روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم.... وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم

سلام

روزتون زیبا

اسفند ماه قشنگترین پر از بهترین ها

روزهای آخر زمستونتون دلچسب

امیدوارم دلخوشیهاتون روز به روز زیادتر بشه

براتون سلامتی و شادابی و دلخوش آرزو میکنم

بعدش جیب پر پول و ثروت حلال و برکت در مال

دلم میخواد هممون در آرامش و آسایش زندگی کنیم

دلم میخواد برای هر چیزی که میدویم و تلاش میکنیم دست یافتنی باشه

درسته که جوجه ها را باید آخر پاییز شمرد... اما ته زمستون که سال تمام میشه هم یه حساب کتابی بکنید ببینید برنامه هاتون برای سال جدید چی هست

یه نگاهی به سالی که گذشت

یه برنامه ریزی کلی برای روزهای پیش رو

لیست آرزو درست کنید

برای خودتون هدف مشخص کنید

بالاخره آدمیزاد نیاز به امید و انگیزه داره



دیروز تا 3 سرکار بودم

پسرعمه زنگ زد و یه عالمه حرف زد و در نهایت برای بار هزارم به این نتیجه رسیدم که چرا من جوابش را میدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

رفتم خونه و ناهار خوردم و اصلا نفهمیدم چطوری بیهوش شدم



امروز صبح بدو بدو رفتم دفترخانه

یکی دوتا از وکالتهایی که گرفته بودم اشکال داشت و زمان گرفتن وکالت متوجه اون اشکالات ریز نشده بودم

رفتم ببینم چیکار میشه کرد

که البته یکی دوتا راه کار داد و منو ارجاع داد به بانک و پیشخوان و فلان و بیسار... بگذریم

نمیشد روزم را خراب کنم

رفتم دفتر پیشخوانی که گفته بود و اون آقایی که گفته بودند برم پیششون نبودند ... منم بانک را بیخیال شدم و اومدم دفتر

قرار بود یه کار عجله ای برای یکی انجام بدم که انگار منصرف شده بود و کنسل کرده بود

گفتم تند تند پستم را بنویسم و برم سراغ ترانس زدن میناکاریها

دوستای قدیمی تر یادشونه که این قسمت میناکاری را چون ریخت و پاش زیادی داره و همه جا را کثیف و نامرتب میکنه خیلی دوست ندارم

ولی خب چاره ای هم نیست ... باید انجامش بدم

اگه این کار را بکنم ... میتونم زنگ بزنم کوره و نوبت بگیرم و کارها را برسونم به کوره



میخواستیم برای تولد خاله جان سوپرایزشون کنیم

ولی خودشون پیش دستی کردند و همه مون را دعوت کردند برای فردا

من و یکی از خواهرها یه ست لحاف (پنبه دوزیها) و ملافه و روبالشتی خریدیم

که البته اینترنتی خریدیم و آدرس خودشون را دادیم و چند روز پیش رسیده بود دستشون و سوپرایز شدند و کلی ذوق کردند

اینا را گفتم که در جریان باشید تیلوتیلو طبق معمول پنجشنبه نیستش...





پ ن 1: امروز میخوام تقویم ها را چاپ کنم و فردا ببرم که به همه بدم


پ ن 2: میخوام یکی از عکسهای خاله جان و آلاله را که توی گوشیم دارم چاپ کنم روی تخته شاسی و ببرم براشون

فکر کنم خوششون بیاد


پ ن 3: میخواستم چسب بزنم به یه وسیله ای یه قطره ش ریخت روی بلوزم

دقیقا جلوی بلوزم...

و کلی حرصم دراومد


پ ن 4: جناب پسرعموجان به نظرم دست از قهر بردارید آخر سالی...



پ ن 5: من با لطف پروردگار با وجود همه غصه ها تونستم با غصه نبودن ها و دلتنگی ها کنار بیام

اما حالا فهمیدم هنوز سوگوار و داغدارم...

هر ضربه و تلنگر کوچیکی دلم را اندازه یه طوفان آشوب میکنه



پ ن 6: برای آقای دکتر یه چیزی تعریف میکنم و یه عالمه میخندن

نیم ساعت بعد زنگ زده بهم میگه ... یه بار دیگه تعریف کن... خیلی خوب تعریف کردی... کلی خندیدیم... دلم میخواد بازم بخندم ...



پ ن 7: منتظر ماه رمضان هستید یا نه؟