روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

تبریک منسوخ

سلام

روزگارتون پر از عطر خدا


دوستای خوبم دیگه برای تبریک عید دیر شده

اما حیفم اومد که این همه مبارکی و زیبایی و معنویت را نادیده بگیرم

چه عیدی زیباتر از فطر

برای من که فطر یه حس و حال تازه و ویژه داره

امیدوارم این دو روز عید برای همتون واقعا عید و واقعا مبارک و شاد بوده باشه



باید از پنجشنبه بگم که نیومدم دفتر و تعطیل بودم

در عوض با پدرجان رفتیم و یه کولر رو از پشت بام باز کردیم (سرظهر تو گرمای بینهایت )

بردیم برای باغچه و البته کولری هم جایگزین شد که اون را خودشون نصب میکنن

به باغچه که رسیدیم از گرما و تشنگی هلاک بودم ... اما مشغول شدیم و کولر را راه انداختیم

بعدم دیگه مجبور بودم تا افطار باقیمانده ختم سومم را به پایان برسونم... دوست نداشتم بمونه برای بعد از رمضان


جمعه از صبح راهی باغچه شدیم

حوض را با مغز بادوم حسابی شستیم و آب کردیم و فواره را راه انداختیم

بعدم محوطه را با کمک خواهرا مرتب کردیم و یه سایه خوب پیدا کردیم و کولر هم که بود و حسابی آب و هوای مطبوع

هندوانه ها هم تو حوض... یک ظرف بزرگ آلبالو و زرد آلو هم ...

من همیشه اول لذت دیداری میبرم تا بعد برم سراغ مزه ها...

برای ظهر هم عمه ها اومدن باغچه و دور همی خوبی بود

مامان برای عصرانه بساط آش را راه انداختن و دورهمی بینظیری بود


شنبه از صبح که چشمام را باز کردم شروع کردم به مرتب کردن و نظافت

ماه رمضان حسابی تنبلی کرده بودم و کلی کار داشتم

تا ظهر دستم بند بود

برای ساعت 3 هم دورهمی خونه مامان بزرگ داشتیم

جمع شدیم اونجا و حسابی شلوغ کردیم و گفتیم و خندیدم

خاله جون هم آش رشته درست کرده بودن

و تا نزدیک غروب دور هم بودیم




پ ن 1: تمام این روزها یک چشمم خون بود... اوضاع خواهرم خیلی خیلی بده دوباره

با اینکه بارداره ، همسرش به شدت آزارش میده


پ ن 2: داشتیم برای آخر هفته قرار عاشقانه برنامه ریزی میکردیم که یهو همه چی ریخت بهم

دلم تنگ شده ....


پ ن 3: این هفته باز نوبت دندونپزشکی دارم


پ ن 4: من دوست دارم با دوستام راحت باشم... بعضی از دوستام را نمیدونم باید باهاش چه رفتاری بکنم

نظرات 15 + ارسال نظر
صحرا یکشنبه 27 خرداد 1397 ساعت 10:41

به به گندم خستگی ناپذیر من. خداییش خیلی انرژی می خواد انجام اون همه کار خصوصا اگه روزه هم باشی. قبول باشه نماز روزه هات و عیدت هم مبارک

به به به دختر پر انرژی خودمون
همه ی روزهای زندگیت مبارک

عاطفه یکشنبه 27 خرداد 1397 ساعت 11:05

سلام عزیزم عیدت مبارک، نماز روزه هات قبول....همیشه به دورهمی های خوب و خوش گذشتن... تیلو مشکل خواهرت چیه که همسرش با وجود بارداری اذیت میکنه؟ آگه خواهان زندگی کردن نیست خوب چرا اجازه بچه دار شدن داد به خواهرت؟

سلام به روی ماهت
کاش من جواب سوالاتت را میدونستم
فکر میکنم حتی خودشون هم جواب این سوالات را نمیدونن
چیزی که من از بیرون میبینم خانواده ی همسر خواهرم نمیخوان اجازه بدن این زندگی پا بگیره
یه جور حس بیمارگونه

رسیدن یکشنبه 27 خرداد 1397 ساعت 11:24

عید تو هم مبارک تییییله. تنت سلامت باشه. ماشاءالله به تو ختم سوم رو هم زدی !!! قبول باشه . همه ساله باشی .

همه ی روزگارت مبارک ساره جان
دوست خوبی هستی ... ممنون

عاطفه یکشنبه 27 خرداد 1397 ساعت 12:09

تیلو جان من خوب مشکل خواهرتو میفهمم

عاطفه جان
کاش نمی فهمیدی.... کاش هیچکس درک نکنه این مشکلات لعنتی را

الی یکشنبه 27 خرداد 1397 ساعت 12:33 http://elhamsculptor.blogsky.com

عیدت مبارک عزیزم
طاعات قبول

آنا یکشنبه 27 خرداد 1397 ساعت 12:53

عزیزم‌ عیدت مبارک:

به به
قدم روی چشم ما گذاشتین سرکار خانم
ممنون
روزگار شما هم مبارک

هدی یکشنبه 27 خرداد 1397 ساعت 13:41

سلام دوست خوب و صبورم
عیدت مبارک طاعاتت قبول
تصویر باغ و هندونه و حوض خیلی به دلم نشست الهی همیشه خوش باشید
بابت خواهر خیلی ناراحت شدم خیلی سخته دیدن ازار واذیت عزیزت خدا خودش بهش کمک کنه

سلام به روی ماهت
عید شما هم مبارک
طاعاتتون مقبول درگاه حق
عزیزمی... امیدوارم هرجا هستی خوب و خوش باشی
خیلی سخته... من کلا زبونم به بدخواهی برای کسی نمیچرخه اماواقعا دم افطار روز آخر از بس بهم فشار اومده بود نفرینشون کردم... باعث و بانیش را...

خاله ریزه یکشنبه 27 خرداد 1397 ساعت 13:46 http://yaddashte-yek-zan.blogfa.com/

سلام تیلو جون عید خودتم مبارک. طاعاتت به درگاه خدای مهربون قبول
برای خواهرتم متاسفم امیدوارم هر چه زودتر مشکلشون حل بشه

سلام به روی ماهت
عبادات شما هم مقبول
امیدوارم... اگه خدا بخواد درست میشه... باید صبوری کنیم و توکل

زهرا. سین یکشنبه 27 خرداد 1397 ساعت 14:20

تیلو جان سلام
عبادات قبول حق
خوش یه حالت که سه بار ختم قرآن انجام دادی.
تیلو من به تو واقعا غبطه میخورم... چند ساله میخونمت البته خاموشم
تو این ناراحتیا
و غصه ها چجوری خودتو کنترل میکنی؟ چجوریه که زانوی غم بغل نمیگیری و افسرده نمیشی
یا عصبانیت وخشمتو سر بقیه خالی نمیکنی
من واقعا نمیتونم... اینجور وقتا سطح انرژیم به شدت پایین میاد و عصبی میشم... اصلاً کنترل خودمو از دست میدم
کاش بگی به چی فکر میکنی و چجوری خودتو آروم میکنی من بودم از غصه منفجر میشدم...

سلام به روی ماهت
عبادات شما هم قبول
چقدر خوبه که دوستای خوبی مثل شماها دارم که منو دنبال میکنن
من سالهاست که میدونم زانوی غم بغل گرفتن فایده ای نداره و چیزی را دست نمیکنه
کنترل عصبانیت که واقعا نیاز به تمرین داره
منم در مواقعی که به شدت ناراحتم خیلی کم حرف میشم و انرژیم کم میشه اما سعی میکنم به جای نشستن و فکر کردن و هی غصه خوردن راهی برای شادی و خوشحالی پیدا کنم یا حداقل از اون محیط خارج بشم

شاذه یکشنبه 27 خرداد 1397 ساعت 15:05 http://moon30.mihanblog.com

سلام
خداقوت تیلو جان
عیدت مبارک

سلام به روی ماهتون بانو
متشکرم
همه ایام زندگیتون مبارک و شاد

پریسا یکشنبه 27 خرداد 1397 ساعت 15:27 http://roga2.blog.ir

سلام تیلوی عزیزم عید توام مبارک بانوجان.
الهی بمیرم برای خواهرت.
درکش میکنم. تو رو خدا تنهاش نزارید. نجاتش بدید.
خیلی بده خیلی بد.
من اولین بارم بود کتک خوردم اونم شدید.
اما هنوز شوکم.
برای منم دعا کن.

