روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

افکار این لحظه ام

جایی خواندم بعد از سی و پنج سالگی دیگه خبری از جوانی نیست!!!!

من سی و پنج ساله ام اما احساسم هنوز چهارده سال هم ندارد... عایا....؟؟؟؟؟؟؟؟؟


لاک صورتی و روسری صورتی امروزم به من حس خیلی خوبی میدهد

اما من سی و پنج ساله ام !!!!!!!!!!


دیگر شیطنت های ده سال پیش را ندارم

دیگر به شدت ده سال پیش هیجان زده نمی شوم

شادی و غم هایم تغییر کرده است

دنیا در نظرم بی ارزش تر شده

شادی های کوچک برایم ارزشمند ترند......

علتش این سی و پنج سالگی است؟؟؟؟؟؟؟؟/


من به ارقام مربوط به سن اهمیت نمیدهم

وقتی میان لباسها و رنگ ها دنبال خرید هستم به سنم فکر نمیکنم

وقتی میخواهم کیف بخرم به عدد سی و پنج فکر نمیکنم

پس چرا امروز حرف یک دوست اینچنین مرا آشفت؟؟؟؟؟؟


چندسال دیگر برای مادر شدن وقت هست؟؟؟؟؟


پ ن 1 : گرسنه ام و للی هنوز نیومده

پ ن 2 : آقای دکتر نانا امروز به شدت شلوغه و قربون صدقه ی من نرفته

پ ن 3 : فکر کنم اینبار در میانه حمله ی هورمونها جان بدهم

نظرات 6 + ارسال نظر
گلشن چهارشنبه 16 دی 1394 ساعت 15:08

سن فقط یه عدده
اینو آدمایی مث ما که هرچی بزرگ میشیم حس بچگی داریم٬ میفهمن.
شما و نانا ازدواج نکردین؟

ا ره دقیقا
نه من و نانا دوتا عاشق و معشوق دور از هم هستیم

گلشن چهارشنبه 16 دی 1394 ساعت 19:30

چه حیف ....پس کی آخه آدم به اولیه ترین حقوقش میرسه؟

مبی پنج‌شنبه 17 دی 1394 ساعت 09:28 http://inthisworld.blogsky.com

گندم حواست هست داری با زندگیت چیکار میکنی؟ مگه تو دوست نداری خونه خودتو داشته باشی؟ مگه دوست نداری مادر بشی؟ گندم هشت سال از طلایی ترین سالهای عمرت رو صرف یه پنجشنبه توی هفته کردی؟ گندم یه جایی آدم باید یه تکونی به خودش بده . خودشو از این خواب خرگوشی بیدار کنه. گندم اگه نانا تو رو میخاد باید یه حرکتی بزنه. اگه ما به فکر خودمون نیستیم وقتی غرق احساساتیم اونا باید حواسشون باشه. اگه نمیتونه برای خوشیختی تو قدمی برداره بذاره بره. تو لیاقت هفت روز و شب عاشقانه رو توی تموم هفته های زندگیت داری نه یه نیم روز عاشقانه یواشکی. گندم نشه که از چهل سال بگذرونی و حسرت خیلی چیزای موندگار و خوب زندگی به دلت مونده باشه...من دوست ندارم وقتی پنجاه سالگی از محل کارم برمیگردم خونه ، چراغ خونه ام خاموش باشه...تو دوست داری؟

شاید باورت نشه
اینقدر دوستش دارم که تمام این حرفها را میدونم و حاضرم بازم همینطوری عاشق بمونم
اما واقعا کاش یه طوری از این رابطه ی غلط جدا میشدم
مبی باور نمیکنی اصلا نمیتونم به تمام شدنش فکر کنم
منم باید یه سری حرف بزنم که شاید باعث بشه ......

اذر پنج‌شنبه 17 دی 1394 ساعت 11:02 http://azar1394.blogfa.com

با جمله ی اول مخالفم
نشاط درونی از اعداد وارقام مهمتره.
بله درسته ادم بعد سی سالگی نمیتونه مثل بیست سالگی رفتار کنه.اصلا قرار نیست مثل بیست سالگی رفتار کنه
هر سنی نشاط و جوانیه خودشو داره وبهترین روزهای رو باید درست کنیم واسه خودمون تو هر سنی که هستیم
من الان بیشتر از قبل از لباسهای رنگی وشاد استفاده میکنم .لباس تیره خیلی کم دارم
ولی سوال اخرت درسته.چند سال دیگه واسه مادر شدن وقت داریم.
کسی ازهجوم هورمونها نمرده .نگران نباش:

وای که این دغدغه ها آدم را دیوانه میکنه

اذر پنج‌شنبه 17 دی 1394 ساعت 11:39 http://azar1394.blogfa.com

حرفهای مبی واقعا درسته.
حتما ب حرفاش فکر کن.
چطور نانا هم به همین حد راضیه.بالاخره تکلیف او هم روشن نیست ب نظرم

چی بکم؟
کاش حرف من گفتنی بود

زن عاشق دوشنبه 21 دی 1394 ساعت 20:31

نانا مجرده ؟

پ ن پ هشت سر عائله داره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد