... قبل از عید که تبلتم را نشون آقای تعمیرکار دادم گفت اشکال از شارژر هست و ... شارژر خریدم و درست نشد که نشد... حدس میزدم ماله باطری باشه... ولی بعد از اون تشخیص به خودم گفتم حتما عمر مفید این تبلت به پایان رسیده... حالا که باطری تبلت را عوض کردم ... انگار یه تبلت نو خریدم


پ ن 3 : دلم مانتوهای نخی رنگی رنگی بهارانه میخواد...


پ ن 4 : نظر سنجی جدید را هم تیک بزنید

امروز ، پایان کابوس های دیشب است...

سلام

هنوز درگیر سرما خوردگی هستم

صبح دیرتر از خونه اومدم بیرون

بعد رفتم دفتر خدماتی از این سیم کارتهای رایگان همراه اول گرفتم

بعدش اومدم دفتر

آقای مزاحم بهم زنگ زد و تا صدای خیلی خیلی گرفته ام را شنید ... کلی گفت چیزی لازم نداری... و بعد اضافه کرد حتما میام سرت

هرچند من کلا پیچوندمش

من اصلا روی خوش بهش نشون ندادم

واقعا نمیدونم از این دردسر چطوری نجات پیدا کنم

از صبح هزار دفعه به آقای دکتر زنگ زدم ... دریغ از یک جواب

دیشب هم اونقدر دیر وقت بهم زنگ زد که توی تب و کابوس نفهمیدم اصلا چی گفتم




پ ن 1 : نیاز مبرم به دندان پزشکی دارم ... فکر کنم بیشتر از هشت ماهه... 

پ ن 2 : کسی اطلاعاتی در مورد این سیم کارتهای رایگان و مزایاش داره؟

پ ن 3 : یه قرار ناهار برای فردا داشتم... دفتر عموجانم... باید کنسلش کنم با این حال مریض

پ ن 4 : پسر بچه ی شیطون داخل کوچه داره یخمک میخوره ... دلم چیزای خیلی یخ میخواد

عطر سنجد

بچه ها کسی هست که نزدیکشون درخت سنجد باشه؟

وای که عطر این درخت چطوری آدم را مسحور میکنه....





پ ن 1 : آقای دکتر با خرید این ماشین جدید ایران خودرو مخالفت فرمودن... منم که دهن بین....

(دختر شیرازی عزیز واقعا متقاعدم کرد...)


پ ن 2 :  انگار تب دارم که چشمام اینهمه داغه


پ ن 3 : دیدین بعضیا چقدر انرژی منفی دارن... از در میاد تو اصلا من بداخلاق میشم.... حالا بیچاره واقعا خودش خوش اخلاق و خوش برخورده ها.. نمیدونم چرا


پ ن 4 : جمعه ها تو باغچه خیلی خیلی خیلی بهمون خوش میگذره... اما خیلی خیلی خیلی تر خسته میشیم... به نظرتون نباید شنبه ها تعطیل باشه؟


شنبه ها همیشه انرژی بخش هستند...

سلام

یه انگیزه ی خاصی در هر شنبه نهفته است

انگیزه ای که ما را ترغیب به شروع یه عالمه کارهای تازه میکنه

به شدت هرچه تمام تر سرما خوردم

از مغز بادوم گرفتم

طوری که احساس مرگ دارم

تب های طولانی وحشتناک

من هر وقت سرما بخورم در همون ساعات اولیه میرم دکتر

ولی اینبار نرفتم

قرص هم نخوردم

شروع کردم آب نمک قرقره کردم به طور مداوم

و هی از اسپری ویتامین سی دهانی استفاده کردم

هی گرمک خوردم

و تا جایی که ممکن بود چای نعنا پونه و آویشن دم کرده...

همچنان درگیر سرما خوردگیم

نه به سادگی به شدت


پ ن 1 : امروز رفتم ایران خودرو ... ثبت نام یه مدل ماشین کراس... مهلت تمام شده بود... ;کسی از این ماشینهای چینی مونتاژ ایران داره ... بهر حال با توجه به قیمتش...

پ ن 2 : آقای مزاحم دوباره دور و برم میپلکه... ته دلم انگار یه حسایی را بر می انگیزه...

پ ن 3 : با آقای دکتر روزهای شادی را طی نمیکنم... خیلی دارم عاشقی میکنم و خیلی کم عاشقی دریافت میکنم... اما یه عشق هشت ساله دارای ریشه های خیلی عمیقی هست... چیزی شبیه یه تک درخت بزرگ وسط یه دشت سبز

پ ن 4 : نمیدونم چه خبر شده ... سال 95 خواستگار بارون شدم ...

پ ن 5 : امروزم حال خیلی خوبی ندارم... سردرد شدید دارم

اعتراف میکنم ....

الان که دارم مشت مشت مویز میخورم عذاب وجدان گرفتم

سر ظهر

همون موقع که خواهر اومد تا با هم بریم برای ناهار...

همون موقع که تصمیم گرفتم ماشینم را نبرم و همه با بی آر تی بریم ...

همون موقع که اون یکی خواهر تو ایستگاه بی آر تی منتظر ما بود

خانومه اومد و ازم خواست که پاور پوینتی که براش درست کردم را بریزم روی دو تا دی وی دی تا ببره اداره شون تحویل بده

و بعد تاکید کرد که هر دو دی وی دی را چک کن که حتما حتما خوب رایت شده باشه و باز بشه


اعتراف میکنم که هیچکدوم از چک نکردم....

چهارشنبه ای که خیلی خالیه...

سلام

روزتون لبریز از مهر و محبت




پ ن 1 : برای ناهار امروز قراره با دوتا خواهرم ... مغزبادوم... دوتا خاله هام ... یکی از دخترخاله ها... همگی بریم ناهار یه جای مخصوص همبرگر بخوریم و من از همین الان ذوق دارم


پ ن 2 : نوتلا تمام شد... باور میکنید.... یک شیشه 750 گرمی نوتلا پااااااااااااایاااااااااااان


پ ن 3 : خدا را شکر که یه هوبی این شکلی آورده وگرنه با این غصه کنار نمیومدم


پ ن 4 : کلی قرص زینک پلاس و ویتامین دی میخورم ولی به شدت موهام میریزه... همینطوریم که چیزی باقی نمونده... نکنه کامل کچل بشم؟؟؟؟؟


پ ن 5: دیشب از سردلتنگی هی به هم دیگه حرفای بد زدیم... هی غر زدیم.. هی بی انصاف شدیم... سعی کردیم غصه هامون را بروز بدیم... بعد هم با کلی غصه دیگه هیچی نگفتیم و شب بخیر... بعد از نیم ساعت یهو در یک زمان ، هر دو با هم نوشتیم: «دوستت دارم»


بعدازظهرانه...

سلام دوباره

اینم کار امروزم

1jru_photo_2016-04-26_13-48-26.jpg


تقدیرنامه های روز معلم هستند اینها....



پ ن 1 : آقای دکتر طوری آرومم میکنه که انگار با یه شربت بزرگ بهار نارنج مست بهار شده باشم....


پ ن 2 : بابا قارچ و گوجه فرنگی و باقالی و ملون خریدن  و من اینقدر از این چیزا خوردم که دیگه به ناهار حتی فکر هم نمیکنم


پ ن 3 : آقای دکتر امروز میخواد بره حجامت... خب من میترسم


پ ن 4 : خانوم مشتری خودکار و عکسش را اینجا جا گذاشته... طبق عادت معمول همیشگی میزارم یه گوشه تا پیداش بشه.. وقتی میاد بهش میدم و میگم اینا را اینجا جا گذاشتین...هی با اصرار میگه نه بزارین این خودکاره باشه... چه قابلی داره...هرچی میگم ما زیاد خودکار داریم به کارمون نمیاد...هی اصرار بیخود و بیجا میکنه ... بعد یهو چشمم میفته میبینم خودکاره کلا تموم شده و هیچی جوهر نداره....

متلک جنسی ....

سلام

امروز صبح جایی وسط یک پیاده روی پر رفت و آمد و شلوغ

دلم برای خودم و تمام زن ها... مادرها... دخترهایی که از آن پیاده رو میگذشتند سوخت....

یک نفر ... نمیدونم باید اسمش را چی گذاشت

وسط یک پیاده روی شلوغ

به خودش اجازه میداد که به لطیف ترین آفریده های خداوند...

متلک های جنسی بگه

و ما همه ...

تنها کاری که میکردیم قدم هامون را تند تر میکردیم تا از اونجا قرار کنیم....


تولدت مبارک

سلام

آقای دکتر ساعت هشت و نیم بهم زنگ زد

تبریک گفتم

دوست ندارم اینطوری تبریک گفتن را انگار بغض میکنم

یهو یه لبخند گنده اومد روی لبم....گفتم پاشو امروز بیا پیشم

پاشو بیا تا منم بتونم سوپرایزت کنم

برات تولد بگیرم

بهت هدیه بدم

یه لحظه یه طور غریبی لبریز عشق و هیجان شدم

انگار از توی کمرم دوتا بال داشت در میومد

آقای دکتر با یه سردی عجیبی گفت : توکل برخدا ... امروز که برنامه ریزی نکردم باشه برای بعد....



پ ن 1 : بغض کردن فایده نداره پس میخندم ... باید از غم انتقام سختی گرفت

پ ن 2 : دلم میخواد هر روز از چهل تکه براتون عکس بزارم

پ ن 3 : للی نیازمند دعاهاتون هست... یک مشکل مالی برای خانواده اش پیش اومده

پ ن 4 : به حرف ماهی گوش میدم و قضاوت نمیکنم حتما نمیتونسته بیاد... هرکس در هر روز برنامه های خاص خودش را داره... مگه الان یکی با ذوق و شوق بی حد به من بگه پاشو بیا پیش من ... من میتونم کارم را تعطیل کنم و برم پیشش؟؟؟؟؟ خب پس... هیچی نشده

تولدت مبارک.... الهی آرزوهات تند تند به اجابت برسن...

عکس نوشت

از صبح داشتم روی این دعوتنامه ها کار میکردم

jevx_photo_2016-04-24_13-01-37.jpg


رنگ بازی دوست دارم

میدونید که....




یه قسمتی از سوغاتی هام را عکس داشتم گفتم بزارم شماها هم ببینین

(تیلوتیلو در حال قیافه گرفتن)

1w1e_photo_2016-04-24_13-01-41.jpg

اردیبهشت ماه بهشتی است؟

سلام

هوا که عالیه

منم خوبم

صبح با شامپوی سوغاتم رفتم حمام

صبحانه هم نوتلای سوغاتی خوردم

توی کمدم دوتا کیف نو دارم که هر دو سوغاتی هستند و هنوز استفاده نکردم

چندین دست لباس نو دارم که هنوز نپوشیدم و همه هم سوغاتی و هدیه هستند

دیگه چی میخواد یک دختر از زندگیش



فردا تولد آقای دکتر هست.... تولدش مبارک

چندین سال براش هدیه میخریدم

پست میکردم

سوپرایز میکردم

ولی... الان چند ساله .... فقط تبریک ...

دلم میخواست امسال هم یک کار ویژه بکنم ... اما هیچ کاری نکردم

از اول اردیبهشت تبریک و استیکر فرستادم

امروز کلی آهنگ تولد براش فرستادم

و دیگر هیچ....



پ ن 1 : امروز بسیار شلوغم و خیلی ریلکس نشستم اینجا پای نت....

پ ن 2 : دیشب یه کمی رنگهای چهل تکه را تست کردم ببینم چکار داریم میکنیم

5bg_photo_2016-04-24_08-51-03.jpg

شنبه ی پر از سوعاتی... هفته ای بی نظیر ....

سلام

ببخشید که من روزهای تعطیل یهو غیب میشم....

روز و شب پدر خیلی خوبی داشتیم و چندین بار پدرم از سر شوق اشکی و بارونی شدن....

و این یعنی باید شکرگزار باشیم

جمعه را توی باغچه ای با این شکل گذروندیم

4rou_photo_2016-04-23_08-30-47.jpg

(جینگیل مینگیلا را با مغز بادوم نصب کردیم)


و صبح امروز (ساعت 5 و نیم داداشم رسید خونه)

برام نوتلا خریده بود

بلوز و شلوار خریده بود

یک کیف بسیار خوشگل خریده بود

و کافی میکس....

ازش انتظار نداشتم اینهمه خوب خرید کنه... خریدایی که همه دقیقا اندازه و با سلیقه باشن...

داداش کوچولوی من بزرگ شده



پ ن 1 : کاش تلاش کنیم برای عسل شدن روزهامون

پ ن 2 : مادرم امسال پدر نداشتن... و روز پدر خیلی سخت بهشون گذشت

پ ن 3 : یکی از آبجی ها... اون یکی شوهر خواهر و مغز بادوم به شدت سرما خوردن ...

پ ن 4 : مامانم دارن کمکم تکه ها را تکه تکه با عشق میبافن و من به همچین چیزهایی عاشقم

پ ن 5 : روز عید از دلتنگی آقای دکتر کلی گریه کردم ولی طبق معمول تمام تلاشش را کرد تا حالم خوب بشه



عکس نوشته ی امروز


امروزم

3xgq_photo_2016-04-20_17-31-18.jpg


کاغذ کادو را خودم طراحی کردم

دو تکه کامل و یک تکه نصفه و نیمه از پتوی رنگی رنگی بافتم

و تنهایی هام را عسل کردم ....

معاشقه های واقعی؟؟؟؟؟

پست یک دوست در یک لحظه انگار کل سیستم مغز منو در هم کوبید...


معاشقه میکنیم ولی آیا عشقی رد و بدل میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چه سوال سختی...

چه سوال عمیقی

حالا نه صرفا معاشقه بین دو نفر عاشق و معشوق و یا از انواع روابط زناشویی

حتی معاشقه های روزانه با گلها

با دوستای نزدیکمون

با مجازی ها.........



من را به چالش کشیدی دختر



پ ن 1 : کسی اینجا هست که مثل من از خر مگس تا بی نهایت بترسه....؟؟؟؟؟

پ ن 2 : دلم میخواست پست قبلی بره پایین و این بالا نباشه دیگه....

پ ن 3 : یک ماه از بهار گذشت ولی امسال دلم هنوز شکوفه نزده

پ ن 4 : زنگ زدم للی را برای ناهار دعوتش کردم دفتر


بعدا نوشت: للی زنگ زد و گفت نمیتونه بیاد و من به تنهایی ناهار خوردم .... تنهایی هم عالمی داره

یک تکه دیگه از چهل تکه را بعد از نماز میبافم انشاله و بعد برمیگردم سرکار

دوای دلتنگی چیه؟؟؟؟

سلام

روزت پر از حسای خوب

فردا روز پدر فراموشتون نشه... یه شاخه گل.... یه لبخند بزرگ ... یه لیوان دمنوش خوشمزه .... یه گپ دوست داشتنی...

پدرها خیلی کم توقع هستند

با یه شام ساده ی دختر پز

دلشون به دست خواهد اومد....

دریغ نکنید زیبایی های دنیا از خودتون

با محبت کردن اول حال خودمون خوب میشه

من هدیه م را خیلی خوشگل کادو پیچ میکنم

کیک هم میپزم

خواهرم هم قراره غذای مورد علاقه بابا را بپزه و با کادو بیاد

اون خواهرم هم هست

و همه با هم یه شب ، سوپرایزی برای پدرمون درست میکنیم




اگه چیزای بیشتری به ذهنتون میرسه بهم بگین




پ ن 1 : امروز از صبح نمیتونستم وارد مدیریت بلاگ اسکای بشم؟؟؟؟؟؟؟؟

پ ن 2 : خیلی خیلی دلتنگم و بی دلیل هی قراره عاشقانه را به تاریخ دورتر موکول میکنم.... نمیدونم چرا با تمام دلتنگی قرار عاشقانه نمیخوام....

پ ن 3 : انگار پیله ای در دلم در حال پروانه شدن است...

پ ن 4 : داداشم عکسای خوبی از خودش برام فرستاده



بعدا نوشت: من با این پست قصد ناراحت کردن هیچکس را ندارم .. من با این پست قصد دارم به تمام کسایی که سایه پدر بالای سرشون یادآوری کنم که این نعمت بزرگ را نادیده نگیرن... خدا خودش به همه مون نظر لطفی عنایت بفرماید...