سلام به روی ماهت
خدا نکنه عزیزدلم الهی شاد و سلامت باشی
کاش درک نمیکردی دردش را ... تا خواهرم خودش نخواد هیچکس نمیتونه بهش کمک کنه
و خودش اصرار داره به ادامه این زندگی
دعاگوت هستم عزیزدلم

امیر یکشنبه 27 خرداد 1397 ساعت 16:30

با سلام
خدا قوت منبع انرژی ماشاالله این یه مرد کار می کنی و حتی سرسخت از یه مرد . و از اینکه تعطیلات خوش گذشته خدا را شکر هر چند که می دونم فکر و خیال خواهری نمیزاره اون طور که باید و شاید خوش باشی بقول سعدی چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار. و شما هم بسیار حساس و نکته سنج هستید .
قدیما می گفتند دندان درد را باید کشید و کنار گذاشت. ولی الآن میگن باید پر کنی و غضب عصب کشی نمایی و ایمپلنت کنی . حالا این داماد شما چه زبانی را حالیش میشه زبان خوش و منطق یا زبان اردنگی ، پس با همون زبون حالیش کنید. تا بدونه به من ماست چقدر کره داره....
یه بار بابات بزنه به سیم آخر و حسابی حالشو جا بیاره که ندونه از کجا خورده ...
آخه زن بیچاره اون هم باردار خدا را خوش میاد آزار دهی؟ واقعا که بغضی ها بلانسبت شما بی حیایی را از حد گذراندند.
انشالله که رابطه اونا بخوبی و خوشی ختم بخیر بشه

سلام
نه والا من اگه اینقدر سرسخت کار میکردم احتمالا الان اینجا نبودم
اونم کلا زبون حالیش نمیشه ...

روشن یکشنبه 27 خرداد 1397 ساعت 19:18 http://Roshann.blogsky.ir

تیلوی مهربون عیدت مبارک:)))

و خواهر عزیزت کاش شوهرش میفهمید با اذیت کردنش چقدر به روان خودش و کوچولوی تو راهی شون داره ضربه میزنه:((((

دندون عقل منم داره در میاد و زخم شده اطرافش نمیدونم برم دندون پزشکی با طبیعیه هر چند دو ساله یه دندون دارم که باید برم دندون پزشکی تا غضب کشی ش کامل شه نمیرم:((((
دندون پزشک دایی بابامه و یه طورایی سختمه:(

همه ی ایامت مبارک
از آخرین روزهای مانده به کنکور استفاده کن
اگه میفهمید که مشکلی نداشتیم باهاش
اگه زیاد طولانی نشه این زخم اطراف دندان طبیعی هست و نیاز به دندان پزشک نداره...
به دندونات رسیدگی کن که بعدها میفهمی چقدر خوبه که به موقع به داد دندون برسیم و نزاریم کارش به جاهای باریک بکشه

محسن از دنیای دوست داشتنی یکشنبه 27 خرداد 1397 ساعت 23:57

1_من دلوم میخاست یه باغی داشتم نزدیک شهر که میرفتم توش چیز میز میساختم.الاچیق منقل خونه درختی اتاق ورزش رمپ تیر اندازی... از این چیزا.هیچ وخت برای رسیدن بهش تلاشی نکردم با اینکه اینجا دور و برمون هزاران طرح فلاحت در فراقت و این چیزا بود و هست که زمین باغ به قیمتای ارزون و قسطی میفروختن ولی هیچ وقط تو فکر خریدن نبودم فقط ارزوشو داشتم.ترجیح میدادم بهم ارث برسه مثلن! هرچی باشه حضرت فرمود: دولت آن است که بی خون دل اید به کنار! :|

2_یعنی 3 بار قرعانو خوندی تو این ماه؟!! ناموسن با زیر نویس بخونید :| من خودم 1 بارم کامل نخوندما ولی خیلی چیزاشو تو این وبلاگای کافرا و نقد قدعانو و اینا خوندم شر و ور محضه.

3_تمام سالهایی که تنها زندگی میکردم کسایی که اومدن خونم(تعدادشون زیاد نبود دوستای زیادی ندارم) تو 1 چیز نظرشون یکسان بود: "چه کثیفه" ! جوابم همیشه یکی بود:"بی خیال روزی که خاستم خونه تحویل بدم تمیزش میکنم" همین کارم کردم.اصلن چرا باید جاهایی از خونه که عمرن چشم کسی بهش نمیفته رو تمیز کرد؟ تو هم انقد سخت نگیر، واقعن تا وقتی چیزایی که اسمشون میزاریم کثیفی بوی ازاردهنده نداشته باشن یا وارد خوراکیامون نشن تمیز کردنشون الزام اور نیست که بخایم خودمون براش به سختی بندازیم

4_اخرین باری که جایی با عامو و عمه و خالی و دایی بوده باشیم اونقدر دوره که اصلن نمیدونم کی و کجا بوده.یه خاطره کم رنگ و فراموش شده. خوش بحالت که خاطره های زنده و نزدیک داری.

5_به عنوان یه بزرگ شده در خونواده جر و دعوایی اینو میگم طلاق بهترین راه حل زن و شوهرای با هم نسازه! میدونی مهم نیست که علت بحث چیه هیچ وقت نمیشه علتو برطرف کرد.2 نفر که با هم مشکل دارن همیشه یه بهونه برای بهم پریدن پیدا میکنن.بزرگان خاندان معمولن نظرشون برعکس منه و میگن اشتی کنین برین با هم بسازین بشینید بچه بزرگ کنید ولی اونا نمیفهمن. دهان بچه مورد عنایت است تا بزرگ شود!
میبینی چه راحت برای کسایی که کوچکترین اطلاعی از هیچ چیز زندگیشون ندارم نسخه میپیچم؟ این از نشونه های ادم احمقه متعسفانه :|
به هر حال به خاطر خاهرت متعسفم :(

6_میدونی وقتی میرم وبلاگم نگا میکنم به نظرات یکی اظاف شده بازش میکنم میبینم بدون گزاشتن پست جدید یه اسمایلی لبخندی گزاشته شده احتمالن به نشانه و معنی اینکه"اومدم منزل تشریف نداشتید" چقد خوشال میشم؟ یه عذاب وژدانیم قاطی خوشالیا هس مبنی بر اینکه خو حییونن برای مخاطب ارزش قایل شو یچی بنویس! ولی دس و دلوم به نوشتن نمیره

سلام
1- باغچه ی ما نزدیک خونه س - با فاصله 5 دقیقه ... بابا هم همینطوری دلی هرچی دوست داشته داخلش اجرا کرده... چیزای باب میل خودش و مامان

2- من از خوندن قرآن بی نهایت آرامش میگیرم... همون نگاه کردن به کلماتش هم حالم را خوب میکنه... نه کسی منو مجبور میکنه ... نه اینکه تو خونمون این یه رسم وراثتیه

3- خب اینا دیگه کاملا شخصیه- من نه زیادی تمیزم از اینا که دائما دستمال دستشون باشه ... نه زیادی اونوریم که بگم گوشه کنارا به چشم نمیاد و تمیز نمیکنم... تازشم برای خودم تمیز میکنم و کاری به کسی ندارم... بخاطر حس های خودم

4- حس میکنم نیاز دارم به این نزدیک بودنها

5- والا ما هیچ نسخه ای برای اینا نمیپیچیم اینا خودشون نسخه ی همه را پیچیدن
ما نه به سمت آشتی توصیه میکنیم نه به سمت طلاق... فقط میگیم مثل آدم زندگی کنین

6- شما میدونی من برات نظر مینویسم خودم کلی انرژی میگیرم؟
میدونی نمیخوام به هیچکاری خودت را اجبار کنی؟
میدونی دوست دارم هر وقت دوست داری بنویسی
اصلا لازم نیست به خودت بد و بیراه بگی... راحت باش... اگه تو دنیای مجازی هم راحت نباشیم که دیگه کلاهمون پس معرکه س ...

نازلی دوشنبه 28 خرداد 1397 ساعت 11:17

اینجا پست عید بود من تو پست قبل تبریک گفتم
این روزها کلا قاطی کردم
از ته قلبم برای خواهرت و خانواده آرزوی آرامش و تموم شدن این تنش و روزهای سخت دارم .میفهمم جه برزخ بدی هست
کامنت آقا محسن جالب بود .هوس کردم منم بشینم در مورد دوست داشتنی هام بنویسم ببینم از کی گمشون کردم

تبریک خوبه ... هرجا که باشه
منم برای پدرمحترمت آرزوی سلامتی و طول عمر دارم
والا منم با دیدن کامنتش کلی به وجد اومدم
کلی ایده تو ذهنم باز شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد