روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

باز هم سایت دیوار

سلام

روزتون پر از هیجان و انرژی


بگم که اول صبح خوندن کامنت و پیرو آن خوندن پستهایی که نل به خاطر من گذاشته بود حالم را عوض کرد

ازت بی نهایت متشکرم

به نظرم شما هم بخونین چون خیلی حرفای به درد بخوری زده



من یه دستگاه فنر زن قدیمی داشتم از اونا که جنس بی نظیر و عالی دارن

از اون دستگاهها که مرگ ندارن

اما مدل فنرش قدیمی شده بود و تو دفتر من استفاده نمیشد

گذاشتمش روی «دیوار»

قیمت هم فوق العاده مناسب

و هرچقدر هم از اون مدل فنر داشتم به عنوان اشانتیون گذاشتم روش...

یه آقایی اومد و خرید ... برای یک مدرسه

و من اصلا ناراحت نیستم که خیلی خیلی ارزون فروختمش

حداقل میدونم یه جایی کار یه سری آدم باهاش راه افتاد




پ ن 1: للی یه عالمه کتاب برام آورده (رمان) و مثل تشنه های قحطی زده یه سر دارم میخونم

حالا هرچند رمانها تو حوزه ای که من علاقمندم نیست ولی من عاشق کتابم

و دبیر ادبیات دبیرستانم یه حرفی بهم زده که آویزه ی گوشم هست: هرکتابی ارزش یکبار خوندن را داره


پ ن 2: خواهرم ... خواهرم .. خواهرم ...


پ ن 3: آقای دکتر صبح اول وقت زنگ زد... صداش پر از اضطراب و دلواپسی بود... پرسیدم چی شده گفتن هیچی... فهمیدم نمیخواد در موردش حرف بزنه و فقط زنگ زده تا انرژی بگیره... منم با تمام وجود بهش انرژی دادم... وقتی داشت خداحافظی میکرد بهم گفت: ممنونم که خوب درکم میکنی...

نظرات 15 + ارسال نظر
رهآ چهارشنبه 17 مرداد 1397 ساعت 11:26 http://rahayei.blogsky.com

وااای که چقده دلم میخواد یکی به منم ی عالمه کتاب برسونه :)
عزیزم .. طفلکی خواهرجانت ... الهی اوضاعش روبراه شه ...

کارش عالی بود
والا من اینقدر هیجان زده شدم که حد نداشت

عاطفه چهارشنبه 17 مرداد 1397 ساعت 11:42

سلام تیلو جان... بس که این بحران اقتصادی منو افسرده کرده دلم به کامنت گذاشتن نمیره ولی هر روز میخونمت... هر بار که از خواهرت میگی دلم آتیش میگیره خدا کمکش کنه

چه کسی را افسرده نکرده؟
همه داغونیم از این شرایط
ببخشین که اذیت میشین از این غرزدنهای من

رسیدن چهارشنبه 17 مرداد 1397 ساعت 12:00

سلام عزیزم.
آدم ها باید بتونن تو سکوت هم همدیگه رو بفهمن و درک کنن . همیشه نیاز به کلمات و ایجاد صوت نیس

سلام به روی ماهت
اما اگه یه نگاهی به اطرافت بندازی ، بیشتر آدمها حتی حرفهاشون را با فریاد هم که میگن بقیه درک نمیکنن

تیلو جان خواهری چند ماهه هستن؟؟
فکر کنم نزدیک زایمان باشه
خدا نگهدارش باشه

از اونجایی که من به محض باردار شدن به شما خبر دادم حس کردین که آخرای زمان بارداری هست
داخل ماه ششم هستند
متشکرم عزیزدلم

لاندا چهارشنبه 17 مرداد 1397 ساعت 15:05

چقدر فهیم و خوب که بهشون گیر ندادی و فقط انرژی دادی
خواهرت هم... خدا کمکشون میکنه، بیشتر کمک بخواین ازش...

بعد از اینهمه سال دیگه همدیگه را میشناسیم
البته بی برو برگرد ما هم عین بقیه با هم مشکل داریم ... اما خدا را شکر سعی میکنیم که برای هم آرامش باشیم

الهی آمین ... والا دیگه دائم دارم از خدا میخوام
شما هم دعا کنید متشکر میشم

نل چهارشنبه 17 مرداد 1397 ساعت 15:32

فدای تو بشم من.اینکه تونستم خوشحالت کنم خیلی برام ارزشمنده.خداروشکر لبخند به لبت نشسته عزیزم

منم با دیدن پستت حالم خیلی بهتر شدو مثل اغلب مواقع از عاشقانه زندگی کردنت انرژی گرفتم

لطف داری بهم
اینقدر بهم محبت کردی که شرمنده ت هستم و نمیدونم چطوری جبران کنم

نل چهارشنبه 17 مرداد 1397 ساعت 17:16

قربونت خانمی.پس چه خوووب
پس برای تحویلش راحتی

من کنارت هستم.

جبران لازم نیست.همینکه لبخند بزنی و مطمینم از استفاده اش لذتشو میبری و یاد من بیفتی برای من عالیه

چقدر داشتن دوستایی مثل شما به آدم دلگرمی و امید میده
ممنونم

امیر چهارشنبه 17 مرداد 1397 ساعت 19:15

با سلام
ممنونم از حضورت در ویرانه وبلاگم
روزگار مستی و بلندی زیادی داره گهی شیرین و گهی تلخ است سعی کنیم از زمان شیرینی توشه ای برای الهی برداریم. در این برهه که فشار مضاعفی برگردم میاد نیز گذرا خواهد بود همین که امنیت هست و می توانیم با خیال راحت مسافرت کنیم باز هم خوب است . به هر حال با توکل بر خدا و صبر از این فشار عبور خواهیم کرد و انشالله خواهران نیز با همسرشان آشتی کرده و شیرینی تان را مضاعف خواهد کرد

سلام به دوست خوبم
انشاله که زندگیتون همیشه آباد و شاد باشه
توکل بر خدا

نازلی چهارشنبه 17 مرداد 1397 ساعت 22:42

سلام تیلو جانم
کتااااب. دلم تنگ شده برای کتاب خوندن. سه ماهه یکعالمه کتاب نخونده دارم. حتی صوتی ها که میخوام گوش کنم ذهنم متمرکز نیست. خدا بده به همه از این للی ها
عزیزم میدونم شرایط خواهر خیلی خیلی سخته و زندگی همه شمارو تحت تاثیر قرار داده اما یادته اونروز چه چیزهایی در مورد نوع تفکر خواهرت و شرایطی که اونو به این واکنش وادار میکنه گفتم؟ پس یک کم به خودت فرصت بده کمتر غصه بخور بجاش فقط و فقط براش انرژی و دعای خوب بفرست و خودت هم رها کن تا آرامش بیشتری پیدا کنی. از ته قلبم آرزو میکنم هرچه سریعتر طوفان زندگیش تموم بشه چون واقعا شرایطش عینا با پوست و استخون لمس کردم

سلام نازلی جانم
اتفاقا چون باهات دقیقا هم عقیده هستم و حرفات را قبول دارم صبوری پیشه کردم

بهامین چهارشنبه 17 مرداد 1397 ساعت 23:05 http://notbookman.blogsky.com

چقدر دلم زمان میخواد بر ای خوندت کتاب غیر تخصصی و درسی

وقتی کتابهای تخصصی و درسی هست اونها در اولویت هستند
مطمئن باش بعدها به اندازه کافی فرصت پیدا خواهی کرد

اعظم 46 پنج‌شنبه 18 مرداد 1397 ساعت 11:24

سلام کاش یکبار دیگه نحوه آشنایی با آقای دکتر رو می نوشتی


آقای دکتر از نظر مالی شما رو ساپورت می کنه

سلام به روی ماهت
تو فرصت های بعدی حتما
چندین بار این قصه را تا حالا تعریف کردم
خیر
من ترجیح میدم از نظر مالی روی پای خودم بایستم

رسیدن پنج‌شنبه 18 مرداد 1397 ساعت 21:10

سلام خوبی عزیزم امروز نبودی . چند بار اومدم . خوووبی

سلام عزیزدلم
شرمنده
میدونی که اکثر پنجشنبه ها نیستم

عزیزم کتاب ها رو معرفی کن شاید به سلیقه ما خورد

چشم حتما
هریکی که تمام بشه مینویسم

امیر جمعه 19 مرداد 1397 ساعت 20:29

غروب جمعه است و هنگام اذان . همین الان یکی از آشنایان نزدیک زنگ زد و خیلی ناراحت بود و چشمش مشکل داره یک چشمش نابیناست و یکی دیگه اش خیلی ضعیف است داشت گریه می کرد . سعی کردم دلداری بدم اما اون بیشتر از این چیزا ناراحت است . صدای اذان میاید میر م مسجد برا نماز و انشالله هم برای اون بنده خدا و هم خواهرت دعا می کنم انشاالله به حق این روز جمعه که متعلق به آقا امام زمان است مشکل هر دو حل شود. امین یا رب العالمین

انشاله که مشکل چشم دوستتون حل بشه
ممنونم بابت اینکه اینهمه مهربان هستید و خواهرم را از دعای خیرتون محروم نمیکنید
یک دنیا سپاس

روشن شنبه 20 مرداد 1397 ساعت 19:45 http://roshann.blogsky.com

من که دارم این روزها خودم رو با کتاب خفه میکنم
خیلی کم پیش میاد ک دعا کنم و برای تو و خواهرت دعا نکنم ...خدا خودش بهش کمک کنه
چقدر خوبه که باعث آرامش آقای دکتر. هستی ...

خوش به حالت
کتاب خوندن عالیه
ممنونم
الهی اول انرژی و اثر این دعاها را توی زندگی خودتون ببینید
ممنون
سعی میکنم باشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد